bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۳۹۹۷۳

آسوده نخوابيد، شهر در امن و امان نيست

يك سال و دو ماه است كه سرنوشتش با تخت اتاقش گره خورده. از همان روزي كه آن حادثه شوم در پارك ارم براي او و دو دوست ديگرش اتفاق افتاد. جمعه ١٩ ارديبهشت ٩٣. همان شبي كه قرار بود شبي خاطره‌انگيز براي سه دوست هم دانشگاهي و همراهان‌شان باشد. همه‌چيز هم خوب پيش مي‌رفت. ساعت‌هاي خوش تفريح و بازي و شادي در لونا پارك ارم. تا اينكه به تصويب جمع قرار شد همگي بازي «موش ديوانه» را تجربه كنند. كابين‌هايي كه روي ريلي مارپيچ با سرعت حركت مي‌كنند تا آدرنالين خون‌تان به غايت بالا رود و به قول معروف خون تان به جوش‌ آيد.
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۶ - ۲۲ تير ۱۳۹۴
يك سال و دو ماه است كه سرنوشتش با تخت اتاقش گره خورده. از همان روزي كه آن حادثه شوم در پارك ارم براي او و دو دوست ديگرش اتفاق افتاد. جمعه ١٩ ارديبهشت ٩٣. همان شبي كه قرار بود شبي خاطره‌انگيز براي سه دوست هم دانشگاهي و همراهان‌شان باشد. همه‌چيز هم خوب پيش مي‌رفت. ساعت‌هاي خوش تفريح و بازي و شادي در لونا پارك ارم. تا اينكه به تصويب جمع قرار شد همگي بازي «موش ديوانه» را تجربه كنند. كابين‌هايي كه روي ريلي مارپيچ با سرعت حركت مي‌كنند تا آدرنالين خون‌تان به غايت بالا رود و به قول معروف خون تان به جوش‌ آيد.

اما اين‌بار، كابين‌هاي موش شكل آبي رنگ لونا پارك، آبستن حادثه‌اي دردناك براي نگار و دوستانش بود. نگار، مانيا وركسانا در يك كابين مي‌نشينند و مردان جوان همراه‌شان در كابين بعدي. عقربه‌هاي ساعت چند دقيقه‌اي از ساعت ١١ شب فاصله گرفته است. سرعت كابين‌ها دقيقه به دقيقه بيشتر و بيشتر مي‌شود؛ و به همان نسبت، صداي جيغ سرنشينان آن هم بلندتر و بيشتر مي‌شود؛ اوج هيجان. هيجاني كه تنها چند دقيقه بعد با جيغ‌هاي ترس‌آور سه دختر جوان در هم مي‌آميزد و فاجعه‌اي بي‌سابقه را رقم مي‌زند. ميله شفتي كه كابين را به ريل‌هاي مارپيچ دستگاه متصل مي‌كرد مي‌شكند و كابين فلزي با سه سرنشين آن از ارتفاع شش متري به سمت زمين سقوط مي‌كند و...

از همان روز نگار ٢٤ ساله ديروز و ٢٥ ساله امروز كه تا قبل از اين حادثه يكي از بچه‌هاي شوخ و شر فاميل به شمار مي‌آمد، ساكن دايمي اتاقش شده است. حالا تمام دنيا در اتاقش خلاصه مي‌شود. حالا وي به دليل آسيب جدي نخاعي كه ديده حتي نمي‌تواند قاشق غذايش را بدون كمك مادرش بلند كند. اما شايد روحيه‌اش، تنها چيزي باشد كه از روزگار قبل از حادثه برايش باقي مانده باشد. هنوز هم تلاش مي‌كند تا شاد باشد و سرحال. حداقل جلوي مادر و پدرش كه در اين يك سال به اندازه ١٠ سال پيرتر شده‌اند. كم نيست، دختري كه تا ديروز گل سرسبد خانه بود و خانه را با سر و صدايش زنده نگه مي‌داشت، در كمتر از چند لحظه، جلوي چشمانت خانه‌نشين شود و بي‌حركت روي تخت بيفتد. نگارحالا آسمان نگاهش، سقف اتاقش است و دستان و پاهاي مادر و پدرش، تنها تكيه گاه مطمئنش. با اين وجود هنوز اميدوار است. اميد به بازگشت به زندگي و بهبود سلامت خود.

خودش مي‌گويد: راضي‌ام به رضاي خدا ولي هميشه از خودم مي‌پرسم چرا در ساخت و چك كردن دستگاه‌هايي كه تا اين حد مي‌تواند خطرناك باشد، اهمال و كوتاهي مي‌شود؟ من به خاطر اين قصور و كوتاهي يك سال است كه از زندگي طبيعي‌ام بريده‌ام. شايد هم تا آخر عمر به وضعيت سابقم برنگردم. واقعا چه چيزي مي‌تواند جبران اين وضعيت من و زندگي و جواني از دست رفته‌ام باشد؟ تلاش مي‌كند تا دستش را كمي بالا بياورد اما توانش را ندارد و دستش دوباره روي تخت مي‌افتد. خنده تلخي مي‌كند و ادامه مي‌دهد: تكليف من چيست كه دراين حادثه تمام بدنم لمس شده و حتي نمي‌توانم دستم را تكان دهم. واقعا اگر پدر و مادرم نباشند، من چه بايد بكنم؟

مادرش گوشه ديگري از اتاق تمام تلاش خود را مي‌كند تا بغضش را قورت بدهد. وقتي صحبت‌هاي نگار به اينجا مي‌رسد براي اينكه حواسش را پرت كند بلند مي‌شود و بوم نقاشي نيمه تمامي را جلوي وي مي‌گذارد. بعد تختش را بالا مي‌آورد تا نگار حالت نشسته به خود بگيرد و در مرحله آخر قلم‌مو نقاشي را بين شانه و چانه وي مي‌گذارد تا شاهد خلق اثري جديد از دخترش باشد. نقاشي اما هنوز مدتي كار دارد تا تكميل شود. تصويري كه برخلاف تصورم پراست از زندگي و رنگ‌هاي شاد و زيبايي. اين همان نگاه نگار است به جهان. با خودم مي‌گويم: كاش اين روحيه و نگاه تا آخر عمر با نگار باقي بماند. كاش...

اما نگار تنها قرباني بي‌احتياطي يا كج رفتاري مديران و كارشناسان نيست. سال گذشته شاهد چندين مورد برخورد نيروهاي شهرداري با شهروندان بوديم كه چند تايي از آنها به صحن شورا هم كشيده شد. برخوردهايي كه شايد مهم‌ترين آنها فوت مرحوم چراغي باشد، دستفروشي كه هنگام كار در خيابان‌هاي شرق تهران با ماموران درگير مي‌شود و به دليل شدت جراحات فوت مي‌كند. امروز پس از يك سال از وقوع اين حوادث پاي صحبت چند تن از آسيب‌ديدگان و خانواده‌هاي آنها نشسته‌ايم تا از روند درمان، روند كمك مسوولان مرتبط به آنها و وضعيت كنوني‌شان ، اطلاع پيدا كنيم؛ مصاحبه‌هايي از پنج حادثه ديده حوادث مختلف سال ١٣٩٣.

حال و روز اين‌روز‌هاي نگار ٢٥ ساله
نگارم همچنان زمينگير است
اسماعيل قرباني - پدر نگار قرباني ٢٥ ساله - از نگار و وضعيت وي مي‌گويد. نگار در حـادثـــه سقوط كابين وسيله بازي در لوناپارك ارم در شب جمعه ١٩ ارديبهشت ١٣٩٣ دچار آسيب ديدگي نخاعي شده است.

‌ آقاي قرباني، گويا دختر شما در حادثه پارك ارم بيشترين آسيب را ديده و از ناحيه نخاع با مشكل مواجه شده است. حتي مدتي گفته مي‌شد كه قطع نخاع شده است كه بعدا اين ادعا رد شد و گفته شد كه فقط كوفتگي نخاعي است. امروز بعد از گذشت ١٤ ماه از آن حادثه وضعيت سلامت جسماني نگار چطور است؟

هنوز هم از همان ضايعه نخاعي رنج مي‌برد و روي تخت افتاده و نمي‌تواند دست و پايش را تكان بدهد. البته كمي از روزهاي اول بهتر است ولي...

‌ يعني بعد از اين همه مدت، هنوز درمان نشده اند؟
درمان؟ هنوز حتي قادر نيست بنشيند. بايد با ويلچر جابه‌جايش كنيم. بايد هفته‌اي سه روز براي فيزيوتراپي ببريمش. روزهايي كه براي فيزيوتراپي مي‌رويم عملا تا عصر در‌گيريم. همچنين اين زمينگير شدن باعث شده تا عوارض ديگري پشتش بيايد. مثلا به گردنش فشار بيايد و اذيتش كند. از طرفي حمل و نقل وي از منزل تا بيمارستان هم خودش داستان مفصلي است. از بهزيستي درخواست ماشين كرده‌ايم. اول كه قبول نمي‌كردند و مي‌گفتند بايد مدرك معلوليت بياوريد. بعد كه با هزار خواهش و التماس و نامه رياست جمهوري قبول كردند.

‌ مگر خود بنياد ماشين نداشت؟
نه. مي‌گفتند از وقتي بنياد مستضعفان از بنياد شهيد جدا شده ديگر ماشين ندارند.

‌ هزينه‌هاي درمان دخترتان به موقع پرداخت شده است؟
بله. خوشبختانه بنياد به قول خودش عمل كرده و تمامي هزينه‌هاي درماني را پرداخته است. البته آن اوايل، بعد از يك ماه يك دفعه هزينه‌هاي درماني را قطع كردند اما با دستور سعيدي كيا، دوباره هزينه‌ها را پرداخت كردند. حتي چند باري خودشان با منزل تماس گرفتند و با دخترم صحبت كردند و دلداري‌اش دادند. نه. خودش نيست ولي خداش كه هست. تا الان تمام هزينه‌هاي درماني را پرداخت كرده‌اند. البته چنين مريض‌هايي مثل نگار، هزينه‌هاي بسيار زياد ديگري هم دارند كه واقعا كمرشكن است. هزينه حمل و نقل، هزينه تهيه غذاهايي كه پزشكان توصيه مي‌كنند، هزينه آماده كردن اتاق براي فردي با مشخصات نگار و... مثلا بعد از يك‌سال به اصرار من، مادرش قبول كرد تا برايش پرستار بگيريم. الان فقط ماهي يك ميليون و ٦٠٠ هزارتومان هزينه پرستار مي‌دهيم. اينها را كه جمع بزنيد خودش ماهي كلي مي‌شود.

‌ پس اين همه هزينه را چطور پرداخت مي‌كنيد؟
اوايل از شركت‌هاي بيمه درخواست كرديم كه مبلغي از ديه را به عنوان علي الحساب به ما بدهند تا بتوانيم هزينه‌هاي جانبي‌مان را بپردازيم ولي متاسفانه قبول نكردند تا اينكه با دوندگي‌هايي كه كرديم بالاخره بيمه كوثر قبول كرد كه مقداري از حق بيمه را به عنوان علي‌الحساب بپردازد. ولي بيمه‌هاي ديگر مقاومت مي‌كردند و مي‌گفتند تا حكم نيايد نمي‌توانيم پرداختي داشته باشيم.

‌ مگر چند تا بيمه درگير بودند؟
هر كدام از متهمان با يك بيمه كار مي‌كردند. براي همين با چند بيمه سروكار داشتيم.

‌ مثل اينكه دل پري از بيمه‌ها داريد!
بله. بيمه‌ها قوانين عجيب و غريبي دارند كه واقعا در بسياري از موارد نمي‌توانند كمك حال آسيب‌ديدگان باشند. مثلا هزينه‌هاي درماني آسيب‌ديدگان حوادث (به جزحوادث راهنمايي و رانندگي) را جزو ديه حساب مي‌كنند. اين خيلي بد است. چون ممكن است هزينه‌هاي درمان يك آسيب ديده حتي از ديه وي نيز بيشتر شود. حالا فرد آسيب ديده از كجا بايد اينهمه هزينه را بپردازد؟ واقعا بايد فكري براي رويه كاري ديه‌ها بشود.

آن شب حادثه، چطور از ماجرا با خبر شديد؟
يكي از همراهان بچه‌ها به من زنگ زد و ماجرا را تعريف كرد. ساعت ٥/١ شب بود. اول فكر كردم شوخي مي‌كند. ولي بعد... نمي‌دونم اصلا چطور خودم را به بيمارستان رسول اكرم رساندم. شب وحشتناكي بود.

الان اين سه دوست با هم ارتباط دارند؟
بله. اين حادثه باعث شد تا خانواده‌ها و بچه‌ها به هم نزديك شوند.

يعني الان بدن‌شان اصلا حس ندارد؟
نه متاسفانه. سمت راست بدنش حس ندارد ولي يك مقدار جزيي حركت دارد؛ ولي برعكس، سمت چپش حس دارد ولي در عوض حركت ندارد. چند روز قبل سشوار افتاده بود روي دستش و بدنش را سوزانده بود ولي خودش متوجه نشده بود !

‌ دكترها چه مي‌گويند؟
مي گويند احتمال برگشتنش به وضعيت قبلي خيلي زياد است ولي زمان‌بر است.

‌ شكايت‌تان از كجا بوده است؟
اول پارك ارم بود. بعدا كم‌كم پاي پيمانكار، بازرسي و طراحي هم به پرونده باز شد. به بياني الان پرونده چهارمتهم دارد.

 زندگي ‌اي كه با حادثه ارم به‌هم ريخت
مانيا در روز حادثه
محمد مــراد يوسفي نژاد. پدر مانيا يوسـفي نژاد از دختــرش مي‌گويد و آنچه در طول اين يكسال بر خانواده‌اش گذشته است. دختر ٣٠ ساله‌اي كه در حادثه سقوط كابين وسيله بازي در لونا پارك ارم در شب جمعه ١٩ ارديبهشت ١٣٩٣ – مانيا در اين حادثه از بيش از ٢٠ نقطه دچار شكستگي شد.

‌ آقاي يوسفي‌نژاد، دختر شما يكي از حادثه‌ديدگان حادثه تلخ سقوط ازدستگاه بازي در پارك ارم بوده‌اند. امروز بعد از حدود ١٤ ماه حال مانيا چطور است؟ بهبود پيدا كرده يا هنوز با عوارض آن حادثه دست به گريبان است؟
خدا را شكر. از روز اول خيلي بهتر است. ولي آن حادثه اينقدر شديد بوده كه فكر نمي‌كنم دخترم و دوستانش حالا حالا‌ها به وضعيت قبل از حادثه برگردند.

‌ چطور؟
به هر حال در آن حادثه بخش‌هاي مختلف بدن دخترم از ٢١ جا دچار شكستگي شد و از سه ناحيه دچار خونريزي و ريه وي نيز پاره شده بود. اين آسيب‌ها باعث شد تا وي ٩ ماه تمام روي تخت در منزل بستري باشد. الان تازه چند ماهي است كه راه افتاده ولي هنوز كاردرماني مي‌رود.

‌ يادم هست در روزهاي اول، مدير پارك ارم گفته بود هزينه‌هاي درماني سه حادثه ديده آن را تمام و كمال پرداخت خواهد كرد. واقعا اين اتفاق افتاد و هزينه‌هاي درماني را به شما پرداخت كردند؟
بله، خوشبختانه. البته در ماه‌هاي اول كمي براي پرداخت هزينه‌ها تعلل مي‌شد، ولي از زماني كه مهندس سعيدي كيا به رياست بنياد مستضعفان رسيد، تمام هزينه‌هاي درماني فرزندان ما به موقع و كامل پرداخت شد. حتي يكي، دو بار خود مهندس سعيدي كيا به منزل ما زنگ زد و با دخترم صحبت كرد. بعد هم يك گروه را مسوول پيگيري ماجرا و پرداخت هزينه‌ها كرد. در مجموع مشكل خاصي از اين بابت نداشتيم.

‌ و شكايت شما به كجا رسيد؟
مشكل همين جاست. حدود شش ماه قبل پزشك قانوني نظر خود را در مورد دختر من و يكي ديگر از بچه‌ها اعلام كرد ولي هنوز نظرش را در مورد نگار كه از ناحيه نخاع دچار آسيب‌ديدگي شده اعلام نكرده است. قاضي هم مي‌گويد بايد گزارش پزشك قانوني در مورد هر سه نفر تكميل باشد و بيايد تا بعد من حكم بدهم. درحالي كه بنابرقانون قاضي مي‌تواند و بايد، هر يك از اين پرونده‌ها را به شكل تفكيك‌شده رسيدگي كند. همين مساله باعث شده تا پرونده ما در دادگاه همچنان بلاتكليف باقي بماند.

‌ در كدام دادگاه پرونده داريد؟
شعبه ١٦ ناحيه ٥ قضايي در دادسراي صادقيه.

‌ نظر پزشكي قانوني در مورد دخترتان چه بوده است؟
عشر را ٦٠ درصد ديه كامل عنوان كرده است ولي ديه را بايد دادگاه ببرد.

‌ بالاخره چه سازمان يا ارگاني در اين حادثه مقصر تشخيص داده شده‌اند؟
خود مسوولان پارك و كارشناسان مي‌گويند قطعه تقلبي بوده است. مي‌گويند تقصير پيمانكار بوده كه آن راچك نكرده است. درحالي كه به نظر من مقصر اصلي موسسه استاندارد است. دليلش هم واضح است. آنها هستند كه بايد روي كيفيت كار پيمانكاران و استاندارد بودن و ايمني دستگاه‌هاي بازي نظارت داشته باشند. با اين وجود دراين پرونده هيچ كجا صحبت از موسسه استاندارد نيست!

‌ فكر مي‌كنم هنوز هم فرآيند درماني دخترتان ادامه داشته باشد.
بله. هنوز هم نمي‌تواند خوب بنشيند. بايد درمانش را ادامه دهد تا شايد تا حدودي به وضعيت سابق خود برگردد.

‌ درمجموع هزينه‌هاي درمان دخترتان چقدر بوده است؟
تا الان حدود ٧٥ ميليون تومان كه همه را بنياد پرداخت كرده است.

‌ قبل از حادثه، فرزندتان شاغل بودند؟
بله. وي مهندس كشاورزي است و چند سالي در منطقه ٣ شهرداري كار مي‌كرد. اما بعد از اين اتفاق عذرش را خواستند. من خودم چندين بار رفتم براي كارش صحبت كردم و گفتم بگذاريد سركارش برگردد. حداقل براي ترميم روحيه از دست رفته‌اش. ولي متاسفانه شهرداري به هيچ عنوان زير بار نمي‌رود.

‌ كلا چند فرزند داريد؟
دو فرزند. مانيا و محمد. مانيا فرزند بزرگ ما است.

‌ اين حادثه روي ارتباط‌هاي خانوادگي شما تاثيري نداشته است؟
به نظر شما نبايد تاثيرداشته باشد؟ وقتي ٩ ماه دخترت روي تخت افتاده باشد و هر آن او را ببيني بدون اينكه بتواني كاري برايش بكني مسلما تمام زندگي‌ات به هم مي‌ريزد. ما هم از اين قاعده مستثني نيستيم. همه ما افسرده شده‌ايم. به خصوص خود دخترم. به‌شدت افسرده و عصبي شده است و حتي به همين دليل ريزش مو پيدا كرده است. نمي‌دانم چه آينده‌اي در انتظار ما است ولي در هر صورت اين حادثه تمام زندگي ما را تحت تاثير قرار داد. اميدوارم هر چه زودتر زندگي خانوادگي‌مان به حالت اول برگردد.
 
دختر چراغي: بعد از مرگ پدرم من و برادرم مجبور به ترك تحصيل شديم
سال گذشته ٢٣ مردادماه، ماموران سد معبرشهرداري با يكي از دستفروشاني كه در خيابان‌هاي شرقي تهران مشغول كار بود، درگير شدند و در مقابل چشمان پسر ١٤ ساله وي، با ضربه‌اي كه به سرش مي‌زنند، باعث فوت او مي‌شوند. اين موضوع با پيگيري رسانه‌ها به صحن شوراي شهر هم كشيده شد و معاون خدمات شهري شهرداري رسما اعلام كرد كه ما از خانواده وي كاملا حمايت مي‌كنيم و نيازهاي‌شان را برطرف خواهيم كرد. حالا شهردار وقت منطقه ٤ معاون عمراني شهردار تهران شده است و كسي ديگر پيگيروضعيت زندگي خانواده چراغي نيست. امروز بعد از حدود ١١ ماه سراغي از خانواده آن مرحوم گرفته‌ايم. آنچه مي‌خوانيد نتيجه گفت‌وگوي ما با زهرا دختر آن مرحوم است.

‌بعد از حادثه‌اي كه در مردادماه سال گذشته براي مرحوم چراغي افتاد، مديران شهرداري مدعي شدند كه چندين بار به شما سرزده‌اند و كمك‌هاي زيادي هم به شما كرده‌اند. اين ادعا واقعا تا چه حد درست است؟
بله ،چند باري آمدند و رفتند و وعده‌هايي هم دادند. مثلا گفتند اعضاي خانواده‌تان را بيمه مي‌كنيم يا گفتند براي‌تان يك خانه مي‌خريم و... اما هيچ‌كدام محقق نشد. فقط قبل از عيد چند نفري آمدند و مبلغي را به عنوان كمك آوردند و رفتند.

‌ چقدر كمك كردند؟
مبلغ قابل توجهي نبود.

‌ گويا برادرتان هم با ماموران سد معبر شهرداري درگير شده بود.
بله. وقتي پدرم فوت كرد، برادر بزرگم براي تامين مخارج خانواده با پسرعمه‌ام از بازار ميوه مي‌آوردند و مي‌فروختند كه يك‌روز دوباره ماموران شهرداري به آنها گير مي‌دهند و با هم درگير مي‌شوند كه خوشبختانه با دخالت مردم ماموران فرار مي‌كنند. بعد از آن مادرم از ترس اينكه نكند براي برادرم هم اتفاقي بيفتاد، نگذاشت آن كار را ادامه بدهد.

شوراي شهر هم كاري براي شما نكرد؟
نه. چند باري به دفتر خانم آباد نامه نوشتيم و رفتيم و آمديم، حتي آقاي مسجد جامعي، خانم آباد و آقاي عبداللهي آمدند قول‌هايي دادند و رفتند، ولي نتيجه‌اي نداشت. خواسته زيادي هم نداشتيم. گفتيم ما كمك نمي‌خواهيم، فقط كاري براي مادرم پيدا كنيد تا بتواند نيازهاي خانواده وبچه‌ها را خودش تامين كند اما...

‌ الان منزل پدر مرحوم چراغي هستيد؟
نه. خودمان يك خانه كوچك تو همين نعمت آباد رهن كرده‌ايم و روزگار مي‌گذرانيم.

‌ پس خرج خانه را از كجا مي‌آوريد؟
برادرم پراكنده كار مي‌كند. بقيه هم پراكنده كارهايي مي‌كنيم. يك مقدار هم از پس انداز مادرم گذران كرديم. به هر حال مي‌گذرد يعني چاره‌اي جز اين نداريم.

‌ مديران شهرداري مدعي‌اند كه شما رضايت داده‌ايد و پرونده بسته شده است. اين درست است؟
به هيچ‌وجه درست نيست. پرونده هنوز باز است و ما هم پيگير مجازات قاتلان پدرمان هستيم. قرار است ٣١/٥ دادگاه پدرم تشكيل شود. الان محمد صفري متهم اصلي پرونده در بازداشت است و بقيه با قيد وثيقه آزاد شده‌اند.

‌ چند برادر و خواهر هستيد؟
چهار تا. دو برادر١٣ و ١٥ ساله دارم و يك خواهر چهار ساله. خودم هم ١٩ سالمه.

‌ دانشجو هستيد؟
بله، يعني بودم. دانشجوي حسابداري دانشگاه آزاد بودم. (اينجا مكثي مي‌كند كه حتي از پشت خط تلفن هم معلوم است كه مي‌خواهد بغضش را فرو دهد.)

‌ خب يعني فارغ‌التحصيل شديد؟
نه. ترم سوم بودم كه ديدم با توجه به فوت پدرم و شرايط مالي خانواده‌ام صلاح نيست بيشتر از اين به آنها فشار بياورم. اين بود كه درسم را رها كردم. نه تنها من، كه برادر بزرگم ابوالفضل هم از ابتداي امسال مجبور به ترك تحصيل شده است.

آدينه: بعد از قطع پايم شهرداري به هيچ يك از وعده‌هايش عمل نكرد
رحيم آدينه – كارگر ٣٤ ساله واحد ١٣٧ شهرداري منطقه ٢٠، ناحيه ٦ – وي يك روز جمعه ارديبهشت ماه سال ٩٣ براي جوشكاري و تخريب سوله‌اي كه به شكل غيرمجاز ساخته شده بود، به ماموريت مي‌رود و به دليل عدم رعايت شرايط ايمني در محيط كار، زير آوار مي‌ماند و مجبور مي‌شوند يكي از پاهاي وي را قطع كنند.

‌ آقاي آدينه اين‌طور كه در اخبار آمده بود، شما به دليل سقوط آهن هنگام تخريب يك بناي غير مجاز، دچار قطع عضو از ناحيه پاي چپ شده‌ايد. درمورد اين حادثه بيشتر توضيح مي‌دهيد؟
اواخر ارديبهشت ماه سال گذشته بود كه من را براي تخريب يك سوله احضار كردند. آنهم روز جمعه. من آن زمان يكي از كاركنان قسمت ١٣٧ ناحيه ٦ منطقه ٢٠ بودم. به هرحال چاره‌اي نبود. مجبور شدم بروم سركار. قرار بود بخش برش كاري تخريب ساختمان با من باشد. وقتي رسيدم ديدم كار سخت و خطرناكي است و ممكن است با برش زدن تير آهن‌ها سقف يا ديوارها فرو بريزد. گفتم احتياج به جرثقيل است تا سقف را نگه دارد. اين را به معاون شهردارناحيه هم گفتم ولي وي گفت نترس كارت را بكن. چاره‌اي نبود. كار را شروع كرديم. اما همان‌طور كه حدس مي‌زدم، بعد از كمي برش‌كاري يك‌دفعه يكي از ديوارها فروريخت و تيرآهن‌ها افتاد روي پاي من. چند ساعتي زير آوار بودم تا من را بيرون كشيدند و به بيمارستان بردند و درنهايت گفتند بايد پايت را قطع كنيم.

‌ چند ساعت زير آوار بوديد؟
از حدود ساعت ٥/٩ تا حدود ٥/١٢.

‌ چرا دو ساعت طول كشيد؟
چون آتش‌نشاني وسايل لازم را نداشت. شهرداري منطقه هم نداشت. درنهايت از جاي ديگري ماشين جرثقيل تهيه كردند تا زير سقف را بلند كنند و من را بيرون بكشند. اين هم خودش جاي سوال است كه چرا نبايد امكانات لازم پيش‌بيني شده باشد؟

‌ و چرا پايت را قطع كردند؟
آهن كه به دليل جوشكاري داغ شده بود روي پايم افتاده بود و آن را سوزانده بود و از طرفي پايم له هم شده بود. گويا ديگر چاره‌اي نداشتند.

‌ از چه ناحيه‌اي قطع شده؟
١٥ سانتيمتري زير زانو

‌ حالا به رخدادهاي بعد از حادثه بپردازيم. بعد از حادثه مسوولان شهرداري به خانواده‌تان سر زده‌اند و رسيدگي كرده‌اند؟
يكي، دو بار چند نفر از مديران ناحيه آمده‌اند ولي حمايتي نشده است. به هيچ كدام از وعده‌هاي‌شان هم عمل نكردند.

‌ چه وعده‌هايي؟
مثلا قول دادند كه استخدام رسمي شوم يا اينكه قول دادند كه با توجه به وضعيت جسمي‌ام، يك خانه براي من در طبقه همكف بگيرند تا رفت و آمدم آسان باشد. ولي هيچ كدام محقق نشد.

‌ از شهرداري هم شكايت كرده‌ايد؟
بله. الان حدود يك سالي مي‌شود كه شكايت كرده‌ايم. براي گرفتن ديه چاره ديگري نداشتيم. اما تا الان سه‌بار شهرداري به حكم اعتراض كرده است. آخرين بار رفتم و به مديران ناحيه گفتم: چرا شكايت مي‌كنيد؟ چرا نمي‌گذاريد حق بيمه‌ام را با اين وضعيت بگيرم؟ ولي جواب درستي ندادند. در واقع هنوزپرونده به نتيجه‌اي نرسيده است.

‌ هزينه بيمارستان را شهرداري داد؟
بيمه داد. البته دو هفته بيشتر بيمارستان نبودم.

‌ در گرفتن وسايل كمك حركتي مثل پاي مصنوعي هم كمك كردند؟
وقتي از بيمارستان مرخص شدم، شهرداري گفت ما درمجموع ٢٥ ميليون هزينه پرداخت كرده‌ايم كه مقداري از آن براي پروتز (پاي مصنوعي) بوده است ولي وقتي به بيمارستان رفتم تا پروتز سفارش بدهم، گفتند اين ادعا دروغ است ! به اجبار مجبور شدم خودم هزينه يك ميليون و ٤٠٠ هزارتوماني پاي مصنوعي را بدهم. آن هم با كلي قرض و قوله. با كلي دعوا و پيگيري و بعد از چند ماه شهرداري قبول كرد كه هزينه آن را بدهد!

‌ چند تا بچه داريد؟
دو تا. يه پسر ٨ ساله و يك پسر ٢ ساله.

‌ الان هم شهرداري هستيد؟
بله. اوايل بعد از اينكه ديدند با عصا مي‌توانم راه بروم، گفتند بيا صبح كارت ورود بزن و شب هم كارت خروج بزن و برو. بعد از يك ماه گفتند بايد كامل بيايي. الان مثل بقيه مي‌روم سركار و برمي‌گردم.

‌ يعني در همان واحد اجرايي ١٣٧؟
نه الان به عنوان تلفنچي مشغول به كارم.

‌ گويا شوراي شهر هم پرونده شما را پيگيري مي‌كرد. نتيجه اين پيگيري به كجا رسيد؟
بله. شورا از شهرداري توضيح خواسته بود. شهرداري هم يك طومار از كارهايي كه كرده‌اند را تهيه كرده بود و براي‌شان فرستاده بود. درحالي كه ٨٠ درصد ادعاها دروغ بود. مثلا گفته شده بود كه فلاني پاي راستش قطع شده در حالي كه من پاي چپم قطع شده !

‌ الان كجا زندگي مي‌كنيد؟
با كلي قرض و قوله يك خانه نقلي در طبقه همكف خانه‌اي درخيابان عباس آباد شهر ري گرفته‌ام.

‌ و كلام آخر...
اين حق من نبود. مني كه ١١ سال صادقانه در شهرداري خدمت كردم. حالا با اين وضعيت و سواد پنجم دبستان چه كاري مي‌توانم بكنم؟ هيچ‌كس هم نيست كه واقعا به فكر من و زن و بچه‌ام باشد. اگر هم كاري مي‌كنند فقط براي از سر باز كردن است. واقعا از آينده مي‌ترسم.
bato-adv
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
قالیباف می خواست رئیس جمهور ایران هم بشه!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
این یعنی عدم رعایت استاندارد به معنای واقعی در ساخت و نگهداری تجهیزات، یعنی جان انسانها در ایران بی ارزش است، وقتشان هم، زندگی شان هم، همه چیز بی ارزش است
نمکدون
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
وعده یک کار بی خرج!!!
محسن از بوشهر
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
قرارمان این نبود! به کجا می رویم؟!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
خدا انشالله شفای عاجل و کامل بهشون بده واقعا مشکله
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۸
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
دسته گلهای مجموعه شهرداری تحت مدیریت دکتر محمد باقر قالیباف را تحویل بگیرید!!آنهائی که چهارتا چمن و گل میبینن میگن شهرداری تهران چنین و چنان است کجایند؟
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
ای کاش مسئولان ارشد در جریان این مسائل قرار میگرفتند....هر چند بعید میدونم اتفاقی می افتاد.......... مطمئنم منتشر نمیکنی برای دل خودم گفتم......
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
حمایت مقام های مسئول ما رو مقایسه کنید با کشور های استکباری به سردمداری امریکا

این مامورین شهرداری معضلی شده اند. یک مشت انسان چاله میدونی با حمایت شهرداری هر برخوردی که بخواهند انجام میدهند
مجله فرارو