bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۲۸۲۸۱

پنیر با طعم زندگی!

محمد ماکویی
تاریخ انتشار: ۰۳:۱۹ - ۱۱ فروردين ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ هراسان منتظر بودم که بیاید و حسابم را کف دستم بگذارد زیرا سال‌ها تجربه کاری در شرکت‌های مهندسین مشاور به من آموخته بود که به‌‌ همان اندازه که روسا و مدیران تعدیل کارمند را می‌پسندند، که بگویند او را نخواسته‌اند! از استعفا بیزارند؛ که بشنوند دیگری بهشان ترجیح داده شده است!

با این حال از مشاهده رییسی خندان لب چندان تعجب نکردم زیرا حتم کردم که او یا تازه رییس شده و یا خیلی پشت میز ریاست دوام نمی‌آورد!

آقای رییس با آرامش و وقاری وصف ناشدنی شروع به صحبت کرد و از حیف بودن من که آنقدر ناشی و تازه کارم که نمی‌دانم آدم عاقل کار در شرکت کوچک را به انجام وظیفه در شرکت بزرگ ترجیح نمی‌دهد گفت و از اینکه بخشی از دریافتی و عایدی بیشتر حاصل از کار در شرکت‌های کوچک که آدم‌های ساده و بی‌تجربه را اغفال می‌کند ناشی از عدم اطمینانی است که روسا و مدیران این گونه شرکت‌ها به خودشان دارند که معلوم نیست فردا هم مثل امروز باشند! و اینکه همین عدم اطمینان است که آن‌ها را مجاب می‌کند در شروع کار سر کیسه را حسابی شل کنند تا قدم اول را محکم بردارند! تا بلکه به این وسیله بتوانند در بازار رقابت پیش دیگران کم نیاورند!...

صحبت‌های منطقی آقای رییس به درازا کشید اما من که عزمم را برای رفتن جزم کرده بودم، وقت او را بیخود و بی‌جهت تلف نکرده و با پریدن به میان حرف‌هایش، خواستم هر چه سریع‌تر بدانم که آیا اصولا و با همه این حرف‌ها اجازه مرخصی به من می‌دهد!: «تمامی فرمایشات شما متین! اما من به دلایل شخصی ترجیح می‌دهم آینده شغلی خود را در شرکتی دیگر رقم بزنم! آیا حق چنین کاری را دارم!»

حقیقت اینکه فکر می‌کردم رییس با دور زدن حق قانونی از حق اخلاقی حرف بزند و بگوید که همانطور که او در هنگام عدم نیاز، مرا خواسته و کار یادم داده و بیش از لیاقت و شایستگیم تحویلم گرفته و کمتر از اندازه بابت دانش و اطلاعاتی که باید داشته باشم و ندارم، بارم کرده!، حق دارد از من انتظار داشته باشد خوبی‌های او را تلافی کرده و به او اجازه دهم حالا حالا‌ها از خدماتم بهره‌مند شود! اما به ظاهر این بار نیز اشتباه می‌کردم!

رییس با‌‌ همان گشاده رویی درخواست استعفایم را پذیرفت و قبل از مرخصی برایم روشن کرد که دست کم سه تصمیم مهم زندگی افرد حقی است که شایسته نیست ازشان سلب شود: اختیار همسر که که باشد، انتخاب سر پناه و مسکن که چگونه باشد و برگزیدن محل کار که کجا باشد!

شنیدن آنچه در انتهای سخنان آقای رییس به سمعم رسید برایم جالب بود اما از آنجالب‌تر این است که بسیار بهتر است که برای خیلی از ما ایرانی‌ها تصمیمات مهم زندگی کماکان توسط دیگران گرفته شود! زیرا در غیر اینصورت شاهد این خواهیم بود که برای جمع کثیری از هموطنانمان مهم‌ترین تصمیمات زندگی، اولین تصمیماتی باشند که آن‌ها در زندگیشان می‌گیرند! تصمیماتی که به هیچ وجه نمی‌توان برشان خرده نگرفت و بر درستیشان صحه گذارد!

اگر احیانا شما هم از آنهایی هستید که ۴۶۰۰ تومان وجه نقد در اختیار پسر یا دختر نوجوانتان می‌گذارید و از او می‌خواهید سراغ «حسین آقا» یا «علی آقا» یا «محمد آقا»یا یک آقای دیگر برود و با خرید «پنیر زیارت» که این روز‌ها حسابی گل کرده بازگردد، مطمئن باشید که گام اول را برای اینکه فرزند دلبندتان هرگز نتواند تصمیمی درست و منطقی برای زندگیش بگیرد، بخوبی برداشته‌اید!

اینکه پنیری که او می‌خورد را شما انتخاب می‌کنید نشان دهنده این است که علاوه بر آب و غذا، پوشاکی که او بر تن می‌کند نیز دستچین شماست! ضمن اینکه انتخاب همبازی‌های او که با چه کسانی بگردد و با چه کسانی نچرخد نیز در زمره وظایفی سخت است که شما بخوبی از عهده انجام آن بر آمده‌اید!

با چنین انتخاب‌هایی او قطعا از فرصت‌هایی که‌گاه و بیگاه نصیبش می‌شود ‌‌نهایت استفاده را نبرده و همیشه منتظر خواهد ماند که با فرا رسیدن سال‌های آتی، شما رشته تحصیلیش را انتخاب کنید و شهر زندگیش را و همسرش را و اینکه کجا کار کند را!

از طرف دیگر شما با انتخاب مغازه‌هایی در حول و حوش خانه که او می‌باید خرید‌هایش را از آنجا‌ها انجام دهد وی را آگاهانیده‌اید که در سال‌های آینده نه باید برای انتخاب شغل راه دوری برود و نه حق دارد همسر دلخواهش را جز از همین دور و بری‌ها بر گزیند!

جدا تاسف بار است که خانواده‌های ایرانی به جای اینکه راه‌های انتخاب درست را به فرزندانشان بیاموزند که مثلا پنیر باید پلمپ شده باشد و درصد چربیش فلان مقدار باشد و تاریخ انقضایش نگذشته باشد و علامت استاندارد و مجوز وزارت بهداشت را داشته باشد، ترجیح می‌دهند که به جایشان انتخاب کنند.

واقعا مایه شرمندگی است که والدین گرامی در عوض اینکه به بچه‌هایشان راه تمیز جنس خوب و بد را بیاموزند، فروشنده‌هایی را به آن‌ها معرفی می‌کنند که انصافا جنس خوبی دارند! غافل از اینکه کم پیش نمی‌آید که آدم‌هایی که تا این حد پاستوریزه و شسته رفته بار می‌آیند به مجرد دور شدن از تیررس بابا و مامان که یا به دلیل اتفاقات پیش بینی نشده که دوری و فراغ و مهاجرت نام دارد پیش می‌آید و یا به دلیل اتفاقاتی که حق همه است! و تحت نام مرگ شناخته می‌شود، به پست رفقایی بد بخورند که جز جنس خوب به آن‌ها غالب نمی‌کنند!

با این حساب شاید وقت آن رسیده که به فرزندان نوجوان خود بیشتر اعتماد کرده و هنگام تحویل ۴۶۰۰ تومان وجه ناقابل رایج مملکتی به آن‌ها، ازشان بخواهیم که از هر جا صلاح می‌دانند یک پنیر خوشمزه برایمان خریداری کنند و اگر احیانا در این میانه پولی هم ته کیف یا جیبشان ماند، آن را برای خود و روز مبادا ذخیره نمایند!

قطعا چنین پنیری خوردن دارد زیرا مزه خوب آن تا سال‌های سال زیر دندان بچه‌ها و بابا و مامان خواهد ماند!

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو