bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۸۶۷۸۰

گابریل گارسیا مارکز در گذشت

گابریل گارسیا مارکز، نویسنده برجسته کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
تاریخ انتشار: ۰۴:۲۱ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۳
گابریل گارسیا مارکز، نویسنده برجسته کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سن ۸۷ سالگی درگذشت.

به گزارش بی بی سی، مارکز در ماههای گذشته بیمار بود و مدتی در بیمارستانی در مکزیکو سیتی بستری شده بود. او برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان صد سال تنهایی چاپ ۱۹۶۷ می شناسند که یکی از پر فروش ترین کتابهای جهان است. این نویسنده برجسته اسپانیایی زبان از حدود ۳۰ سال پیش در مکزیک زندگی می‌کرد.

دو سال پیش، برادر گابریل گارسیا مارکز اعلام کرد او از بیماری فراموشی (دمانس) رنج می‌برد و دیگر نمی‌نویسد.

او گفته بود برادرش گاهی به او زنگ می‌زند و سوال های بدیهی می‌پرسد.

به گفته او "گابو (نام خودمانی گابریل) مشکل حافظه دارد؛ گاهی گریه می‌کنم چون فکر می کنم که دارم از دستش می دهم."

 عشق سالهای وبا،‌ گزارش یک مرگ و ژنرال در هزارتوی خود از دیگر آثار گابریل گارسیا مارکز است.

روایت یک زندگی
"لحن و صدایی که در «صد سال تنهایی» به کار گرفتم بر پایه روشی بود که مادربزرگم در گفتن قصه‌هایش به کار می‌گرفت. او چیزهای کاملا خیال گونه را جوری بیان می‌‌کرد که واقعگرایانه‌ترین شکل ممکن را داشتند. او وقتی که قصه‌هایش را می‌گفت طرز گفتارش را تغییر نمی‌داد و با این کارش همه را مجذوب می‌کرد. آنجا بود که من کشف کردم چه باید بکنم تا خیال را باور پذیر سازم. به همان لحنی که مادربرزگم قصه‌ها را برایم بازگفته بود آنها را نوشتم."

به گزارش فرارو؛ "گابريل گارسيا ماركز" در ششم مارس 1928 در دهكده ي "آراكاتاكا" در منطقه ي "سانتامارا" در کلمبیا به دنيا آمد. از آنجا كه پدر و مادر ماركز، فقير و در پي تامين معاش بودند، پدر بزرگش طبق سنت رايج آن زمان، مسئوليت پرورش او را بر عهده گرفت. وي در بین مردم کشورهای "آمریکای لاتین" با نام "گابیتو" به معناي "گابريل كوچك" مشهور است.

گابريل شيفته همنشيني و گفتگو با پدربزرگ و داستان‌هاي خرافاتي مادر بزرگش شده بود. بذر آينده شغلي‌‌ وي در جريان جنگهاي داخلي و رويداد "كشتار موز"، باورهاي سرسختانه خرافي مادر بزرگ، رفت و آمد عمه‌هاي كهنسال و دختران نامشروع پدربزرگ كاشته شد.

زماني كه او هشت ساله بود، پدربزرگش درگذشت. نابينايي مادر بزرگش هم روز به روز بيشتر مي‌شد و از اين رو، به "سوكري" رفت تا با خانواده ي خود زندگي كند؛ جايي كه پدرش به عنوان يك داروساز سرگرم كار بود.

پس از ورودش به "سوكري"، تحصيلات رسمي‌ خود را آغاز كرد. او به پانسيون شبانه روزي در "بارانونكيولا"، شهر بندري در دهانه ي رودخانه ي "ماگدالنا" فرستاده شد. در آنجا به عنوان پسري سر به زير كه شعرهاي خنده دار مي‌گفت و كاريكاتور هم مي‌كشيد، مشهور شد. اگرچه ماركز تنومند و ورزشكار نبود، بسيار جدي برخورد مي كرد و همين امر باعث شد همكلاسي هايش او را "پيرمرد" نام نهند.

در سال 1940 و در سن دوازده سالگي موفق شد بورس تحصيلي‌ مدرسه‌اي را كه براي دانش آموزان با استعداد در نظر گرفته شده بود، به دست آورد. مدرسه ي ‌"ليكئو ناكيونال" را "يسوعيون" اداره مي كردند و در شهر "زيپاكيورا" در سي مايلي جنوب "بوگوتا" قرار داشت.

سفرش يك هفته‌ بيشتر به درازا نكشيد و بازگشت؛ "بوگوتا" را دوست نداشت. نخستين حضورش در پايتخت كلمبيا، او را دلتنگ و غمگين ساخت، اما تجربه هاي وي به تثبيت شخصيت اش كمك كرد.

ماركز در سال ۱۹۴۱ نخستين نوشته‌هايش را در روزنامه‌ای كه مخصوص شاگردان دبيرستانی بود، منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ در دانشگاه "بوگوتا" به تحصيل در رشته حقوق پرداخت.

مانند بسياري از نويسندگان ديگر كه دانشگاه را تجربه كردند و آن را كوچك شمردند، گارسيا ماركز نيز متوجه شد كه علاقه‌اي به مطالعه در رشته ي دانشگاهي‌ ندارد و تبديل به كسي شده كه كاري را بر حسب وظيفه و اجبار انجام مي‌دهد. دوران سرگرداني او آغاز شد؛ كلاسهايش را ناديده گرفت و از خودش و درسهايش غفلت كرد، سوار ترامواي شهري مي‌شد و به جاي خواندن حقوق، شعر مي‌خواند.

در غذاخوريهاي ارزان غذا مي‌خورد، سيگار مي‌كشيد و همدم و همنشين همه ي چيزهاي مشكوك و مظنون آن زمان از جمله ادبيات سوسياليستي، هنرمندان گرسنه و روزنامه نگاران آتشين و جوان شد. اما از همه مهمتر روزي بود كه آن كتاب كوچك را خواند؛ زندگيش دگرگون شد و همه ي خطوط سرنوشت در دستانش، در يك نقطه متمركز شدند.

با خواندن كتابي از "كافكا" با نام "مسخ" كه او را زير و رو كرد. از اين پس، با آزمندي تمام شروع به خواندن كرد و هر چه را كه به دستش مي‌رسيد، مي‌بلعيد.

او نوشتن داستان را آغاز كرد و در كمال شگفتي،‌ نخستين داستانش با نام "سومين استعفا"، در سال 1946، در روزنامه ميانه‌رو "ال بوگوتا" منتشر شد. به اين ترتيب، گارسيا ماركز وارد دوران خلاقيتش گرديد و در سالهاي بعد، بيش از ده داستان براي روزنامه نوشت.

در سال 1965 شروع به نوشتن رمان "صد سال ‌تنهايی" کرد و آن را در سال 1968 به پايان رساند که به باور بيشتر منتقدان، شاهکار او به شمار می‌رود. در سال1982، کمیته ي انتخاب جایزه ي نوبل ادبیات در کشور سوئد، به اتفاق آرا، رمان "صد سال تنهایی" را شایسته ي دریافت جایزه شناخت و این جایزه به ماركز داده شد.

در پی آشنایی بهمن فرزانه - مترجم ایرانی مقیم ایتالیا- با مارکز، رمان "صد سال تنهايي" به زبان فارسی ترجمه و در ایران منتشر شد.

او تدريس مي‌كند و به همراه همسر و دو فرزندش در "مكزيكو سيتي"، "كارتاگنا"، "كيورناواسا"، "پاريس" و "بارانكبوليا" اقامت دارد و به فعاليتهاي سياسي‌ و فرهنگي مي پردازد. او دهه ي‌ 1990 را با انتشار رمان "ژنرال در هزارتوي خود" به پايان رساند و دو سال پس از آن هم رمان "زائر غريب" را نوشت.

او در سال 1994 داستانهاي اخيرش را در كتاب "عشق و شياطين ديگر" منتشر كرد. اين سير در 1996 با انتشار "گزارش يك آدم ربايي" ادامه يافت. كتاب اخير اثر روزنامه نگارانه‌اي بود كه دربرگيرنده ي جزييات شگرفي از تجربه هاي بي‌رحمانه ي مواد مخدر در كلمبيا است. اين بازگشت به فعاليتهاي روزنامه نگاري در 1999 با خريد پُر كش و قوس امتياز نشريه ي "كامبيو" پابرجا ماند.

اين نشريه ابزاري براي گارسيا ماركز شد تا به اصل خويش بازگردد. امروز "كامبيو " پيشگام سير پيشرفت مطبوعات كلمبيا است.

در 1999 بيماري سرطان لنفاوي گارسيا ماركز تشخيص داده شد و تا به امروز، تحت رژيم درماني و غذايي ويژه اي قرار دارد.

وي در سال 1999، "مرد سال آمريکای لاتین" شناخته شد و در سال 2000، مردم کلمبيا با ارسال طومارهايی خواستار پذيرش رياست جمهوری کلمبيا از سوي مارکز بودند که او آن را رد كرد.

ماركز در كنار داستانهايش،‌ نوشتن خاطرات را در دستور كار خود قرار داده است. نخستين جلد از رمان او با نام "زنده ام كه روايت كنم" در سال 2001 منتشر شد كه بي درنگ در نخستين چاپ خود در امريكاي لاتين به فروش رفت و نخستين جلد از اين اثر، تبديل به پرفروش ترين كتاب كشورهاي اسپانيايي زبان شد. آثار زيادي از او به فارسي ترجمه شده است.

"اگر بيشتر وقت داشتم، چیزها را نه بر مبنای ارزش آنها که بر مبنای معنای آنها ارزش گذاری می کردم. کم می خوابیدم. بیشتر رؤیاپردازی می کردم، در حالیکه می‌دانستم که هر دقیقه ای که چشمانمان را میبندیم، 60 ثانیه نور را از دست می‌دهیم. به رفتن ادامه می دادم آن هنگام که دیگران مانع می شوند. بیدار می ماندم آن هنگام که دیگران می خوابند. گوش می دادم هنگامی که دیگران سخن می گویند و با تمام وجود از بستنی شکلاتی لذت می‌بردم."
برچسب ها: مارکز کارسیا مرگ
bato-adv
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
پاییز پدرسالار هم خیلی قشنگه...مارکز رستگار شد...
حقگو
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۷:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
نویسنده خوبی بود اگه اخلاقیات رو در آثارش رعایت می کرد
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۳:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
از عشق و شياطين ديگر
گزارش يك مرگ
روسپيان سودا زده ي من
همين سه تا كتاب ماركز رو خوندم. حتما بازم ازش هواهم خوند ولي حتي بيرون أر كتاب هاش ماركز يك إنسان واقعي بود. بر خلاف خيلي از داستان نويس ها زندگي سالم و پاكي داشت. ماركز سرشار از زندگي بود. روحت شاد اي بزرگمرد
میلاد
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۳:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
روحش شاد و یادش همیشه زنده باد.شاهکار بود
نرگس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۲:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدایا رحمت کن نویسنده سرزمین ماکوندو، اورسولا، سرهنگ اورلیانو
واقعا ناراحت شدم...
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۴۸
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۷:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
"اگر بيشتر وقت داشتم،با تمام وجود از بستنی شکلاتی لذت می‌بردم
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۷:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدایش رحمت کند
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۷:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
عجب نویسنده ای بود . حیف
علي
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدايش بيامرزد،
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
روحش شاد
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدا رحمتش کنه...
بهداد
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
،او با نوشته هايش همواره جاويد خواهد ماند
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
صد سال تنهایی شاهکاره.
ایلام
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
مارکز مرد بزگی بود خدا رحمتش کنه
عباس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدایش بیامرزد.
کتاب صد سال تنهاییش ترجمه مرحوم فرزانه بسیار زیبا بود.
غلامرضا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
واقعا متاسف شدم مرد بزرگی بود و نوشته هاش بزرگتر و غنی تر
خداش بیامرزاد
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدا بیامرزه خیلی دوست داشتنی بود.
حسین
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
دنیا با وجود تو جای بهتری بود پیرمرد... خداحافظ
بابک
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدا رحمتش کنه عاشق رمانهاش بودم مخصوصا صد سال تنهایی و عشق سالهای وبا.... دیگه همچین نویسنده چیره دستی دنیا به خودش نمیبینه افسوس
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
روحش شاد، رمان صد سال تنهایی رو خوندم و لذت بردم، فقط امیدوارم وصیت نکرده باشه اصفهان یا شیراز دفن شه !!!
ناشناس
UNITED STATES
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
ازش روسپیان سودازده منو خوندم نویسنده بدی نبود
سید سجاد موسوی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
میخواهم صدسال تنها شوم تا،
تنهاییِ تو را نبینم...

بدرود گابوی دوست داشتنی
:(
ali
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدا رحمتش كنه
مهدی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
حیف...
آریا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
نویسنده بینظیری بود. روحش شاد.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
یادش گرامی . بزرگ مردی بود در پهنه ادبیات جهان.
پوریا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
فرارو یعنی الان ما خبر مهم تر تو این مملکت نداریم؟یه گزارش در مورد دزدی بزن که داره بیداد میکنه،نمیدونم چرا انقد زیاد شده!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
از این کامنت مسخره تر تا حالا هیچ کامنتی ندیدم : خبر از این مهم تر نداریم ؟
خب تو نخون مگه تو مدیر مسئول اینترنتی؟ برو خبرهای مربوط به سبد کالا را بخون.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۷:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
اینهمه خبر گرونی و قتل و تجاوز هست تو سایت. خب برو همونا رو بخون
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خبر مربوط به دنیا می شود نه ایران.
سعید
UNITED STATES
۰۲:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
نکته بسیار جالب اینه که تنها خبری بود که بین 39 کامنتی که تا حالا براش گذاشته شده ، تمام منفی هاش صفر هستش! ولی نظر آقا پوریا هم محترمه که فقط یک مثبت داره (که اون هم احتمالا کار خودشه!)
امير
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
كتاب صدسال تنهايي بسيار زيبا بود. روحش شاد
موسا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدایت بیامرزد گابوی دوست داشتنی
باید به احترام همه ی شخصیتهایی که برای دنیایمان ساختی به پاخیزیم و کلاه از سربرداریم
مادربزگ.بلاکامان نیک جادوجنبل کار.اریندریا.سهنگ آئورلیانو بوئندیا.رمدیوس خوشگله و ...
جایت در بهشت جاودان باد
غم نبودنت عظیم است
آرتور
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
من مشغول خوندن کتاب
Love in the time of Cholera
از ایشون هستم واقعا به نظر من که این کتاب معرکه س...
ازتون درخواست می کنم که به احترام اون مرد بزرگ یه بار دیگه هر کتابی رو که ازش دارین چه ترجمه چه زبان اصلی رو بخونین و با این کارتون روح اون بزرگمرد رو تو اون دنیا شاد کنید...
فرارو منتشر کن...
مریم
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
آرتور جان حالا که شما گفتی من دوباره کتاب "عشق سال هاب وبا" ی ایشون رو که داشت تو کتابخونه خاک میخورد بیرون آوردم و مشغول شدم به خوندن این کتاب ...
اما با خوندن اولین جملات این کتاب اشک از چشمانم سرازیر شد...
موسوی نسب
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
و منم " گزارش یک آدم ربایی " رو خوندم و بازم به یاد مردان و زنان بزرگ میخونم.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
یادش گرامی. ولی اینو بگم اصلا اجازه دفن تو ایران رو نمی دیم.
محسن محمودیان
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
یعنی باید باور کنم خالق اونهمه زندگی خودش مرده ؟
عرفان
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
صد سال تنهایی را نوشتی ولی صد سال تنها نماندی...
خدایت بیامرزد
علی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
واقعا متاثر شدم... یادش گرامی روحش شاد...
کامران
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشکهای تو نمیشود...
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خوشا به حالش
يغما
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۴:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
روحش شاد ، ما با صد سال تنهايى و پاييز پدر سالار عشق سال هاى وبا زندگى كرديم
واقعأ متاثر شدم :(
مهسا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
آمریکای لاتین نویسنده های بزرگی داره و بهترینشون گارسیا مارکز
هموطن
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
کاملا درست می فرمائید. به عقیده بنده بخاطر روحیه انقلابی مردمان امریکای لاتین است که نویسندگان بزرگی به ظهور رسیده اند.
فریبرز
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
خدایش رحمت کند
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
نویسنده کم نظیری بود.
امیر
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
کیا یادشون میاد تو ماکوندو 4 سال و 7 ماه و 11 روز بارون اومده بود؟
مجله فرارو