bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۰۷۶۹۳

تقاضای کمک خانواده کرمانشاهی برای پرداخت دیه

بغض، گلوی پیرزن سیاه‌پوش را گرفته بود. با گوشه روسری اشک‌هایش را پاک کرد و نگاه دردمندش را به انتهای اتاق پذیرایی برد. جایی که عکس همسر مرحومش خودنمایی می‌کرد، مردی که پس از صدور حکم قصاص تنها پسرش، فوت شد. حالا پیرزن در تنهایی خود لباس‌های عزا را اتو می‌کشد، سر مزار همسرش می‌رود، قرآن می‌خواند و داستان گذشت مشروط اولیای‌دم را تعریف و خاطره جهنمی هشت‌سال پیش را مرور می‌کند.
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۴ - ۰۱ مهر ۱۳۹۳
بغض، گلوی پیرزن سیاه‌پوش را گرفته بود. با گوشه روسری اشک‌هایش را پاک کرد و نگاه دردمندش را به انتهای اتاق پذیرایی برد. جایی که عکس همسر مرحومش خودنمایی می‌کرد، مردی که پس از صدور حکم قصاص تنها پسرش، فوت شد. حالا پیرزن در تنهایی خود لباس‌های عزا را اتو می‌کشد، سر مزار همسرش می‌رود، قرآن می‌خواند و داستان گذشت مشروط اولیای‌دم را تعریف و خاطره جهنمی هشت‌سال پیش را مرور می‌کند.

 جوانی ۱۹ساله به‌نام «م- ح» که در جاده‌های اطراف کرمانشاه به همراه یکی از بستگانش مشغول جاده‌سازی بود روز پنجشنبه ۲۴تیر سال۱۳۸۴، پس از پایان کار به سمت منزل حرکت کرد. همان زمان خواهر او که با همسرش دچار اختلاف شدید شده بود، به‌اجبار همسرش برای گرفتن عقدنامه به منزل پدر رفت. او باید عقدنامه را به شوهرش تحویل می‌داد تا برای طلاق اقدام کنند اما پدر او که به تصمیم دو جوان پی برده بود، از دخترش خواست صبر کند تا عصبانیت آنها برطرف شود و همچنین او بتواند با داماد خود نیز صحبت کند. از طرفی داماد که منتظر بازگشت همسرش بود پس ‌از تاخیر همسر، به منزل پدرزنش رفت و با همسر خود درگیر ‌شد.

 پدر همسر او برای جلوگیری از کتک‌خوردن دخترش میانجیگری کرد اما داماد خشمگین او را هم به باد کتک گرفت. در این هنگام، «م- ح» به منزل ‌رسید و با دیدن این صحنه شوهر خواهرش را از خانه بیرون ‌کرد. سپس درگیری آنها به کوچه کشیده شد و با مجروح‌شدن داماد با ضربه چاقو به پایان ‌رسید. داماد مجروح، توسط چندنفر از فامیل که او را همراهی می‌کردند به بیمارستان طالقانی کرمانشاه منتقل اما فوت ‌شد.

 «م- ح» پس ‌از این حادثه به مدت هشت‌سال فراری بود. او آبان سال گذشته ازدواج و چندماه بعد خود را تسلیم قانون کرد و درنهایت به قصاص محکوم شد. همسر «م- ح» درباره اینکه چگونه حاضر به ازدواج با مردی شد که می‌دانست مرتکب قتل شده است، به خبرنگار ما می‌گوید: «او پسر خوبی است. آنقدر آرام است که تا زمانی که با او برخورد نداشته باشید، باورتان نمی‌شود. هر آدمی در زندگی عصبانی و گاهی دچار لغزش می‌شود اما لغزش همسرم برای او خیلی‌گران تمام شد. او خصلت‌های خوب زیادی دارد. من با او ازدواج کردم و اصلا پشیمان نیستم. امیدوارم و آرزو دارم که دوم آبان ماه که اولین سالگرد ازدواج‌مان است، شوهرم را کنار خودم ببینم.»

 «م-ح» همچنان در زندان به سر می‌برد اما خانواده مقتول گفته‌اند به شرط دریافت 200میلیون‌تومان از قصاص صرف‌نظر خواهند کرد. اولیای‌دم قصد دارند این مبلغ را برای ساخت مسجدی به نام فرزندشان وقف کنند. در این میان خانواده «م- ح» از تهیه این مبلغ ناتوان هستند و از مردم کمک خواسته‌اند. افرادی که قصد دارند به این زندانی کمک کنند می‌توانند مبالغ اهدایی خود را به شماره‌حساب ۱۰۲۲۸۱۶۸۹۰۰۲ بانک صادرات شعبه بلوار طاق‌بستان و شماره کارت 6037691114720006 به‌نام جهانگیر الماسی (معتمد خانواده زندانی)، واریز کنند.

پیش از این نیز در پی اعلام شماره حساب در روزنامه «شرق» حدود هفت‌میلیون‌تومان به‌این حساب واریز شده بود که محفوظ است.


گفت‌وگو با مادر متهم به قتل
مادر «م- ح» در گفت‌وگویی کوتاه درباره این پرونده و شرایط فرزندش توضیح داده است:

‌چرا زمان درگیری جلوی پسرتان را نگرفتید تا این اتفاق رخ ندهد؟
ماجرا در زمان کمی اتفاق افتاد، شاید کمتر از یک دقیقه. من مدت ۱۰سال است که با سوند و شلنگ‌هایی که به دستگاه گوارشم وصل است زندگی می‌کنم و نمی‌توانم به‌سرعت یک جوان سالم حرکت کنم. پدرش هم که بازنشسته بود و ناراحتی قلبی داشت نتوانست جلوی او را بگیرد.

‌چرا تاکنون موفق به تهیه مبلغ دیه نشده‌اید؟ چه اقداماتی را در این زمینه انجام داده‌اید؟
منزل کوچکی را که در آن زندگی می‌کردیم فروختم. مقداری از آن پول را خرج عمل جراحی تومور دخترم کردم که اوضاعش وخیم بود. دکترها گفتند اگر الان عمل نکند سرطان او پیشرفت می‌کند. با فروش خانه و طلاهایی که داشتیم و کمک‌هایی که فامیل و دوست و آشنا کردند، 143میلیون جمع کرده‌ایم.

برای گرفتن کمک مالی به ستاد دیه مراجعه کردید؟
چندبار به ستاد دیه استان رفتم ولی گفتند چون جرم پسرم عمدی است، نمی‌توانند کمک کنند.

‌از سازمان‌ها یا مراکز خیریه درخواست کمک نکردید؟
با وجود وضعیت جسمی‌ای که دارم، هرجا به ذهنتان برسد برای دریافت کمک رفته‌ام، از فامیل‌های دور و نزدیک تا اشخاص ثروتمند شهر و مقامات استان.

‌از چه کسانی انتظار کمک داری؟
از ورزشکاران و نمایندگان مردم کرمانشاه در مجلس خیلی انتظار داشتم که به من و پسرم کمک کنند. چون پسرم وقتی‌که این اتفاق برایش افتاد دانشجوی ترم دوم تربیت ‌بدنی و ورزشکار بود. اگر وضعیت جسمی و بیماری به من اجازه می‌داد به تهران و باشگاه استقلال و پرسپولیس می‌رفتم. هنوز هم امید دارم ورزشکاران و مردم به پسرم کمک کنند.

‌وقتی برای دریافت رضایت تلاش می‌کردید رفتار خانواده مقتول چگونه بود؟
با وجود آنکه از قبل به ما گفته بودند برای رضایت‌گرفتن به اینجا نیایید، زمانی که سراغ‌شان رفتیم هیچ‌وقت به ما بی‌احترامی نکردند. پس ‌از اینکه حکم قصاص پسرم صادر شد، همسرم دوام نیاورد و سکته قلبی کرد و فوت شد. آن زمان خانواده مقتول در مراسم ختم همسرم شرکت کردند و انسانیت خودشان را نشان دادند.

‌آخرین بار که برای ملاقات به زندان رفتید کی بود؟
هر هفته به ملاقاتش می‌روم. یکی،دوسال پیش که تصادف کرد، روده‌هایش را عمل کردند و در دستش پلاتین گذاشتند. هفته قبل که به ملاقاتش رفتم حالش خوب نبود. روده‌هایش عفونت کرده و او را به بیمارستان برده بودند. وقتی فهمید پول دیه هنوز جور نشده است و فهمید که دوندگی زیادی برایش کردم، به گریه افتاد و گفت مادر تو را به قرآن خودت را اذیت نکن. کاش زودتر اعدامم می‌کردند که این ‌همه تو را زجر نمی‌دادم.

‌مخارج درمان خودتان از چه طریق تهیه می‌شود؟
حقوق مستمری همسرم هست و شوهر خواهرهایم هم کمک می‌کنند. یکی از شوهر خواهرهایم این منزل را بدون دریافت هیچ پولی به ما داده و کمک مالی هم می‌کند و شوهر خواهر دیگرم هم در همه کارها به کمک‌مان می‌آید. نمی‌دانم چطور این‌همه لطف آنها را جبران کنم. وقتی پسرم این اتفاق برایش نیفتاده بود، هم کار می‌کرد و هم‌درس می‌خواند. هنوز لباس‌های کارش را نگه داشته‌ام.

‌به‌عنوان آخرین سوال برای نجات فرزندت حرفی با مخاطبان دارید؟
همیشه وقتی از طریق اخبار باخبر می‌شوم که با کمک و یاری مردم دیه یک زندانی تهیه و او آزاد شده، ته دلم قرص می‌شود که پسر من هم آزاد می‌شود. می‌خواهم از همه کسانی که در این مدت به من و پسرم کمک مالی و معنوی کرده‌اند تشکر کنم. درست است که آنها را نمی‌بینم و نمی‌دانم چه کسی هستند ولی خدا آنها را می‌بیند. از روزنامه «شرق» هم که هنوز جویای احوال ما هست تشکر می‌کنم. آرزو می‌کنم روزی که برای گزارش آزادی پسرم آمدید از شما پذیرایی کنم. آرزو دارم پسرم و همسرش را کنار هم ببینم که مشغول بستن چمدان مسافرت به مشهد هستند.
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو