bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۰۴۵۷۹

هرچه مالت بیش، سهمت بیشتر

تاریخ انتشار: ۱۸:۰۵ - ۰۸ شهريور ۱۳۹۳
مطلب زیر را یکی از خوانندگان به سایت فرارو ارسال نموده است؛ علی رغم ایرادهای وزنی و اشتباهات شعری درد و دل این خواننده عزیز را منتشر کردیم



هوالعادل



باسلام عسگر حبشی هستم از ارومیه پول و توان امدن به انجا را نداشتم پس مختصری از سوز دل را گفتم.
امید است که به گوش عادلترین مسئولان برسد صدایی که مانند زجه ای در میان نعره های سترگان گم شده است.



حکایت تاس گدا

شد گدایی و در خواجه بکوفت خواجه امد وان گدا عرضش بگفت
گفت: ای خواجه مرا تنگ است دست اینک ایا بهر من انفاقت است؟

ان گدا را بود تاسی اهنین قوت او را خلق بنهادی در این
خواجه گفتش: تاس ده تا من کنون پرکنم ان تاس را از اندرون

شد گدا خرسند و حمدی گفت هزار تاس داد و خود بشد در انتظار
خواجه رفت و چندی از رفتن گذشت گشت شام و لیک خواجه بر نگشت

چون گدا را گشنگی بیتاب کرد او دوباره عزم دق الباب کرد
خواجه بانگی زد: که بر در میزند؟ گفت رب بر سلف تو رحمت کند

گر ز تو سودی نیاید ناس را لااقل عودت بده ان تاس را
«حال یاران بشنوید این داستان «خود حقیقت شرح حال ماست ان»


بود عسگر از دو چشمانش علیل بین مردم این مرض باشد قلیل
از یکی چشمش به کلی ناامید وان دگر با لنز سختش نیمه دید

درس خواند و برد رنجی بیکران که چنین رنجی نبیند دیگران
شد قبول از دانشگاه رومیه تا بیاموزد علوم عالیه

تا گرفت او در مدیریت لیسانس بسته شد٫ بود و نبود او به شانس
جستوجوی کار و فرم و ازمون امتیازات و شروط گونه گون

گر یکی گوییم از بهر مثل امتحان شهرداری٫ بی بدل
داد پول و رفت ثبت نام کرد صرف خواندن قوت و ایام کرد

بود لازم ششصد و پنجاه فرد بیست و هشت هزار ثبت نام کرد
شد تمام ان ازمون نامد جواب شهرداری رفت یک مدت به خواب

تا که اسرار عمومی شد شدید معجزه ی شهرداری شد پدید
چون که تشت از بام بنمودی حلول گفت:(قراردادی جماعت شد قبول)

این چنین اخاذی و دزدی زیاد بر سرش امد و او را درس داد
بعد از این دوران کاریابان رسید این چنین شق القمرها را که دید؟

از سیه بختان بگیرد ده هزار فرق دارد گفته اش با اصل کار
عاقبت عسگر به این جاهم رسید شد شروع نقل و حکایاتی جدید

اولین دفعه برفت و داد پول درقبال پول٫ نیکو خورد قول
کاریابی گفت اکنون کارگر هست لازم٫ نیست عنوانی دگر

گفت: عسگر نیست اشکالی در این لااقل مزدی بگیرم من یقین
صبح رفت و کارفرما را بدید لیکن از او صحبتی دیگر شنید:

که مرا فهله شده ازحد فراز ام دی اف کاری بود ما را نیاز
هست بسیار این چنین فن و فنون کاریابی را که می گیری جنون

کارخانه٫ هست دستانی دگر که کشند از ادمی کار همچو خر
مدت کاری ده و دو ساعت است کار سخت و اسیاب طاقت است

از اضافه کاری و بیمه خبر نیست: رو بیرون دلگیری اگر
کن تماشا عمق استثمار را برده اند از یاد شرم و عار را

عسگر از این چیزها بسیار دید بی نهایت رنج از اینها کشید
چون ندید او فایده از رنج خود عازم درگاه بهزیستی بشد

گفت: عرضش را درون بار گاه که برای کار اوردم پناه
وحی امد هیچ جایی کار نیست لیک از بهر تو دیگر چاره ایست

مدرک فنی ده و پروانه کسب زود کن اقدام رو مانند اسب
تا پانزده میلیون وامت دهیم برسرت میلیارد ها منت نهیم

رفت عسگر تا بگیرد وام را کرد در این راه سعی تام را
پول بود و پول بود و پول بود که دراین ره شد تباه و گشت دود

از اماکن٫ مالیات و ثبت گیر تا اداره کار٫کرد او را اسیر
کن اجاره یک مغازه ای علیل تا بگیری مبلغی وام قلیل

خرج مدرک٫ مجمع و اصناف را ده که این فتح است کوه قاف را
شد خلاصه کار پرونده تمام تا دهد بهزیستی این خورده وام

خرج شد یک میلیون و پانصدهزار وام هم داده نشد وقت قرار
تا گذشت یک سال از این رویداد وام هم بر قهقرا تغییر داد

ده تومن شد وام و پنجش را بکاست درصد هم بیست و چهاری سود داشت
عسگر از این کارها شد در شگفت پس پی این ماجرا را خود گرفت

سوی استاندار و فرماندار شد بر کس و هر ناکسی او خوار شد
بر امام جمعه٫ شورا٫ بازرس گشت عارض تا نماند هیچ کس

هر اداره کاغذی دادی به وی که بده این را به بهزیستی تو هی
که اگر لطفی نمایی ای مدیر تو بخوان درخواست های این حقیر

تا که جد اندر جد او شد کباب «نیست مارا اختیار»این شد جواب
اختیاری نیست در دست مدیر چون که بیت المال است امری خطیر

قول کذب و رفتن پول علیل کی به این اقدام تو یابی دلیل
اختلاص سه تریلیون تومان وان بدهکاران بانکی کلان

در میان دزد ها پانصد سر است یعنی این ها از بقیه برتر است
فاش اسم دزد هم ناید روا می نویسندش الف و میم و را

دیگری ان امی یان بورسیه، میکنند تحصیل علم عالیه
زنگنه فرمود: که از پول نفت بس کلان ملیاردها از دست رفت

بابک و شهرام و محمود و رضا اسم هایی خوب هستند ازقضا
الغیاس از دست دزدی و فساد کافران را هم چنین ظلمی مباد

هرچه مالت بیش سهمت بیشتر هرچه فقرت بیش خور خون جگر
تو بیا پیش ای غنی بردار سیر و ای فقیر رو و ز ناداری بمیر

شد مرا از این حقارت جان به لب ای خدا بر باعثان گیرد غضب
شد مثال من مثال ان گدا یک ز ده گفتم خدا داند خدا
bato-adv
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۸
ب شعر نميگفتي يهتر نبود؟
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو