bato-adv
کد خبر: ۲۳۸۵۴۵
تحلیلی بر سکانس خداحافظی در فیلم "مسیر انقلابی"

آرمانشهری که مرگ به بار می‌آورد

قرن بیست و یکم، قرن سقوط رویای آمریکایی است. آنچنانکه سام مندس {Sam Mendes} در مسیر انقلابی‌اش قریب به هفت سال پیش، پیشگویی کرد. زن در صبحی درخشان که آفتاب با انوار طلایی خویش فضای داخلی خانه را نوازش کرده؛ تدارک صبحانه می‌بیند. از مرد خانه می‌پرسد که تخم مرغ را آب پز می‌خورد یا نیمرو. لبخند به لب دارد و از همیشه مهربان‌تر به نظر می‌رسد. اتومبیلی پرحجم از نوع ناب آمریکایی‌اش در انتظار مرد/نان آور خانه است تا او را به محل کارش برساند.
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۹ - ۱۰ تير ۱۳۹۴
آرمانشهری که مرگ به بار می‌آورد

فرارو- آرمان شهرکی: قرن بیست و یکم، قرن سقوط رویای آمریکایی است. آنچنانکه سام مندس {Sam Mendes} در مسیر انقلابی‌اش قریب به هفت سال پیش، پیشگویی کرد. زن در صبحی درخشان که آفتاب با انوار طلایی خویش فضای داخلی خانه را نوازش کرده؛ تدارک صبحانه می‌بیند. از مرد خانه می‌پرسد که تخم مرغ را آب پز می‌خورد یا نیمرو. لبخند به لب دارد و از همیشه مهربان‌تر به نظر می‌رسد. اتومبیلی پرحجم از نوع ناب آمریکایی‌اش در انتظار مرد/نان آور خانه است تا او را به محل کارش برساند.

همه چیز در فضای آراسته‌ای از اطمینان و آسایش غوطه می‌خورد. مرد، صبحانه را میل می‌کند؛ از خانه بیرون می‌رود، زن برایش دست تکان می‌دهد به نشانه ی خداحافظی و مردِ خانه روانه می‌شود. زن تنها می‌ماند و اقدام به خودکشی می‌کند. اما پاشنه‌ی آشیل آرمانشهر درست همینجاست: اطمینان‌هایی بی‌پایه و اساس، اعتمادهایی ناکام. اعتقادی منسوخ و غلط به اینکه همه چیز درست سرجایش هست و آب از آب تکان نمی‌خورد. خوشبینی‌های احمقانه، گولی و کودن مآبی، طرد اندیشه، آلودگی‌ها و کثافات را زیر فرش کردن و انگار که همه چیز پاک و تمیز شد.

دی کاپریو در مسیر انقلابی، دست پرورده‌ی تمام و کمال آرمان پروریِ رویایی آمریکایی است. مردی که به کوچکترین اختلافات فکریِ خود با همسرش چونان دیوانه‌ای زنجیر دریده واکنش نشان می‌دهد. آرامش جعلی و کاذب آرمانشهر نباید بهم بخورد.

اگر دی کاپریو را بگذارید کنار مردانِ فیلم شوهرها {The Husbands} اثر جان کاساوتیس {John Cassavetes}، که رها از هرگونه اجبار و الزام بیرونی و درونی تصمیم گرفته و عمل می‌کنند، به عمق اسارت هستی شناختی شهروندانِ آرمانشهر پی خواهید برد. همچنین مقایسه کنید با قیدوبندهای دردآوری که همین سنخ از آرمانشهر که اینبار از سوی طبقه‌ی آریستوکرات تحمیل می‌شود؛ دست و پای نیولند آرچر {Newland Archer} را در عصر بیگناهی {The Age of Innocence} اثر مارتین اسکورسیزی به نحوی بسته است که از خیر عشق حقیقی خویش به ازای ازدواجی مهوع می‌گذرد. رویای آمریکایی و خوشباشیِ بی دلیلش راه را بر هرگونه تفکر انتقادی می‌بندد. 

اگر بسیاری از صفاتی که تامس مور {Tomas More} در یوتوپیای خویش در سده‌ی شانزده میلادی برای ساکنین آرمانشهر، به رشته‌ی تحریر درآورد؛ یعنی شهروندانی بی غرض و مرض و پشمینه پوش که نیکبختی را از رهگذر ریاضت‌ها و عبادت‌های طولاتیِ مرتاض گونه و در ورای این جهان متصورند؛ تکلیف مالایطاق است؛ رویای آمریکایی، آرمانشهری واژگونه است که همه چیز را در لذّاتی نازل و سطح پایین خلاصه می‌کند.

 محصول گداخته شده و استحاله شده‌ی  آرمانشهرِ مور در کوره‌ی عصر روشنگری، به استثنای تمامی آثار و تبعات فکریِ مثبت آن عصر. اگر آنگونه که شکسپیر در هملت بیان داشته و فروید نیز بر آن مهر تایید زده؛ یکی از عوامل خودکشی، روابط با دیگران است؛ رابطه‌ی زنی دگراندیش با مردی که مسخ رویای آمریکایی است؛ جز خودکشی رهآورد دیگری نخواهد داشت.

مادام بوآوری در خانواده‌ی ایده آل! آمریکایی تحمل نخواهد شد. دی کاپریو با آن زندگی راهوار و کسل کننده؛ همچون مک دونالد و همبرگرهای پرملاط و رژه‌ی تصنعی، مکانیکی و فارغ از هرگونه احساس و لطفِ رییس جمهور برگزیده‌ی آمریکا دیگر در هیچ کجای دنیا چنگی به دل نمی‌زند. سبک زندگی آمریکایی، انسانی تک ساحتی به بار می‌آورد که جوانی سفیدپوست را بی هیچ دغدغه‌ای رهسپار کشتار سیاه پوستان در کلیسا می‌کند.

آمریکا بر مبنای برداشتی غلط از هستی آدمی شکل گرفته همچون همه‌ی رویاهایش. سرزمینی که در پناهی جغرافیایی از شرّ دو جنگ جهانی در امان ماند اما همین امن و آسایش کارش را به حماقت و سرخوشیِ‌های بی مقدار کشاند. دوران فخرفروشی و شُنودهایِ از سر استیصال، به سر آمده؛ این را همه می‌دانیم.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
هم اکنون دیگران میخوانند