bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۳۴۶۴۶
محمدامین قانعی‏‌راد:

رده‌بندی مدارس؛ تخریب‌گر «سرمایه انسانی»

"در حال حاضر در نظام آموزشی‏‌مان به طور افراطی بر «علم‌‏آموزی» تمرکز داریم و از برخی ماموریت‏‌‌های کلیدی یک ساختار آموزشی مطلوب به‏‌ویژه آموزش مهارت زندگی جمعی مسالمت‏‌آمیز، غافلیم. جداسازی دانش‏‌آموزان برحسب سطح IQ، سیاست مخربی است که با دور کردن دانش‌‏آموزان از یک محیط اجتماعی واقعی، این وضعیت نامطلوب را تشدید می‌‏کند."
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۷ - ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
فرارو- محمدامین قانعی‏‌راد؛ "در حال حاضر در نظام آموزشی‏‌مان به طور افراطی بر «علم‌‏آموزی» تمرکز داریم و از برخی ماموریت‏‌‌های کلیدی یک ساختار آموزشی مطلوب به‏‌ویژه آموزش مهارت زندگی جمعی مسالمت‏‌آمیز، غافلیم. جداسازی دانش‏‌آموزان برحسب سطح IQ، سیاست مخربی است که با دور کردن دانش‌‏آموزان از یک محیط اجتماعی واقعی، این وضعیت نامطلوب را تشدید می‌‏کند."

مطالبی را که می‌‏خواهم بیان کنم کمی همراه با نگاه جامعه‌شناختی است، مفهومی که به نظرم جامعه ایرانی درگیر آن شده و می‌‏تواند مشکلات زیادی را هم در عرصه سرمایه انسانی و هم سرمایه اجتماعی ایجاد نماید، این است که آموزش کنونی ما قادر به تامین سرمایه انسانی به مفهوم کامل خود نیست و مهم‏‌تر از این قادر به تامین سرمایه اجتماعی در جامعه نیست و نمی‌‏تواند شکاف‏‌ها و فاصله‏های طبقاتی، قومی، فرهنگی و اجتماعی را در زمینه‏های مختلف جبران نماید.

به مفاهیمی که در بالا شرح دادم school segregation گفته می‌‏شود به معنی «تمایز و جدایی مدرسه‏ای» که به دو پدیده چندپاره شدن دانش (knowledge segregation) و چندپاره شدن جامعه (social segregation) منجر می‌‏شود.

تمایز مدرسه‏ای به چه معناست؟ در وضعیت کنونی یک نظام رده‏بندی شده مدارس وجود دارد که انواع مدارس دولتی، نمونه دولتی، غیرانتفاعی، استعدادهای درخشان و مانند آن را در بر می‌‏گیرد و کارکرد اساسی چنین نظامی، طبقه‏بندی کردن افراد جامعه از‌‌‌ همان ابتدای کودکی است.

ایده اولیه تشکیل مدرسه چه هدفی داشت؟

زمانیکه ایده لزوم وجود مدرسه توسط مصلحین سیاسی– اجتماعی و اندیشمندان پایه‏‌گذاری شد، مدرسه کانونی بود برای تمرین برابری و همبستگی اجتماعی، تمرین اعتماد متقابل و فراهم آوردن زمینه‏ای برای تعامل بین افرادی که طبیعتا ریشه طبقاتی، قومی، زبانی و دینی متفاوتی دارند، به پدر و مادرانی تعلق دارند با تحصیلات و ثروت متفاوت و قرار بود مدرسه کانونی باشد برای پایه‏‌گذاری یک جامعه عادلانه. تا جایی‌که ادبیات شکل‏‌گیری مدرسه نشان می‌‏دهد مدرسه باید ماکتی باشد برای شکل‌دادن به یک جامعه ایده‌‏آل و کانونی برای تکوین جامعه انسانی‏‌تر و نهادی که جامعه را دموکراتیزه می‌‏کند. یکی از کارکردهایی که نظام مدرسه همواره داشته و باید داشته باشد کمک به تعدیل نابرابری‏‌های اجتماعی است، نظام آموزشی باید نهادی برای قیام مشروع بر علیه نابرابری‏، تفاوت و طبقه‏‌بندی بین افراد باشد، در غیر این‌صورت این نگرانی همواره وجود دارد که جامعه دستخوش یک انقلاب اجتماعی گردد.

یعنی اگر مدرسه نتواند ایده برابری و عدالت را نه در کتاب‏‌ها بلکه در عمل بیاموزد باید در انتظار واکنش‌‏هایی در جامعه بود. در عمل پدیده تمایز مدرسه‏‌ای (school segregation) مهم‏‌ترین برنامه درسی پنهانی است که به همه دانش‏‌آموزان کشور تزریق می‌‏شود، به این معنی که برخی انسان‏‌ها از بقیه بر‌تر هستند و زمانیکه این برتری با مقولاتی مانند هوش، استعداد و رشته تحصیل پیوند می‌‏یابد منجر به نوعی تمایز نژادی مدرن می‌‏شود، اگر بخواهیم تمایز نژادی را در دنیای مدرن تعریف نماییم عمدتا در این گروه قرار دارد یعنی طبقه اجتماعی بعلاوه موضوع هوش با یکدیگر پیوند می‌‏خورد و برخی به عنوان افراد هوشمندترِ جامعه باید از امکانات و مدارس ویژه‏ای برخوردار باشند.

امروزه در جامعه مسئله تمایز مدرسه‏ای (school segregation) تحت عناوین زیبایی مانند برخورداری از کیفیت آموزشی و نخبه‏پروری رواج یافته و تحت مفاهیمی مانند اینکه باید به نخبگان و استعدادهای درخشان توجه کرد، باید رقابت علمی را گسترش داد و به توسعه علم و فن‏آوری کشور کمک کرد و سرمایه اجتماعی را گسترش داد، توجیه می‌‏شود. و تحت چنین عناوینی رابطه‏ای برقرار می‌‏کنند بین کسانیکه استعدادهای درخشان‏‌تر هستند، که باید کنار هم جمع شوند، درس بیشتری بخوانند تا به بقیه افراد جامعه در رقابت با آن‏‌ها سختی وارد نشود و بعد بتوانند به دانشمندان کشور تبدیل شوند، اما این روند یک حس برتری در افراد تزریق می‌‏کند، این حس که از نظر علمی، ژنتیکی و هوشی برتری‏‌هایی نسبت به افراد نرمال جامعه دارم که باید از آن‏‌ها جدا و متمایز باشم. همانطور که شرح دادم این قضیه به ایده اولیه تشکیل مدرسه ربطی ندارد بلکه به آنچه در واقعیت مدرسه اتفاق می‌‏افتد مربوط است.

آنچه در واقعیت مدارس رخ می‌‏دهد

واقعیت مدرسه آن چیزی است که در رقابت‏‌های اجتماعی– اقتصادی شکل می‌‏گیرید و تحت حاکمیت یک‏‌سویه بوروکراسی و صنعت قرار دارد، زیرا صنعت و صنعت‏‌گرایی به انسان‏‌ها صرفا به عنوان عاملین تولید می‌‏نگرد و این عاملین تولید هرچه سریع‌تر و با تقسیم کار بیشتر بتوانند عمل کنند بهره‌‏وری جامعه بیشتر می‌‏شود، یعنی می‌‏خواهند آموزش را در خدمت بهره‏‌وری قرار دهند. در حالی‌که افزایش بهره‌‏وری تنها یکی از کارکردهای آموزش است و مهم‌ترین کارکرد آن ایجاد سرمایه اجتماعی و پیوند بین انسان‏‌های متفاوت است که بتوانند یک زیرساخت اجتماعی را بسازند.

اما آنچه در واقعیت رخ می‌‏دهد این است که، دولت در برخورد با مدرسه می‌‏خواهد برای خود نیروی اداری تربیت کند، بخش صنعت نیز می‌‏خواهد نیروهای کارا تربیت شود که بهره‌‏وری بیشتری داشته باشند و این رویکرد به صورت تقسیم کار کارخانه‏‌ای باید از‌‌‌ همان ابتدا به شکل تفکیک رشته‌‏های مختلف خود را نشان دهد. به عقیده من این تقسیم کار و تخصصی‌شدن زودهنگام که به دانش‏‌آموزان دبیرستان تحمیل می‌‏شود یکی از مشکلاتی است که در عرصه آموزش با آن مواجه هستیم. این رویکرد دارای تاخر فرهنگی است یعنی به زمانی تعلق دارد که مدرسه و آموزش را تنها به معنی آموزش علوم می‌‏دانستند و علم را IQ و مجموعه‏‌ای از داشته‏‌های علمی، لذا مدرسه یک رویکرد فردگرایانه و رقابتی نسبت به آموزش مطرح می‌‏کرد، در آموزش به معنی علم‏‌آموزی، افراد برحسب IQ طبقه‏‌بندی می‌‏شوند و IQ تنها نوع هوش تلقی می‌‏شود در صورتی‌که هوش انواع متنوعی دارد که جامعه انسانی به همه آن‏‌ها نیازمند است و این غیر عادلانه است اگر با تعریف و اعمال آموزش ناصحیح جامعه‏ای را از ظرفیت این هوش‏های متعدد محروم سازیم.

آموزش در ایران همگام با جهان تغییر نکرده
امروزه ایده اصلی آموزش، آموزش زندگی مدنی است، یعنی تغییری در روند آموزش در سطح جهانی بوجود آمده که هنوز وارد ایران نشده است، ما هنوز فکر می‌‏کنیم دبیرستان محلی است برای کلاس کنکور رفتن و تست زدن در حالیکه محلی است که باید در آن افراد بیاموزند با یکدیگر ارتباط داشته باشند و این ارتباط است که جریان‏‌های مختلف اندیشه و روابط بین پایگاه‌‏های مخلتف اجتماعی را برقرار می‌‏سازد، پیش‏داوری افراد را نسبت به یکدیگر کاهش داده و نوعی ارتباط صلح‏آمیز و انسانی را بین افراد مختلف جامعه برقرار می‌‏سازد.

مدرسه رده‌‏بندی شده در شرایط کنونی، پیش‏داوری‏‌های اجتماعی را تثبیت و تقویت کرده و کانونی برای تداوم بی‏‌عدالتی‏‌های اجتماعی است و به نحوی ذهن انسان را طبقه بندی می‌‏کند که با رده‌‏بندی‏‌های طبقاتی همگون و سازگار است.

در حد طرح مسئله باقی می‌‏مانم و می‌‏گویم صرف دسترسی به آموزش نوعی عدالت سوری است، اینکه مثلا در روستا‌ها و عشایر کلاس درس بسازیم و بعد در آمار‌ها بیان کنیم میزان دسترسی به آموزش بالا رفته، می‌‏تواند نوعی عدالت سوری را تامین سازد، اما باید به دنبال عدالت محتوایی باشیم و آن تامین دسترسی کیفی همه کودکان به آموزش است. اما باید توجه کرد که این دسترسی کیفی دچار یک نظام طبقه‏‌بندی شده مدرسه‏‌ای نشود که عواقب آن را در رفتار روزمره گروه‏های مختلف اجتماعی می‌‏توان دید.

گذشته از مناطق محروم که ادعا می‌‏کنیم تحت بی‏‌عدالتی آموزشی قرار دارند من معتقدم بسیاری از اقشار تحصیل‏‌کرده که به ظاهر از امکانات آموزشی بسیار مناسبی برخوردار بوده‏‌اند نیز تحت بی‏‌عدالتی آموزشی قرار دارند، برای مثال امروزه از ظرفیت علوم انسانی در حوزه اداره جامعه استفاده نمی‌‏شود، مهندسانی که در معتبر‌ترین دانشگاه‏‌ها تحصیل می‌‏کنند نیز این بی‏‌عدالتی را همراه دارند زیرا از تاریخ، ادبیات، سینما، هنر و... چیزی نمی‌‏داند. این تمایز و طبقه‏‌بندی در سطح جامعه اجازه نمی‌‏دهد سرمایه انسانی به صورت یک کل تکوین یابد و نوعی صف‎‏بندی رشته‌‏ای و عدم جریان دانش در ابعاد گوناگون را ایجاد می‌‏کند که می‌‏تواند در بلند‏مدت آسیب‏‌زا باشد، کمااینکه تا کنون نیز آسیب‏‌زا بوده، مثلا اینکه رشد علمی کشور تبدیل شده به رشد تولید مقاله و جدا کردن افراد مختلف جامعه و توسعه نوعی نگرش نژادی مدرن بین افرادی‌که در مدارس بر‌تر درس می‌‏خوانند و حس حقارت در دانش‏‌آموزان مدارس معمولی، در حالی‌که این دو گروه می‌‏توانستند در کنار هم بوده و از ظرفیت‏‌های یکدیگر استفاده نمایند.

توضیح: این مقاله براساس سخنرانی ارائه‌شده در اولین کنفرانس «توسعه و عدالت آموزشی» (دانشگاه شریف، 3 و 4 آبان 93) تنظیم شده است.
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو