bato-adv
کد خبر: ۲۱۱۷۴۱

جامعه‌شناسی فاجعه

پژوهش‌هایی که در دنیا در زمینه تحقیقات اجتماعی مربوط به فاجعه بسیار پیش از ما انجام شده است آنها را به مطرح‌شدن رشته‌ای به نام جامعه‌شناسی فاجعه رسانده که...
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۹ - ۰۴ آبان ۱۳۹۳
پژوهش‌هایی که در دنیا در زمینه تحقیقات اجتماعی مربوط به فاجعه بسیار پیش از ما انجام شده است آنها را به مطرح‌شدن رشته‌ای به نام جامعه‌شناسی فاجعه رسانده که به مطالعه عوامل اجتماعي، فرهنگي و پيامدهاي آن بر رفتارهاي انسان‌هاي آسيب‌پذير و آسيب‌ديده و فعاليت‌هاي سازمان‌هاي امدادرساني می‌پردازد.

این رشته از سال‌های ١٩٦٠ پایه‌گذاری شد اما پس از آن نیز با توجه به خسارات چشمگیر انسانی و اجتماعی فاجعه‌ای چون زلزله، دهه ١٩٩٠ م. از سوی سازمان‌های بین‌المللی به‌نام «دهه کاهش بلایای طبیعی» نامگذاری شد. ٣ نکته مهم که در این نامگذاری مشهود است، عبارتند از برتری برنامه‌های مربوط به آمادگی پیش از فاجعه بر فعالیت‌های پس از آن، ادغام‌شدن برنامه‌های آمادگی و پیشگیری در برنامه‌های توسعه‌ملی و در نظر گرفتن ابعاد اجتماعی و انسانی فاجعه در کنار ابعاد فیزیکی آن. با توجه به مطالعات بسیاری که در علوم‌تجربی مبنی بر کاهش خسارات فیزیکی صورت گرفته است، پیش از این عده‌ای گمان می‌کردند که مهندسان باید پاسخگوی مشکلات فاجعه‌های طبیعی باشند. اما چنین دیدگاهی، طرح این راه‌حل‌ها در یک فضای اجتماعی و فرهنگی را درنظر نمی‌گیرد و بدون درک صحیح این فضا برنامه‌ریزی فاجعه موفقیتی در پی نخواهد داشت. اما در سال‌های اخیر در کشور ما نیز توجه به ابعاد اجتماعی بلایای طبیعی مورد توجه قرار گرفته و امید است که در آینده توجه بیشتری به ابعاد فاجعه صورت گیرد.

نتيجه كلي كه براساس یافته‌های تحقیقاتی جامعه‌شناسان‌فاجعه در کشورهای درحال‌توسعه به‌دست آمده، حاكي از اين است كه رفتار انسان در فاجعه، احتمالا با يكديگر مشابهت دارد و در جوامع مختلف، تفاوت عمده‌اي در زمينه واكنش مردم نسبت به فاجعه وجود ندارد و اگر تفاوتي به چشم مي‌خورد، به شيوه سازماندهي واكنش‌ها مربوط مي‌شود. روند تاريخي مطالعات مربوط به فاجعه، نشانگر وجود رهيافت‌هاي تكنيكي، جغرافيايي، انسان‌شناختي، جامعه‌شناختي و امروزه
توسعه‌اي است.

جامعه‌شناسان‌فاجعه معتقدند با توجه به ماهيت پيچيده بلاياي‌طبيعي و با فرض عدم‌امكان جلوگيري از بروز يك واقعه فيزيكي مانند زلزله، حداقل مي‌توان اقداماتي انجام داد كه از تبديل يك سانحه، به‌فاجعه جلوگيري شود. بنابراين فاجعه بيشتر يك پديده‌اجتماعي تلقي مي‌شود تا يك پديده‌فيزيكي و پرسش‌هایی که در این رهیافت مطرح می‌شود شامل این موارد است: آیا آسیب‌دیدگان هنگام وقوع یک فاجعه، افرادی غیرفعال و تماشاچی هستند؟ در شرایط فاجعه چه فرآیندهای اجتماعی وجود دارد؟ سازمان‌های اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهند؟ آیا قشرهای اجتماعی مختلف در برابر فاجعه واکنش یکسان نشان می‌دهند؟ آیا وقوع یک فاجعه نابرابری‌های اجتماعی را تشدید می‌کند یا تخفیف می‌دهد؟ نقش‌های اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چگونه بروز می‌کنند و چه وضعیتی دارند؟

اصول کلی چارچوب نظری جامعه‌شناسی فاجعه براساس تحقیقات صورت‌گرفته در این زمینه استخراج شد که نخستين آنها به سال‌هاي ١٩٢٠ مربوط مي‌شود. تاثير انفجار يك كشتي در بندر «هالي فكس» بر ايجاد تغييرات اجتماعي در آن منطقه، موضوع مورد بررسی تحقیق بود. نخستين جامعه‌شناسی كه تحقيقي با چارچوب نظري در زمينه جامعه‌شناسي فاجعه انجام داده، پیتر سوروکین است که زمينه علمي را براي آغاز رشته جامعه‌شناسي‌فاجعه فراهم كرده است.

يافته‌هاي تحقيقاتي در زمينه جامعه‌شناسي فاجعه به ٣ قسمت (از جزء به كل) دسته‌بندي می‌شوند. بخش اول، به رفتار و الگوهاي رفتاري افراد هنگام وقوع فاجعه مربوط مي‌شود. بخش دوم، مربوط به واكنش‌هاي جمعي هنگام وقوع فاجعه است و بخش سوم، با اصول كلي رفتار سازماني هنگام وقوع فاجعه ارتباط دارد.

براساس این تحقیقات، انسان‌هاي آسيب‌ديده بعد از فاجعه، انسان‌هاي درمانده‌اي نيستند. ويژگي اين انسان‌ها خودياري و همياري است. به كمك يكديگر مي‌شتابند و توان انجام بسياري از كارها را دارند. آنها به منطقه‌اي كه حادثه در آن رخ داده، دلبستگي دارند و ميلي به ترك آن ندارند. رفتاري كه از انسان‌هاي آسيب‌ديده به‌چشم مي‌خورد، كاملا هوشيارانه و مسئولانه است و از خود نوآوري و ابداع نيز نشان مي‌دهند كه نمونه آن را در بيشتر عمليات امداد و نجات مي‌توان ملاحظه كرد. همچنین انسان‌های آسیب‌دیده توان بالایی برای سازگاري با شرايط بعد از فاجعه دارند. علایمی حاکی از افسردگی، ناآرامی و بیقراری که در برخي از آسيب‌ديدگان بروز پیدا می‌کند، غالبا كوتاه‌مدت است و ناشي از شرايط دشوار زندگي بعد از رخداد فاجعه است و كمتر به خود فاجعه ارتباط دارد.

اصول کلی واکنش‌های جمعی نیز به‌شرح زیر است:   

- در شرايط رخداد فاجعه، حمايت‌هاي اجتماعي از بين نمي‌رود و افراد در واحد اجتماعي خانواده، خويشاوندان و گروه‌هاي اجتماعي بزرگ عمل مي‌كنند. فاجعه اگر چه در يك دوره زماني كوتاه‌مدت سبب بروز آشفتگي‌هايي مي‌شود، ولي همبستگي‌هاي اجتماعي را به كل از بين نمي‌برد.

- هنگام وقوع فاجعه، كنترل اجتماعي ضعيف نمي‌شود و انحرافات اجتماعي افزايش نمي‌يابد. درواقع فرآيندهاي اجتماعي هنگام رخداد فاجعه ادامه همان فرآيندهاي پيشين هستند و وقوع فاجعه سبب از بين رفتن ارزش‌هاي اساسي جامعه، اولويت‌هاي اصلي الگوي تغذيه و شيوه زندگي نمي‌شود.

- فاجعه به خودي‌خود موجب تغييرات اجتماعي نمي‌شود، اما زمينه را براي تغييرات اجتماعي مهيا مي‌سازد. البته بايد قبل از فاجعه، آگاهي نسبت به ضرورت تغيير وجود داشته باشد.

- هنگام وقوع فاجعه، تضادهاي اجتماعي براي مدتي كمرنگ مي‌شوند، مگر اين‌كه سازمان‌هاي امداد در اين شرايط درست عمل نكنند. نقش‌هاي اجتماعي انسان‌هاي آسيب‌ديده، بعد از فاجعه، همان نقش‌هاي قبل از رخداد فاجعه است.

- پس از وقوع فاجعه، انسان‌ها با بحراني كوتاه‌مدت مواجه می‌شوند اما رفتارهاي سازماني مي‌توانند منجر به طولاني‌تر شدن اين بحران شوند. يك نمونه بارز اين رفتارها، جابه‌جايي آسيب‌ديدگان از محل فاجعه و انتقال آنها به نقطه ديگر است.

پژوهش‌های انجام شده حاکی از پیش‌فرض‌های اشتباه در زمینه رفتارهای سازمانی است. یکی از این پیش‌فرض‌ها این است كه سازمان‌هاي امداد غالبا فكر مي‌كنند مردم آسيب‌ديده مضطرب و پريشان هستند و قادر به تصميم‌گيري نيستند يا از مردم رفتار نامناسب بروز خواهد كرد. به همين دليل نوعی حکومت‌نظامی در منطقه برقرار مي‌کنند. آنها تصور می‌کنند که عرضه رایگان کالاها باعث قدردانی آسیب‌دیدگان می‌شود درحالی‌که این‌گونه نیست. سازمان‌ها، نيازهاي آسيب‌ديدگان در همه مكان‌ها و زمان‌ها را يكسان درنظر می‌گیرند و همچنین تصور مي‌كنند، در شرايط رخداد يك فاجعه، سازمان‌هاي محلي قادر به فعاليت نيستند و بايد سازمان‌هاي ديگر جايگزين شوند.

سازمان‌هاي امداد نسبت به گروه‌هاي اجتماعي آسيب‌پذير، حساسيت كافي از خود نشان نمي‌دهند و نيازهاي اين گروه‌ها كه عمدتا شامل فقرا، سالمندان و كودكان هستند به‌درستي تشخيص داده نمي‌شوند. خلاصه كلام، رفتارهاي سازماني موجود نشان مي‌دهد، سازمان‌های امداد غالبا مشاركت آسيب‌ديدگان را ناديده گرفته و ايشان را بخشي از مشكل مي‌دانند و از آنها کمک نمی‌گیرند. آنها به دلیل از بین رفته تلقی‌کردن ظرفیت‌های باقی‌مانده، خسارات را بیش از آنچه هست، برآورد می‌کنند. در تحقیق این‌جانب در زمینه  جامعه‌شناسی‌فاجعه که با بررسی و مطالعه رفتار سازمان‌های امدادی فعال در زلزله رودبار- منجیل انجام شد، تلاش بر این بود که به ٣ سوال پاسخ داده شود: شرایط و وضعیت هنگام برنامه‌ریزی و آغاز فعالیت‌های امدادی بعد از فاجعه چگونه بود و این شرایط چگونه بر رفتارهای سازمانی تأثیر گذاشته است؟ مسائل کلی سازمان‌های امداد بعد از فاجعه چه بود؟ ابعاد اجتماعی مربوط به رفتارهای سازمانی را چگونه باید مورد بررسی قرار داد؟

در جامعه‌شناسی فاجعه از لحظه وقوع فاجعه به بعد را به ٣ دوره تقسیم می‌کنند: دوره امداد فوری مربوط به یک هفته اول پس از رخداد فاجعه، دوره ساماندهی تا ٣ ماه بعد از رخداد و دوره بازسازی دایم.

٣ پارامتر اصلي، تعداد انسان‌هاي آسيب‌ديده، ميزان درگيري افراد در درون سيستم‌اجتماعي و ميزان آشفتگي ايجاد شده در سيستم‌اجتماعي، یک فاجعه را مشخص می‌کنند. درواقع فاجعه يك پديده‌اجتماعي است كه موجب به‌هم ريختگي كاركرد و ساخت يك سيستم‌اجتماعي و نهادهاي دروني آن براي يك دوره كوتاه مي‌شود ولي باعث از بين رفتن اين نظام و نهادها نمي‌شود. پس از وقوع زلزله و برای بازسازی مناطق، سازمان‌هایی با عنوان ستاد معین از استان‌های دیگر آمدند که تأسیس برخی از آنها ٧٧روز به‌طول انجامید. به‌رغم این‌که برخی از نیروهای داوطلب این ستادها تجربه حضور در مناطق جنگی را داشتند به دلیل تفاوت‌های این دو موقعیت و فقدان مهارت و آموزش لازم در زمینه مدیریت‌فاجعه فعالیتشان بدون اشکال نبود.

پس از وقوع زلزله‌ای به ابعاد گسترده چون روبار و منجیل، فشارهای سیاسی و اجتماعی به‌عنوان اولین ویژگی شرایط پس از فاجعه قابل پیش‌بینی است که باعث کاهش کارآیی سازمان‌ها می‌شود. وجود این فشارها باعث شد، ستادهای معین نیروهایشان را به دقت انتخاب نکنند و مدیریت‌ها نیز به دفعات تغییر کرد. دومین ویژگی نیز افسانه شتاب بود. نیروها عجله داشتند در سریع‌ترین زمان ممکن اوضاع را به حالت عادی برگردانند. آنها برقراری ارتباط با مردم را باعث تأخیر در کارهایشان می‌پنداشتند و مطابق با سلیقه خود عمل می‌کردند.

پیچیدگی اوضاع، سومین ویژگی شرایط پس از فاجعه با حضور ٢٧ سازمان دولتی با فلسفه اجرایی و مکانیسم عملی متفاوت عیان شد. آنها بدون هماهنگی یکدیگر فعالیت می‌کردند. ویژگی بعدی یعنی عدم‌اطمینان به این شکل بروز کرد که سازمان‌های غیردولتی حاضر نبودند کمک‌های خود را تحت‌نظارت سازمان‌های دولتی توزیع کنند. تأثیر این بر آسیب‌دیدگان به این صورت بود که برای تعدادی از خانوارها اقدام به تحویل خانه‌های پیش‌ساخته کردند اما پس از این‌که مشاهده کردند واحدهای مسکونی را به‌صورت زیگزالی احداث می‌کنند از دریافت آنها پشیمان شدند. همچنین فعالیت سازمان‌های امدادی نیازمند همکاری مردم بودند که برنامه‌ریزی‌های لازم آن صورت نگرفت. با توجه به این مسائل ٣ مشکل اساسی رفتارهای سازمانی به ارتباطات، هماهنگی و همکاری سازمان‌ها مربوط می‌شود. سازمان‌های مربوط با هم ارتباط نداشتند و با سیاست‌های متفاوت عمل می‌کردند که از سوی آسیب‌دیدگان تبعیض محسوب می‌شد.

ناهماهنگی سازمان‌ها گاه به شکلی بود که یک ستاد ماشین‌آلات سنگین خود را نگه می‌داشت و به ستاد دیگر نمی‌داد و تصور می‌شد به‌عنوان رقبای سرسخت یکدیگر وارد میدان شده‌اند. همچنین نبود همکاری سازمان‌های میزبان و سازمان‌های وارد شده باعث شده بود سازمان‌های محلی اطلاعی از عملکرد سازمان‌های میهمان نداشته باشند و سازمان‌های میهمان نیز از همکاری سرباز زنند. درنهایت اما می‌توان هنگام مواجهه با بحران ٣ حلقه نیاز، مشارکت و امداد را در نظر گرفت که هر سه بر مبنای مسائل اجتماعی و فرهنگی قرار دارند. در نمونه زلزله رودبار رابطه این حلقه‌ها در بسیاری از موارد از یکدیگر گسسته شده است و علت آن را هم می‌توان در این نکته خلاصه کرد که سازمان‌های امداد در رفتارهای سازمانی خود نیازها را منطبق با مسائل فرهنگی و اجتماعی در نظر نگرفته بودند و به همین دلیل هم ارتباطی بین حلقه امداد و مشارکت وجود نداشت. برای ایجاد این حلقه ارتباطی در شرایط پس از وقوع هر فاجعه طبیعی، ابتدا باید به مسائل زیربنایی توجه کرد و رفتارهای سازمانی را برمبنای شناخت صحیح از مسائل فرهنگی- اجتماعی قرار داد.

در صورتی‌که کار بازسازی و سروسامان دادن پس از فاجعه را بخشی از عملیات توسعه منطقه به حساب آوریم، می‌توانیم ارتباط مناسبی بین حلقه‌های مذکور ایجاد کنیم. کلام آخر این‌که ما در ابتدای راه و بی‌خبر از بسیاری مسائل هستیم. واقعیت این است که ما در کشور فاجعه‌خیزی زندگی می‌کنیم و وظیفه جامعه‌شناسان ایجاب می‌کند که در جهت ارایه راه‌حل‌هایی که بتواند جان انسان‌ها را حفظ کند تلاش کنند و این رسالت وظیفه کلیه کسانی است که ادعای شاگردی رشته جامعه‌شناسی را دارند.

پژوهش‌هایی که در دنیا در زمینه تحقیقات اجتماعی مربوط به فاجعه بسیار پیش از ما انجام شده است آنها را به مطرح‌شدن رشته‌ای به نام جامعه‌شناسی فاجعه رسانده که به مطالعه عوامل اجتماعي، فرهنگي و پيامدهاي آن بر رفتارهاي انسان‌هاي آسيب‌پذير و آسيب‌ديده و فعاليت‌هاي سازمان‌هاي امدادرساني می‌پردازد. این رشته از سال‌های ١٩٦٠ پایه‌گذاری شد اما پس از آن نیز با توجه به خسارات چشمگیر انسانی و اجتماعی فاجعه‌ای چون زلزله، دهه ١٩٩٠ م. از سوی سازمان‌های بین‌المللی به‌نام «دهه کاهش بلایای طبیعی» نامگذاری شد. ٣ نکته مهم که در این نامگذاری مشهود است، عبارتند از برتری برنامه‌های مربوط به آمادگی پیش از فاجعه بر فعالیت‌های پس از آن، ادغام‌شدن برنامه‌های آمادگی و پیشگیری در برنامه‌های توسعه‌ملی و در نظر گرفتن ابعاد اجتماعی و انسانی فاجعه در کنار ابعاد فیزیکی آن. با توجه به مطالعات بسیاری که در علوم‌تجربی مبنی بر کاهش خسارات فیزیکی صورت گرفته است، پیش از این عده‌ای گمان می‌کردند که مهندسان باید پاسخگوی مشکلات فاجعه‌های طبیعی باشند. اما چنین دیدگاهی، طرح این راه‌حل‌ها در یک فضای اجتماعی و فرهنگی را درنظر نمی‌گیرد و بدون درک صحیح این فضا برنامه‌ریزی فاجعه موفقیتی در پی نخواهد داشت. اما در سال‌های اخیر در کشور ما نیز توجه به ابعاد اجتماعی بلایای طبیعی مورد توجه قرار گرفته و امید است که در آینده توجه بیشتری به ابعاد فاجعه صورت گیرد.
نتيجه كلي كه براساس یافته‌های تحقیقاتی جامعه‌شناسان‌فاجعه در کشورهای درحال‌توسعه به‌دست آمده، حاكي از اين است كه رفتار انسان در فاجعه، احتمالا با يكديگر مشابهت دارد و در جوامع مختلف، تفاوت عمده‌اي در زمينه واكنش مردم نسبت به فاجعه وجود ندارد و اگر تفاوتي به چشم مي‌خورد، به شيوه سازماندهي واكنش‌ها مربوط مي‌شود. روند تاريخي مطالعات مربوط به فاجعه، نشانگر وجود رهيافت‌هاي تكنيكي، جغرافيايي، انسان‌شناختي، جامعه‌شناختي و امروزه
توسعه‌اي است.
جامعه‌شناسان‌فاجعه معتقدند با توجه به ماهيت پيچيده بلاياي‌طبيعي و با فرض عدم‌امكان جلوگيري از بروز يك واقعه فيزيكي مانند زلزله، حداقل مي‌توان اقداماتي انجام داد كه از تبديل يك سانحه، به‌فاجعه جلوگيري شود. بنابراين فاجعه بيشتر يك پديده‌اجتماعي تلقي مي‌شود تا يك پديده‌فيزيكي و پرسش‌هایی که در این رهیافت مطرح می‌شود شامل این موارد است: آیا آسیب‌دیدگان هنگام وقوع یک فاجعه، افرادی غیرفعال و تماشاچی هستند؟ در شرایط فاجعه چه فرآیندهای اجتماعی وجود دارد؟ سازمان‌های اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهند؟ آیا قشرهای اجتماعی مختلف در برابر فاجعه واکنش یکسان نشان می‌دهند؟ آیا وقوع یک فاجعه نابرابری‌های اجتماعی را تشدید می‌کند یا تخفیف می‌دهد؟ نقش‌های اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چگونه بروز می‌کنند و چه وضعیتی دارند؟
اصول کلی چارچوب نظری جامعه‌شناسی فاجعه براساس تحقیقات صورت‌گرفته در این زمینه استخراج شد که نخستين آنها به سال‌هاي ١٩٢٠ مربوط مي‌شود. تاثير انفجار يك كشتي در بندر «هالي فكس» بر ايجاد تغييرات اجتماعي در آن منطقه، موضوع مورد بررسی تحقیق بود. نخستين جامعه‌شناسی كه تحقيقي با چارچوب نظري در زمينه جامعه‌شناسي فاجعه انجام داده، پیتر سوروکین است که زمينه علمي را براي آغاز رشته جامعه‌شناسي‌فاجعه فراهم كرده است.
يافته‌هاي تحقيقاتي در زمينه جامعه‌شناسي فاجعه به ٣ قسمت (از جزء به كل) دسته‌بندي می‌شوند. بخش اول، به رفتار و الگوهاي رفتاري افراد هنگام وقوع فاجعه مربوط مي‌شود. بخش دوم، مربوط به واكنش‌هاي جمعي هنگام وقوع فاجعه است و بخش سوم، با اصول كلي رفتار سازماني هنگام وقوع فاجعه ارتباط دارد.
براساس این تحقیقات، انسان‌هاي آسيب‌ديده بعد از فاجعه، انسان‌هاي درمانده‌اي نيستند. ويژگي اين انسان‌ها خودياري و همياري است. به كمك يكديگر مي‌شتابند و توان انجام بسياري از كارها را دارند. آنها به منطقه‌اي كه حادثه در آن رخ داده، دلبستگي دارند و ميلي به ترك آن ندارند. رفتاري كه از انسان‌هاي آسيب‌ديده به‌چشم مي‌خورد، كاملا هوشيارانه و مسئولانه است و از خود نوآوري و ابداع نيز نشان مي‌دهند كه نمونه آن را در بيشتر عمليات امداد و نجات مي‌توان ملاحظه كرد. همچنین انسان‌های آسیب‌دیده توان بالایی برای سازگاري با شرايط بعد از فاجعه دارند. علایمی حاکی از افسردگی، ناآرامی و بیقراری که در برخي از آسيب‌ديدگان بروز پیدا می‌کند، غالبا كوتاه‌مدت است و ناشي از شرايط دشوار زندگي بعد از رخداد فاجعه است و كمتر به خود فاجعه ارتباط دارد.
اصول کلی واکنش‌های جمعی نیز
 به‌شرح زیر است:   
- در شرايط رخداد فاجعه، حمايت‌هاي اجتماعي از بين نمي‌رود و افراد در واحد اجتماعي خانواده، خويشاوندان و گروه‌هاي اجتماعي بزرگ عمل مي‌كنند. فاجعه اگر چه در يك دوره زماني كوتاه‌مدت سبب بروز آشفتگي‌هايي مي‌شود، ولي همبستگي‌هاي اجتماعي را به كل از بين نمي‌برد.
- هنگام وقوع فاجعه، كنترل اجتماعي ضعيف نمي‌شود و انحرافات اجتماعي افزايش نمي‌يابد. درواقع فرآيندهاي اجتماعي هنگام رخداد فاجعه ادامه همان فرآيندهاي پيشين هستند و وقوع فاجعه سبب از بين رفتن ارزش‌هاي اساسي جامعه، اولويت‌هاي اصلي الگوي تغذيه و شيوه زندگي نمي‌شود.
- فاجعه به خودي‌خود موجب تغييرات اجتماعي نمي‌شود، اما زمينه را براي تغييرات اجتماعي مهيا مي‌سازد. البته بايد قبل از فاجعه، آگاهي نسبت به ضرورت تغيير وجود داشته باشد.
- هنگام وقوع فاجعه، تضادهاي اجتماعي براي مدتي كمرنگ مي‌شوند، مگر اين‌كه سازمان‌هاي امداد در اين شرايط درست عمل نكنند. نقش‌هاي اجتماعي انسان‌هاي آسيب‌ديده، بعد از فاجعه، همان نقش‌هاي قبل از رخداد فاجعه است.
- پس از وقوع فاجعه، انسان‌ها با بحراني كوتاه‌مدت مواجه می‌شوند اما رفتارهاي سازماني مي‌توانند منجر به طولاني‌تر شدن اين بحران شوند. يك نمونه بارز اين رفتارها، جابه‌جايي آسيب‌ديدگان از محل فاجعه و انتقال آنها به نقطه ديگر است.
پژوهش‌های انجام شده حاکی از پیش‌فرض‌های اشتباه در زمینه رفتارهای سازمانی است. یکی از این پیش‌فرض‌ها این است كه سازمان‌هاي امداد غالبا فكر مي‌كنند مردم آسيب‌ديده مضطرب و پريشان هستند و قادر به تصميم‌گيري نيستند يا از مردم رفتار نامناسب بروز خواهد كرد. به همين دليل نوعی حکومت‌نظامی در منطقه برقرار مي‌کنند. آنها تصور می‌کنند که عرضه رایگان کالاها باعث قدردانی آسیب‌دیدگان می‌شود درحالی‌که این‌گونه نیست. سازمان‌ها، نيازهاي آسيب‌ديدگان در همه مكان‌ها و زمان‌ها را يكسان درنظر می‌گیرند و همچنین تصور مي‌كنند، در شرايط رخداد يك فاجعه، سازمان‌هاي محلي قادر به فعاليت نيستند و بايد سازمان‌هاي ديگر جايگزين شوند.
سازمان‌هاي امداد نسبت به گروه‌هاي اجتماعي آسيب‌پذير، حساسيت كافي از خود نشان نمي‌دهند و نيازهاي اين گروه‌ها كه عمدتا شامل فقرا، سالمندان و كودكان هستند به‌درستي تشخيص داده نمي‌شوند. خلاصه كلام، رفتارهاي سازماني موجود نشان مي‌دهد، سازمان‌های امداد غالبا مشاركت آسيب‌ديدگان را ناديده گرفته و ايشان را بخشي از مشكل مي‌دانند و از آنها کمک نمی‌گیرند. آنها به دلیل از بین رفته تلقی‌کردن ظرفیت‌های باقی‌مانده، خسارات را بیش از آنچه هست، برآورد می‌کنند. در تحقیق این‌جانب در زمینه  جامعه‌شناسی‌فاجعه که با بررسی و مطالعه رفتار سازمان‌های امدادی فعال در زلزله رودبار- منجیل انجام شد، تلاش بر این بود که به ٣ سوال پاسخ داده شود:   شرایط و وضعیت هنگام برنامه‌ریزی و آغاز فعالیت‌های امدادی بعد از فاجعه چگونه بود و این شرایط چگونه بر رفتارهای سازمانی تأثیر گذاشته است؟ مسائل کلی سازمان‌های امداد بعد از فاجعه چه بود؟ ابعاد اجتماعی مربوط به رفتارهای سازمانی را چگونه باید مورد بررسی قرار داد؟
در جامعه‌شناسی فاجعه از لحظه وقوع فاجعه به بعد را به ٣ دوره تقسیم می‌کنند: دوره امداد فوری مربوط به یک هفته اول پس از رخداد فاجعه، دوره ساماندهی تا ٣ ماه بعد از رخداد و دوره
بازسازی دایم.
٣ پارامتر اصلي، تعداد انسان‌هاي آسيب‌ديده، ميزان درگيري افراد در درون سيستم‌اجتماعي و ميزان آشفتگي ايجاد شده در سيستم‌اجتماعي، یک فاجعه را مشخص می‌کنند. درواقع فاجعه يك پديده‌اجتماعي است كه موجب به‌هم ريختگي كاركرد و ساخت يك سيستم‌اجتماعي و نهادهاي دروني آن براي يك دوره كوتاه مي‌شود ولي باعث از بين رفتن اين نظام و نهادها نمي‌شود. پس از وقوع زلزله و برای بازسازی مناطق، سازمان‌هایی با عنوان ستاد معین از استان‌های دیگر آمدند که تأسیس برخی از آنها ٧٧روز به‌طول انجامید. به‌رغم این‌که برخی از نیروهای داوطلب این ستادها تجربه حضور در مناطق جنگی را داشتند به دلیل تفاوت‌های این دو موقعیت و فقدان مهارت و آموزش لازم در زمینه مدیریت‌فاجعه فعالیتشان بدون اشکال نبود.

پس از وقوع زلزله‌ای به ابعاد گسترده چون روبار و منجیل، فشارهای سیاسی و اجتماعی به‌عنوان اولین ویژگی شرایط پس از فاجعه قابل پیش‌بینی است که باعث کاهش کارآیی سازمان‌ها می‌شود. وجود این فشارها باعث شد، ستادهای معین نیروهایشان را به دقت انتخاب نکنند و مدیریت‌ها نیز به دفعات تغییر کرد. دومین ویژگی نیز افسانه شتاب بود. نیروها عجله داشتند در سریع‌ترین زمان ممکن اوضاع را به حالت عادی برگردانند. آنها برقراری ارتباط با مردم را باعث تأخیر در کارهایشان می‌پنداشتند و مطابق با سلیقه خود عمل می‌کردند.
پیچیدگی اوضاع، سومین ویژگی شرایط پس از فاجعه با حضور ٢٧ سازمان دولتی با فلسفه اجرایی و مکانیسم عملی متفاوت عیان شد. آنها بدون هماهنگی یکدیگر فعالیت می‌کردند. ویژگی بعدی یعنی عدم‌اطمینان به این شکل بروز کرد که سازمان‌های غیردولتی حاضر نبودند کمک‌های خود را تحت‌نظارت سازمان‌های دولتی توزیع کنند. تأثیر این بر آسیب‌دیدگان به این صورت بود که برای تعدادی از خانوارها اقدام به تحویل خانه‌های پیش‌ساخته کردند اما پس از این‌که مشاهده کردند واحدهای مسکونی را به‌صورت زیگزالی احداث می‌کنند از دریافت آنها پشیمان شدند. همچنین فعالیت سازمان‌های امدادی نیازمند همکاری مردم بودند که برنامه‌ریزی‌های لازم آن صورت نگرفت. با توجه به این مسائل ٣ مشکل اساسی رفتارهای سازمانی به ارتباطات، هماهنگی و همکاری سازمان‌ها مربوط می‌شود. سازمان‌های مربوط با هم ارتباط نداشتند و با سیاست‌های متفاوت عمل می‌کردند که از سوی آسیب‌دیدگان تبعیض محسوب می‌شد. ناهماهنگی سازمان‌ها گاه به شکلی بود که یک ستاد ماشین‌آلات سنگین خود را نگه می‌داشت و به ستاد دیگر نمی‌داد و تصور می‌شد به‌عنوان رقبای سرسخت یکدیگر وارد میدان شده‌اند. همچنین نبود همکاری سازمان‌های میزبان و سازمان‌های وارد شده باعث شده بود سازمان‌های محلی اطلاعی از عملکرد سازمان‌های میهمان نداشته باشند و سازمان‌های میهمان نیز از همکاری سرباز زنند. درنهایت اما می‌توان هنگام مواجهه با بحران ٣ حلقه نیاز، مشارکت و امداد را در نظر گرفت که هر سه بر مبنای مسائل اجتماعی و فرهنگی قرار دارند. د

در نمونه زلزله رودبار رابطه این حلقه‌ها در بسیاری از موارد از یکدیگر گسسته شده است و علت آن را هم می‌توان در این نکته خلاصه کرد که سازمان‌های امداد در رفتارهای سازمانی خود نیازها را منطبق با مسائل فرهنگی و اجتماعی در نظر نگرفته بودند و به همین دلیل هم ارتباطی بین حلقه امداد و مشارکت وجود نداشت. برای ایجاد این حلقه ارتباطی در شرایط پس از وقوع هر فاجعه طبیعی، ابتدا باید به مسائل زیربنایی توجه کرد و رفتارهای سازمانی را برمبنای شناخت صحیح از مسائل فرهنگی- اجتماعی قرار داد. در صورتی‌که کار بازسازی و سروسامان دادن پس از فاجعه را بخشی از عملیات توسعه منطقه به حساب آوریم، می‌توانیم ارتباط مناسبی بین حلقه‌های مذکور ایجاد کنیم. کلام آخر این‌که ما در ابتدای راه و بی‌خبر از بسیاری مسائل هستیم. واقعیت این است که ما در کشور فاجعه‌خیزی زندگی می‌کنیم و وظیفه جامعه‌شناسان ایجاب می‌کند که در جهت ارایه راه‌حل‌هایی که بتواند جان انسان‌ها را حفظ کند تلاش کنند و این رسالت وظیفه کلیه کسانی است که ادعای شاگردی رشته جامعه‌شناسی را دارند.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین