یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ اینکه بسیاری از غذاهایی که در رستورانها سرو میشود دست خورده شده و راهی سطل زباله میشود را نمیتوان اتفاقی فرخنده دانست! اما اینکه چرا به راستی اینگونه است را میبایست به یک سری دلایل وابسته دانست که نگارنده سعی کرده بر خی از مهمترین آنها را به وسع خود بیان نماید تا بلکه به سهم خود نقشی در کاهش این بلیه انسان ساخت داشته باشد:
الف- آقایان بیش از خانمها غذا میخورند و نیاز غذایی بچهها کمتر از آدم بزرگها است! با این حال غذاهایی که در رستورانها سرو میشود نه ربطی به قد و قواره و جثه آدمها دارد و نه زن و مرد حالیش میشود! این امر به دیدگاه اقتصادی رستورانها بر میگردد که به خوبی آگاهند که قیمت غذاهای تولیدیشان نه تنها وابسته به «کیفیت» خوبشان است، بلکه از «کمیت» و مقدارشان هم بر میخیزد!
این نحوه عملکرد رستوراندارها را میتوان مشابه میوه فروشهایی دانست که وقتی یک کیلو سفارش میگیرند، «پنج کیلو بدهم!؟» میگویند و بعد سعی میکنند با چانه زنی، مشتری را به خرید سه کیلو میوه راضی سازند! اما تفاوت اینجاست که اگر میوه فروشها با سر و کار داشتن با اقشار گوناگون اجتماع اهل «چانه زنی» بار آمدهاند، رستوران دارهایی که بیشتر با اقشار سطح بالای جامعه در ارتباطند میدانند که معمولا مشتریها نه از قیمت بالای غذاها ایراد میگیرند و نه بر عرضهای که بسیار بیشتر از نیاز و تقاضایشان است خرده وارد میکنند! به ویژه اینکه هم بچهها از اینکه به اندازه آدم بزرگها تحویل گرفته میشوند و برایشان به اندازه آنها غذا میآورند خوششان میآید و هم خانمها خوشحال میشوند که بالاخره جاهایی را یافتهاند که به زن و مرد به راستی به نسبت مساوی ارزش قائل بوده و این ارزش را در غذاهایی کاملا برابر به منصه ظهور رسانیدهاند!
ب- باجههای عابر بانک ابتدا کارت مشتری را پس میدهند و بعد پول او را! زیرا به خوبی آگاهند که ایرانی جماعت همین که چشمش به پول میافتد، باقی چیزها را از یاد میبرد! متاسفانه ویژگی پول را در غذا هم میتوان دید یعنی آدم گرسنه تا غذا نخورد و کاملا سیر نشود فکرش آنگونه که باید و شاید به کار نمیافتد! همین دلیل هم هست که باعث میشود آدمهای گرسنه رستورانها ابتدا سفارش غذا داده و همین که با تحویل گرفتن سفارش، خوب غذا خوردند و کاملا سیر شدند، تازه فکرشان باز بشود و به این بیندیشند که حالا با غذاهای دست خورده چه باید بکنند!
این در حالی است که اگر ما ایرانیها عادت کنیم که ظروف یکبار مصرف را قبل از تناول غذا سفارش داده و از آن به عنوان دیس خانگی استفاده کرده و مقداری از غذاهایی که برایمان کشیدهاند و میدانیم که زیادمان است در دیس یا همان ظرف یکبار مصرف بریزیم، ضمن آنکه مانع از دست خورده شدن غذا میگردیم، میتوانیم خود را به عنوان ایرانیان نادری که در هنگام گرسنگی هم میتوانند خوب فکر کرده و تصمیمیات درستی اتخاذ نمایند، معرفی کنیم!
ج- رستورانها بیشتر ساعات شبانه روز بازند و این امر نه تنها به این خاطر است که عادات غذایی ما ایرانیها بسیار متفاوت از هم است و در حالی که یکی باید راس ساعت ۱۲ ناهار بخورد، دیگری شام و ناهار را یکی کرده و ۶-۷ بعد از ظهر ناهار-شامش را میخورد، به این واقعیت هم بر میگردد که تکلیف ما حتی با خودمان هم روشن نیست و در حالی که یک روز به علت مشغله کاری ناهار را ساعت ۴ بعد از ظهر میخوریم، روز دیگر از زور گرسنگی ۱۲ نشده دنبال رستورانی میگردیم که دل ما را از عزا در بیاورد!
با این حساب است که بینظمی و شلختگی موجود در خور و خوابمان، معدهمان را هم بلاتکلیف ساخته و همان طور که او را طوری بار آورده که نمیداند چه موقع باید منتظر غذا باشد، وی را به گونهای سر و شکل داده که هرگز قبل از شروع به دریافت مواد غذایی نمیتواند تخمین بزند که با چه مقدار غذا سیر خواهد شد!؟
روی همین اصل است که آدمهای زیادی هستند که بلانسبت ظرفیت کاهدانشان را نمیدانند و بنابراین در مخیر بودن به انتخاب سیر نشدن و گرسنه نماندن، دومی را برگزیده و دورریزهای غذاهای تناول نشدهشان را راهی سطل زباله میسازند!
د- بی رو در وایستی باید پذیرفت که بخشی از دورریزها حاصل غذاخوری آدمهایی است که به دلیل دشت پولهای زحمت نکشیده، ارزش چندانی برای وجه پرداختی قائل نیستند و بنابراین برایشان چندان توفیری ندارد که غذاها سر از معده و روده در بیاورد و یا راهی سطل زباله گردد!
برای اطمینان از اینکه نگارنده دست کم در این مورد خلاف به عرض نمیرساند کافیست نوع سفارش غذا و نحوه غذا خوردن دختر دانشجویی که سر کار رفته و خودش هزینه تحصیلش را در میآورد را با پسرهای جوانی که با پول «بابایی» به گشت و گذار مشغول بوده و در نهایت سر از رستورانهای آنچنانی در میآورند، مقایسه کنیم تا گوشی دستمان بیاید که اوضاع بعضیها و احوال برخیها انصافا دیدن دارد!
د- زندگی قرنطینهای ما ایرانیها نیز عاملی دیگر است که موجب میشود بسیاری از غذاهای رستورانی سر از سطلهای زباله در بیاورند! زیرا نه تنها آدمهایی که دستشان به دهانشان میرسد سعی و تلاشی چشمگیر به خرج میدهند که تنها با خودشان دمخور باشند و با دیدن آدمهایی که آه در بساط ندارند، روز خوبشان را خراب نکنند، آدمهای بیبضاعت جامعه هم ترجیح میدهند زیاد توی چشم نباشند تا خدای ناکرده آنچه را که چشمشان میبیند دلشان نخواهد!
همین زندگی قرنطینهای است که باعث میشود ثروتمندان و اغنیا و قشر مرفه جامعه براستی ندانند کهگاه زباله یکی، گنج دیگری به حساب میآید! وگاه پیش میآید که دانش آموزی به خاطر چند روز بیغذایی سر کلاس درس از حال برود!
اینکه در کشورهای پیشرفته یکی از وظایف اولیای آموزش و پرورش اینست که بچهها و دانش آموزان را به دیدار خانه سالمندان و مراکز نگهداری از بیماران خاص و شیرخوارگاهها و مراکز نگهداری از افراد معلول و بیسرپرست و مراکز نگهداری از بیسر پناهها و کارتن خوابها ببرند، به این خاطر است که هم به خیلی از دانش آموزان بفهمانند که بهتر است قدر داشتههای خودشان را بدانند و هم به آنها نشان دهند که اگر بخواهند میتوانند دست کم به سیر کردن بسیاری از آدمها که گرسنگی براستی امانشان را بریده نائل گردند!
ه- دورریزهای رستورانیگاه هم نتیجه فقر فرهنگی کسانی است که درآمدهای اقتصای افسانهای دارند! زیرا اینان اگر مرد خانواده باشند ترجیح میدهند بخشی از درآمدهای بالایشان را با چیدن میزی که با میزهای دیگر تومنی صنار توفیر دارد نشان دهند و اگر زن خانواده باشند میل سیری ناپذیری پیدا میکنند که همسران خود را از خسیس بازی بر حذر داشته و ایشان را وادارند که دست کم وقتی پای شکم زن و بچهشان در میان است کمی بیش از مواقع معمول، دست به جیب شوند!