bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۱۳۹۱۸

نجات ٥بیمار با هدیه سبز نوعروس جوان

تاریخ انتشار: ۰۹:۲۵ - ۲۶ آبان ۱۳۹۳
تازه‌عروس بود و برای زندگی‌اش برنامه‌های زیادی داشت. فکر می‌کرد خوشبخت‌ترین زن روی زمین است اما این حس خوشبختی برای او و همسرش زیاد دوام نداشت و بیماری‌ای که هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد روزی به سراغش بیاید، آمد. بیماری‌ای که باعث شد او دچار مرگ مغزی شود و پدر جانبازش با اعلام رضایت خود اعضای بدن دختر تازه عروسش را به بیماران نیازمند اهدا کند.
سهیلا نیکخواه همان زن جوانی است که چند روز پیش با رضایت خانواده‌اش اعضای بدنش در بیمارستان منتصریه مشهد اهدا شد و ٥ بیمار فرصت تازه‌ای برای ادامه زندگی پیدا کردند. در این میان حتی پیوند پوست دختر جوان نیز توانست از مرگ مرد جوانی جلوگیری کند.

داستان زندگی سهیلا خیلی غم‌انگیز است. تنها ٨ ماه از زندگی مشترک او و همسر جوانش نگذشته بود که لکه خونی در سرش پیدا شد و همه چیز یکباره تغییر کرد.

علی برادر سهیلا است. او درباره جزییات مرگ خواهرش به «شهروند» گفت: همه ما از ازدواج سهیلا خوشحال بودیم . ٨ ماه بود که زندگی خواهرم با همسرش می‌گذشت. همه چیز خوب به نظر می‌رسید تا این‌که پنجشنبه گذشته سهیلا سردرد شدیدی گرفت. ابتدا همه فکر کردیم یک سردرد ساده است اما بعدازظهر همان روز آن‌قدر سردردش شدید شد که درنهایت مجبور شدیم او را به بیمارستان ببریم.

وی در ادامه می‌گوید: ابتدا او را نزد یک پزشک عمومی بردیم. وقتی پزشک خواهرم را معاینه کرد پیشنهاد داد که هرچه سریع‌تر او را به بیمارستان حضرت قائم ببریم تا از سر او عکس بگیرند. سریع سهیلا را با ماشین شخصی به بیمارستان قائم در مشهد بردیم. در آن‌جا از سر او عکس گرفتند. پزشک متخصص ادعا داشت که در سر خواهرم یک لخته خون پیدا شده است. باور کردن این موضوع خیلی برایمان سخت بود. او سالم بود و تا آن روز هیچ مشکلی نداشت و حالا وجود این لکه خون جای سوال داشت. نمی‌توانستیم باور کنیم سهیلا دچار این بیماری شده است. سهیلا توسط پزشکان تحت درمان قرار گرفت اما نه‌تنها حال دختر جوان بهبود پیدا نکرد بلکه وي به کما رفت.

علی ادامه می‌دهد: بعدازظهر جمعه بود که به ما خبر دادند متاسفانه خواهرم بیهوش شده و به کما رفته است. وقتی از پزشک متخصص درباره وضع خواهرم پرسیدم به من گفت همان لکه خون کارش را کرده و باعث شده سهیلا به کما برود و فقط باید دعا کنیم به هوش بیاید؛ چرا که اگر وضع هوشیاری‌اش عادی نشود دچار مرگ مغزی شده و دیگر به بازگشت او به زندگی امیدی نیست.
برادر سهیلا گفت: از وقتی این خبر را شنیدم حسابی به هم ریختم. نمی‌دانستم این خبر را چطور به خانواده‌ام بدهم. امیدمان این بود که هرچه سریع‌تر وضع هوشیاری سهیلا بهبود یابد اما این‌طور نشد و همان شب به ما اعلام کردند متاسفانه سهیلا سکته مغزی کرده و دچار مرگ مغزی شده است. با شنیدن این حرف تمام امیدمان را از دست دادیم. پزشکان قطع امید کرده بودند و دیگر امیدی به بازگشت سهیلا به زندگی نداشتند. همان موقع که به ما خبر دادند سهیلا دچار مرگ مغزی شده به این فکر افتادم قبل از این‌که دیر شود اعضای بدن او را اهدا کنیم. اما برایم سخت بود این موضوع را با خانواده‌ام درمیان بگذارم. خلاصه به هر سختی بود ماجرا را به پدرم گفتم. پدرم جانباز دوره دفاع مقدس است و وقتی متوجه شد به بازگشت سهیلا به زندگی دیگر امیدی نیست گفت خیلی‌ها برای نجات جان مردم این کشور شهید شده‌اند و جانشان را از دست داده‌اند و حالا نوبت به فرزند من رسیده تا جانش را فدای مردم کشورش کند. همسر سهیلا هم با این موضوع کنار آمد اما مشکلی که داشتیم رضایت مادرم بود.

وی ادامه می‌دهد: قرار شد من موضوع اهدای عضو را با مادرم درمیان بگذارم. همان شب تصمیم گرفتم مادرم را به حرم امام رضا ببرم و در آن‌جا موضوع را با او درمیان بگذارم. وقتی در راه حرم بودیم از داخل داشبورد خودرو برگه رضایتنامه را برداشتم اما این کار را طوری انجام دادم که مادرم چیزی متوجه نشود اما او چشمش به برگه افتاد. با این‌که هیچ‌کدام از نوشته‌هایش معلوم نبود دوباره شروع کرد به گریه کردن و درحالی‌که امام رضا را صدا می‌زد گفت علی جان می‌دانم این برگه رضایتنامه اهدای اعضا است اگر واقعا دخترم دیگر باز نمی‌گردد و با این کار ما چند بیمار به زندگی بازمی‌گردند راضی هستم. با شنیدن این حرف تعجب کردم. مادرم کسی بود که وقتی ما یک سرماخوردگی ساده می‌گرفتیم دلش از جا کنده می‌شد و حالا چطور راضی شده بود نمی‌دانم.

سرانجام با رضایت خانواده سهیلا وی به بیمارستان منتصریه مشهد منتقل شد. کبد و کليه‌ها و قرنیه وی به ٥ بیمار نیازمند اهدا شد اما ماجرا به همین جا ختم نشد و چون خانواده زن جوان اجازه داده بودند تا از همه اعضای بدن او برای اهدا استفاده شود از پوست وی نیز به یک مرد جوانی که دچار سوختگی شدید شده بود پیوند زدند و با این کار مرد جوان فرصت تازه‌ای برای ادامه زندگی پیدا کرد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو