bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۵۹۱۸

بگوييد بيايند من جوابشان را مي دهم

گفت وگو با محمدرضا شجريان
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۲ - ۲۳ مهر ۱۳۸۷
- اتفاقاً و برخلاف تصور، موسيقي که از آن تحت عنوان موسيقي سنتي ياد مي کنيم در اين سال ها هميشه در حال حرکت بوده است. صدايي که اين روز ها به آن برچسب موسيقي سنتي زده مي شود همان نيست که از نمونه هاي موسيقي سنتي در دوران قاجار به دست آمده است اما به نظر مي آيد هر چقدر در حوزه صدا به سوي مرز هاي جديد رفته ايم در حوزه ساز ساختن کم کاري داشته ايم و نسبتاً اين دو مقوله با هم هماهنگ نيست. آيا شما کم کاري در حوزه ساختن ساز هاي جديد ايراني را قبول داريد. براي مثال مي بينيم بعضي از سازهاي ايراني حين اجرا کوک درمي کنند. 

خيلي ها آمده اند سازهاي جديد بسازند، اما موفق نشده اند. به اين معني که سازها يشان فراگير نشده، وگرنه ساخت ساز هاي جديد در حد اينکه يک عده يي اين سازها را بپذيرند، بوده است. سازهاي جديد ساخته مي شوند، ولي فراگير نمي شوند. بايد سازهاي جديد را آهنگسازها و ارکسترها بپذيرند. در واقع جايگاه معرفي ساز و اينکه چطور معرفي مي شود خيلي مهم است. ممکن است خيلي ها سازهاي خوبي ساخته باشند، اما نتوانسته اند آن را معرفي کنند و اين ساز هاي جديد در گوشه و کنار و در خفا باقي مي مانند. بعضي هايشان هم واقعاً سازهاي خوبي هستند. ولي بايد روي اين سازها بيشتر کار کرد، نواختن با بعضي از آنها مشکل است، بايد رنگ جديد و امکانات تازه يي داشته باشند که فراگير شوند، وگرنه سازهاي قديمي که هستند. 

ما در ساز هاي کششي کمانچه و قژک را داريم، در سازهاي مضرابي تار، سه تار، دوتار و تنبور را داريم که البته بعضي از اينها مثل دوتار و تنبور نتوانسته اند در ارکسترها حضور داشته باشند، مگر مواقعي که قرار بوده يک گروه تنبورنوازي تشکيل شود، اما مي شود مثلاً روي همين تنبور کار کرد که بتوان از آنها در ارکسترها استفاده کرد. ما مقداري روي معرفي سازها کم کار کرده ايم. با اينکه سازها در ارکسترهايمان تنوع زيادي ندارد، اما ساز فراوان داريم. بيش از 100 ساز در ايران وجود دارد، اما همه اينها ارکستره نشده اند و مردم خيلي با اينها آشنا نيستند. خب، تلويزيون هم در اين 30 سال سازها را نشان نداده. خود اين لطمه بزرگي است که به ساز خورده، در حالي که صدايش پخش شده است.

ما مي خواهيم هويت فرهنگي داشته باشيم. اگر بخواهيم يک ارکستر سازهاي زهي تشکيل بدهيم از سازهاي خودمان استفاده کنيم. مثل کمانچه و قژک و... پس بايد سازهايمان را معرفي کنيم. مثلاً مي توانيم سازهايي را که ساخته مي شود، هر سال در مراسمي معرفي کنيم. تشويق سازندگان ساز يکي از وظايف خانه موسيقي است که من آن را در جلسات خانه موسيقي مطرح خواهم کرد. اغلب کساني که خون دل خورده اند و ساز ساخته اند، خيلي دل شکسته و مايوس و گله مند از بي توجهي هستند. بايد فکري به حال اين افراد کرد. حالا کاري نداريم به يک عده يي که به صورت فله يي ساز مي سازند و عرضه مي کنند. 

به هر حال در هر جامعه يي يک بخش به اين شکل عمل مي کنند که مساله ما نيست. اما بايد در حوزه ساختن سازهاي جديد براي ارکسترهايمان بيشتر کار کنيم، با صداي آنها به ارکسترهايمان به لحاظ وسعت صدا غنا ببخشيم. امروزه استعدادهاي خوبي در آهنگسازهاي جوان و سرپرست هاي گروه جوان پيدا شده است که به دنبال صداها و ريتم هاي جديد هستند و کارهاي بسيار چشمگير و ارزنده يي ارائه مي کنند. جواناني را ديده ام که کارشان بسيار خوب است، اما کسي توجهي به آنها نمي کند. بايد اينها را تشويق کرد. به هر حال با همه بي توجهي ها اين جوان ها دارند کار مي کنند. و البته جاي گله از نهادهاي رسمي هم هست که با اينکه صبح تا شب در راديو و تلويزيون از موسيقي استفاده مي کنند، به فکر موسيقي ما و گسترش آن نيستند. در حد آن چيزي که رفع بهانه بکنند، يک دانشکده يي وجود داشته باشد و عده يي مشغول باشند اما اين کافي نيست. خيلي بيشتر از اين بايد به فکر موسيقي و هنرمندان باشند؛ در تمام زمينه هايي که مربوط به کار آنها مي شود، چه سازسازي، چه حمايت از ارکسترها، چه ساخت تالار هاي کنسرت و ايجاد نهادهاي فرهنگي که جوانان بتوانند در آنجا کار کنند و مردم هم بيايند استفاده کنند.

من سال ها است که به فکر ايجاد صداي بهتر يا حداقل ايجاد يک صداي تازه در موسيقي هستم. نمي گويم صداهاي موجود بد هستند، اما ما نياز داريم صداي هاي ديگري هم داشته باشيم و سعي کنيم کيفيت صداي همين سازهايي را که داريم بالاتر ببريم و براي استفاده در ارکستر مشکلات تکنيکي آنها را برطرف کنيم که بشود راحت تر از آنها استفاده کرد. در ارکسترهاي ما از اغلب از همان دو، سه اکتاو وسط استفاده مي شود، در حالي که ما به اکتاوهاي پايين و صداي بم در ارکسترهايمان خيلي نياز داريم. خيلي ها سعي کرده اند مساله اکتاوهاي بم را حل کنند و سازهايي هم ساخته اند، اما خيلي موفق نبوده اند.

يک موضوعي که من در اين سال ها با آن برخورد کرده ام، تعصب بر سنت است. يک موضوع را بايد من اينجا روشن کنم. اصالت با سنت فرق مي کند. اصالت يعني ريشه داشتن هر پديده فرهنگي. در موسيقي هم همين طور بايد اصالت باشد. اما سنت مطابق با زمان تغيير شکل مي دهد. هر زمان براي خودش سنت خاص خودش را مي آورد. اينکه ما بياييم پايبند سنت هاي 200 ، 300 سال قبل باشيم، مورد پسند من نيست. ما احترام سنت ها را بايد نگه داريم، اما اينکه بر اساس آن سنت ها کار ارائه کنيم، من فکر مي کنم يک مقدار پس گرايي است. 

دنيا دارد جلو مي رود، ما هم بايد جلو برويم. اين به معناي از دست دادن اصالت نيست. بايد اصالت را نگه داريم، اما سنت هايمان را بر اساس زمان بايد تغيير دهيم. نبايد گرفتار سنت ها شويم. فرض کنيم يک ساز سال هاست که شناخته شده اما از نظر من که دستي در سازسازي دارم و سال ها با انواع سازها و نوازنده ها سر و کار داشته ام، ايراد هايي دارد، خب بايد آن را برطرف کرد. شکل اوليه ساز را البته بايد حفظ کرد، اما يک قسمت هايي که ايراد دارد و دست و پا گير است، بايد اصلاح شود. به عنوان مثال مي گويم از نظر شکل و قيافه و براي راحت سيم انداختن و راحت کوک شدن، سردسته تار امروزه ديگر قابل پذيرش نيست. همچنان که استاد نابغه سازسازي ما، استاد ابراهيم قنبري مهر هم که من افتخار شاگردي ايشان را داشته ام، گفته اند اين سردسته درست نيست.
 
اين سردسته علاوه بر اينکه از نظر فرم خوب نيست، سيم ها هر کدام با يک زاويه از شيطانک رد مي شوند که اين زوايا روي سيم فشار زيادي مي آورد و باعث سيم پاره کردن مي شود يا براي کوک کردن مشکلات زيادي ايجاد مي کند. يکي از مشکلات تار ما اين سردسته است که براي رفع آن بايد کاري کرد. يک عده يک فکرهايي کرده اند و يک کارهايي دارند مي کنند. اما بعضي ها خودشان را در تعصب گرفتار کرده اند. خيلي خب، ما حرمت برايشان قائليم. اصلاً ما در کنار همين ها بزرگ شده ايم. در کنار همين ها کار ياد گرفته ايم، اما الان ما مي گوييم اگر بخواهيم تار بسازيم با همين کاسه و دسته مي شود از سردسته ديگري استفاده کرد. يا در کمانچه، بالاي دسته ساز را کلفت مي گيرند و پايين را باريک. نوازنده کمانچه وقتي مي خواهد پوزيسيون بگيرد برود پايين، انگشت روي سيم که مي رود دسته يي زيرش نيست و دست سر مي خورد و اغلب صداي پايين دسته کمانچه فالش مي شود. 

نوازندگان ما جرات نمي کنند پوزيسيون بگيرند. از 10بار که پوزيسيون مي گيرند، سه بارش فالش مي شود. نوازنده هاي ما نوازنده هاي قدري هستند، مشکل دسته کمانچه است. نمي کنند اين دسته کمانچه را هم يک مقدار پهن تر بگيرند که زير سيم يک بخشي از دسته باشد که دست سر نخورد. اصلاح اين موضوع هيچ تغييري در اصالت کمانچه ايجاد نمي کند. قيافه اش سر جايش است. سردسته اش سر جايش است. کاسه همان شکلي است. فقط پايين دسته را کمي پهن تر مي گيرند.


اينکه شما گفتيد سازهاي ما کوک خالي مي کند، به خاطر استفاده از پوست در بعضي از ساز هاست. اين پوست صداي خاص خود را ايجاد مي کند که ما آن را دوست داريم و پذيرفته ايم. صداي تار، کمانچه و قيچک بسيار وابسته به اين پوست است. در سازي هم که من ساخته ام، از پوست استفاده شده و رنگ و حالتي دارد که يادآور حال و هواي سازهاي سنتي مان است. اين صدا از پوست درمي آيد، پوست هم در مقابل رطوبت و گرما و سرما تغيير وضعيت مي دهد. براي بين اجراي قطعه ها دوباره بايد سازهايمان را کوک کنيم. در کنسرت هايمان بعد از هر قطعه به نوازندگان مي گوييم که دوباره سازهايشان را کوک کنند. اما ما براي آنکه کار راحت تر و سريع تر انجام شود، از اين دستگاه هاي کوک(تيونر) به نوازندگان داده ايم. ولي به هر حال ما هر کاري کنيم مشکل کوک داريم، چون از پوست در سازهايمان استفاده مي کنيم. 

اين هم ناگزير است چون اگر پوست تار را برداريم و به جايش هر صفحه ديگري بگذاريم، ديگر صداي تار را نداريم. کمانچه هم همين طور. از پوست هاي مصنوعي هم که براي سازهاي کوبه يي، مثل دف، دايره و تنبک درست کرده اند، در تار نمي توانيم استفاده کنيم. چون دهانه تار گرد نيست که بدهيم در کارخانه آن را روي ساز بکشند. هنگام ساخت ساز صراحي فکر کردم که ما بياييم با عوض کردن پوست ساز صدايش را عوض کنيم. پوست زير صفحه را متحرک طراحي کردم و مي توانيم آن را در عرض دو دقيقه دربياوريم و تعويض کنيم. چهار سيم را در مي آوريم و يک پوست يا صفحه روي جام مي گذاريم. ( صراحي و جام اصطلاحي است که ما به آن مي گوييم.) اين پوست باعث مي شود صداي ساز کمي عوض شود، کمي حالت روستايي تر به خود بگيرد. يا اگر پوست را کمي نازک تر بگيريم صدايش بازتر مي شود. در مواقعي مي توانيم صفحه بيندازيم. اگر گردي دهانه يي را که پوست روي آن مي افتد 11 سانتي متر گرفته ايم، صفحه چوبي را 10 سانتي متر مي گيرم، درست مي آيد روي جام مي نشيند که در اين وضعيت صدايش شبيه ويولن مي شود، منتها يک مقدار پخته تر و گرم تر.

-يعني در جريان برنامه مي توان اين تغييرات را ايجاد کرد؟

بله. منتها اگر در جريان برنامه بخواهيم پوست را عوض کنيم، ممکن است هنگام کوک دچار مشکل شويم، مقداري بايد زمان بگذرد تا ساز بتواند کوکش را نگه دارد. به همين خاطر تعويض را مي توانيم در بين دو بخش برنامه انجام دهيم يعني در آنتراکت، يک ربع، بيست دقيقه يي ساز را کوک کنيم. در عرض يکي، دو دقيقه پوست عوض مي شود، اما براي اينکه کوکش را نگه دارد، بيست دقيقه، يک ربع بايد رويش کار کنيم وزمان بگذرد که ساز کوکش را نگه دارد. ما مي توانيم سه، چهار نوع صدا با اين ساز داشته باشم، اين يک حسن اين ساز است. دوم اينکه دسته و گريف صراحي شبيه آلتو و ويولن ساخته شده که هر آلتونواز و ويولن نوازي مي تواند آن را راحت بنوازد. يعني اين ساز مي تواند نوازندگان جهاني را هم به خودش جلب کند که با همان تکنيک ويولن يک صداي جديد بنوازند.

-موقع ساختن ساز اين موضوع را مدنظر داشتيد که با اين اتفاق راحت تر مي تواند اين ساز تکثير شود؟

بله. من همه اينها را در نظر گرفتم. مطابق نيازها فکر و طراحي کردم. چون دائم مي بينم و مي دانم که نوازندگان ما روي صحنه چه مشکلاتي دارند، مي خواستم مشکلات اين ساز حداقل باشد. سليقه ها را هم مي شناسم، چون بارها به استوديو رفته ام و مشکلات استوديوها را براي ضبط و اديت صدا ديده ام. بر اين اساس آمدم فکر و طراحي کردم و اين ساز به اين شکل درآمد.

-به نظر مي آيد در طراحي اين ساز از يک سو صدا هاي روستايي ناحيه خراسان و از يک سو ساز ويولن را مد نظر داشته ايد. آيا اين مي تواند گفت وگويي بين موسيقي اصيل ايراني و موسيقي غربي باشد؟

بله. اين دو را کاملاً مي شود به هم ربط داد. اين دو مي توانند به هم نزديک باشند.

-در دفترچه کنسرت آمده که ساز مي تواند شکل هاي مختلفي داشته باشد...

ساز شکلش عوض نمي شود. فقط پوست عوض مي شود. من يک توضيحي بدهم. خيلي از مردم و حتي نوازنده ها فکر مي کنند که صداي ساز مربوط به آن کاسه يي است که ساخته شده است. نه آن کاسه رزونانس است. کاسه رزونانس حکم آمپلي فاير و بلندگو را دارد. صدا را تقويت مي کند و رنگ هايي هم با آن به صدا مي دهد. همان طور که با آمپلي فاير مي توانيم صداها را کم و زياد و دستکاري کنيم.

-ساخت صراحي چند سال وقت شما را گرفت؟

من چند سال به صراحي فکر مي کردم، اما در شهريور امسال يک روز نشستم و طرحش را زدم و بعد ديدم خوب درآمد و رفتم کارگاه و آن را ساختم.

-کارهاي فني اش را هم خودتان انجام داديد؟

کارهاي فني اش را خودم با کمک يک نجار انجام دادم. کارهاي سخت را استاد نجار انجام مي داد، ريزه کاري هايش را هم خودم انجام دادم. ولي تمام مدتي که ساز ساخته مي شد من خودم آنجا بودم، تا کار از آنچه مي خواستم عدول نکند.

-از چه سيمي استفاده کرديد؟

همان سيم ويولن آلتو را استفاده کرديم. همه فکر مي کنند که صدا براي کاسه ساز است. در صورتي که اين گونه نيست. تارهاي صوتي ساز آن صفحه يي است که رويش خرک قرار مي گيرد. مثلاً در ويولن تارهاي صوتي همان صفحه رويي است. يا سنتور همين طور. در تار و کمانچه همان پوست است. کاسه صدا را تقويت مي کند و يک لهجه، فرم و رنگ به ساز مي دهد. پس اين را بايد در نظر داشته باشيم. در ساز چهار عامل مهم هستند. 

يکي چيزهايي است که صدا را ايجاد مي کند؛ سيم. اينکه زه است، ابريشم است يا سيم هاي مختلف. اين سيم با آن خرک و صفحه مجموعاً تارهاي صوتي ما را تشکيل مي دهند. صداي اصلي ما مربوط به اين سه است. بعدي مضراب، ناخن يا آرشه و آن چيزي است که روي سيم مي زنند. هر کدام از اينها روي صدايي که ما مي خواهيم ايجاد کنيم، تاثير دارند. ما بايد ببينيم، اين سازي که مي خواهيم داشته باشيم، با چه مضرابي مي خواهد نواخته شود. با آرشه يا مضراب سنتور است، مضراب تار است يا ناخن. باز اينها به چهار شکل بررسي مي شود. آرشه يي و کششي، زخمه يي مثل ناخن که با آن سه تار مي زنند، ديگري مضرابي که باز نزديک به زخمه يي است اما با جنس ديگري غير از ناخن نواخته مي شود، يکي هم ضربه يي مثل سنتور. در سنتور ما ضربه مي زنيم. 

پس بايد ببينيم چه سيمي استفاده کنيم که زير ضربه هاي سنتور طاقت بياورد و صداي خوب بدهد. ما نمي توانيم سيم هايي که روي تار يا ويولن و کمانچه مي اندازيم، روي سنتور بيندازيم. اصلاً صدا نمي دهند. چون نوع نوازندگي اش فرق مي کند. ما ضربه روي آنها مي زنيم. حتماً بايد سيم هاي قوي باشند که زير ضربه صدايش فالش نشود و بد صدا ندهد. همه اينها را براي ساختن يک ساز بايد در نظر بگيريم. عامل بعدي کاسه رزونانس است که صدا را به شکلي که ما مي خواهيم تقويت مي کند و به آن رنگ مي د هد. خود اين به اندازه 30 تا 40درصد در کيفيت صدا تاثير دارد. 

حالا چرا من مي گويم، تارهاي صوتي ساز آن صفحه است؟ شما تار يحيي را که همه مي دانند بسيار خوش صداست، اگر پوستش را يا خرک يحيي را عوض کنيم ديگر آن صدا را نمي دهد. در حالي که کاسه و دسته و سيم همان است. شما اگر پوست را عوض کنيد، يا حتي پوست را عوض نکنيد و فقط آن خرکي را که خود يحيي ساخته عوض کنيد و يک شکل ديگري بسازيد، ديگر رنگ صدا عوض مي شود. ديگر نوازنده آن لذت قبلي را نمي تواند تجربه کند. صراحي را من يک جوري طراحي کردم که مثل خانواده ويولن بتواند حتي با هشت اندازه يي که ويولن ساخته مي شود، ساخته شود. يعني هر کاري که با ويولن مي توان کرد و هرگونه يي که مي شود ويولن را نواخت، به همان شکل مي شود صراحي را هم نواخت. درحال حاضر در کارگاه داريم روي اندازه هاي ديگر آن کار مي کنيم. حتي داريم نمونه کنترباس که سيم کنترباس رويش انداخته مي شود را مي سازيم.
 
يا روي اندازه ديگرش سيم ويولنسل مي اندازيم که همان کار ويولنسل را انجام مي دهد منتها با رنگ صداي ايراني. شکل ساز با آنچه آنها دارند کاملاً فرق دارد اما به لحاظ تکنيک نوازندگي همان کسي که کنترباس مي زند مي تواند با اين ساز هم بزند.

-در کنسرت اعلام کرديد سنتوري که در اين اجرا مورد استفاده قرار گرفته است با سنتور هاي ديگر متفاوت است. اگر ممکن است درباره اين تفاوت ها صحبت کنيم.

من راجع به سنتور از سال 1339 که با اين ساز آشنا شدم، تحقيق کرده ام. در روستايي معلم شده بودم. دوست من يک سنتور مشقي داشت. ناخودآگاه به اين ساز علاقه پيدا کردم. در بيابان بوديم و کسي نبود غير از خودمان. 

آن سال ها راديو هم به اين شکل وجود نداشت. مجبور بودم با اين ساز ارتباط برقرار کنم و اين ساز شد انيس و مونس من در روستايي که بودم. يک سال بعد هم خودم يک سنتور ساختم. رفتم اين ور و آن ور چوب توت گير آوردم. دائم صفحه اين ساز را درمي آوردم و پل را عوض کردم تا از حيز انتفاع خارج شد. 10 تا 20 ساز را تا الان همينطور باز کردم و خراب کردم تا کيفيت صداي ساز يکدست شود. در سنتورها پنج سيم وسط چوب صدا مي دهند اما دو سه سيم بالا و پايين اختلاف صدا دارند و حتي گوش نوازنده هاي ما هم به اين اختلاف صدا عادت کرده است ولي من که تمام عمرم را با صدا زندگي کرده ام و عاشق صدا هستم اذيت مي شوم که چرا اين چند صداي سنتور خفه است.
 
اين چرا ها من را واداشت که به فکر برطرف کردن اين مشکل باشم. در خانه وقت صرف کردم، ساختم و دوباره خراب کردم تا اينکه به اين نتيجه رسيدم که صفحه زير ساز را پيچي کنم تا بتوان اين صفحه زير را عوض کرد. چون صفحه رو عوض کردنش مشکل است و سيم ها رويش قرار مي گيرد، پس من صفحه زير را بردارم پل هايش را عوض کنم دوباره صفحه را ببندم ببينم چه مي شود. بيست و دو، سه بار با يک ساز اين کار را کردم تا بالاخره به نتيجه مطلوب رسيدم. گفتم با يک شرايط ثابت پل ها را عوض کنم که شرايط ساز همان باشد تا معناي پل را پيدا کنم. آنقدر با اين پل ها ور رفتم تا بالاخره به اين نتيجه رسيدم که بايد به اين شکل آن را طرح کرد. يعني از مجموع اين تحقيقات و تمرکزي که داشتم يکي يکي مشخص شد با يک تغييراتي صدا بهتر يا بدتر مي شود.
 
هدفم رسيدن به جايي بود که همه جاي ساز يکدست بخواند. سنتور معمولي 18 خرک دارد. سنتورهايي که من مي سازم 20 خرک دارد؛ 10تا زرد، 10تا سفيد. مثلاً تار يک خرک دارد، سه تار، کمانچه و ويولن همه يک خرک دارند. به همين خاطر صدا مي آيد روي يکجا و بعد منتقل مي شود اما سنتور 18 خرک دارد. هرکدام هم مشخصات و جايگاهش با بقيه فرق مي کند. خب طبيعتاً شرايط و صدايش فرق مي کند. کاري هم نمي توان کرد. 

تصميم گرفتم تا جايي که مي شود اين اختلاف ها را کم کنم. براي اين کار در صفحه رزونانس خيلي کارها کردم. سه نوع پل من در آنجا استفاده کردم. يکي پل هاي اصلي، يکي پل آکوستيک و يکي هم مثلث هارموني که باعث مي شود تا مجموعه صداي يکدست تر داشته باشد. دوم، اين گوشي هاي کنار سنتور در پايين ساز فاصله اش زياد و حدود 90 سانت است و بالا که فاصله کم است به حدود 30 سانت مي رسد، سيم ها در بالا به خاطر فاصله نزديک فشار بيشتري روي خرک مي آورند. و در پايين سنتور که خرک ها از شيطانک فاصله دارند، در حالي که قدشان يکي است. 

فشار روي آنها کم است، اما در بالا فشار 10 ، 20 برابر بيشتر است. پس طبيعي است صدا فرق کند. بالا در اثر فشار زياد صفحه نمي تواند رزونانس کند، پايين هم در اثر فشار کم رزونانس کمي دارد. آن وسط فقط وضعيت متعادل است. اين است که همه سنتورها آن وسط فقط صداي خوبي مي دهد. همه سنتورنوازها خودشان را کشتند که صداي خوبي از بالاي ساز بگيرند، در صورتي که پل گذاري همه شان غلط است. از آن استاد ناظمي که سنتور ساخت، پل گذاري اش غلط است تا بقيه که از همين شيوه تبعيت مي کنند.
 
در نتيجه تغييراتي که در ساز ايجاد کرده ام خرک هاي بالا با پايين تقريباً يکنواخت مي شوند. باز هم صد درصد نيست، چون دو خرک بالا و پايين کنار کلاف قرار مي گيرند و صدايشان خفه است و صفحه آنجا نمي تواند زياد رزونانس بکند، ولي بقيه اينها يکدست تر مي شوند. وقتي نوازنده از سيم هاي زرد به سفيد مي آيد، آدم سخت متوجه مي شود که جاي نواختن عوض شد. سيم زرد است يا سفيد، بالاي ساز است يا پايين، پشت خرک است يا. . . اينها را من سعي کرده ام تا جايي که مي توانم يکنواخت کنم، تا کمتر مشهود باشد. حالا تصميم دارم در آينده نمايشگاهي برگزار و از سنتور نوازان دعوت کنم که بيايند و ببينند ما حرف بي خودي نمي زنيم. کاملاً مشخص است. هرکسي که مضراب دستش بگيرد و اين ساز را بزند متوجه مي شود که خيلي فرق دارد با سازهاي ديگر. ساز من خيلي راحت تر و روان تر است. از اين ساز که اخيراً آقاي صفايي دارند توي کنسرت ها مي زنند، خيلي راضي ام. 

آقاي صفايي هم خيلي راضي است. مي گويد چقدر اين ساز خوب مي خواند. همه جايش يکدست و خوب مي خواند. سازهاي بعدي که مي سازيم بر اساس اين پل گذاري خواهد بود. بعد هم من اعتقاد به 10خرک دارم، نه 9خرک. سنتور يا بايد 10خرک باشد يا 11خرک. آن نقيصه کوکش برطرف مي شود. آن دو تا نتي را که بالا ندارد، اين دوخرک اضافه شده جبران مي کند. مثلاً وقتي مي خواهد ماهور را تا آخر کار بزند، مشکلي ندارد و مجبور نيست که صرف نظر کند از بخشي گوشه ها يا مجبور بشود دوباره کوک کند. با همان 10 خرک يا 11خرک مي تواند بزند. ولي من بيشتر با 10خرک مي سازم و آن را توصيه هم مي کنم. يک مقدار ساز پهن تر مي شود.
 
شبکه هاي بالا و پايين يک مقدار فاصله شان از کلاف بيشتر مي شود که بتوانند صدا بدهند. اين روز ها در بيشتر سنتورها عرض صفحه را کم مي گيرند (27 ، 28 سانتي متر). در صورتي که عرض ساز من 33سانتي متر است که خوب جواب داده است.

-بم ساز چطور؟ قصه ساخته شدن اين ساز چگونه بوده است. در دفترچه کنسرت به کمبود صداهاي بم در ارکستر هاي ايراني اشاره کرده ايد. آيا همين دغدغه کمبود صداي بم در ارکستر ايراني شما را به ساختن اين ساز ترغيب کرد؟ و چقدر از سنتور ايده گرفته ايد.

سال ها است که خيلي ها به فکر ساخت بم ساز هستند اما موفق نبودند فکر مي کردند اگر بيايند فقط طول ساز را زياد کنند، صداي بم مي دهد. اين طور نيست. طول را که زياد کنند بايد همه چيز به همان نسبت زياد بشود. مثلاً ويولن و کنترباس از يک خانواده و شبيه به هم هستند اما براي ساختن کنترباس نيامدند که فقط ويولن را دراز کنند. کاسه و استانداردها را تغيير داد ند و به همان نسبت بزرگ کرده اند. سيم هاي کنترباس هم فرق مي کند. اين طور نبوده که همان سيم ويولن بيندازند، فقط طولش را بيشتر کنند. بعضي آمده بودند روي سنتور اين کار را کرده بودند. طول سنتور شده بود 170 سانتي متر. خب سيم نمره 40 در طول 170 سانتي متر اصلاً جواب نمي دهد. در اين بم ساز از سيم 200 استفاده شده است. قطرش 2 ميلي متر است که بتواند صداي باس بدهد.
 
ساز من 20نوع سيم دارد. از 40 شروع شده تا 200. خيلي بالاي ذوزنقه اش را نبسته ام. يک مقدار بالاي ساز بازتر است، چون اگر بسته باشد ديگر صداها کاملاً خفه و کدر مي شود. براي اينکه صدا راحت باشد، بالاي ساز را باز گرفته ام، ولي به همان نسبت آمده ام اندازه ها را عوض کرده ام. 18 سال است که من به دنبال سيم بوده ام. هر جاي دنيا که رفته ام توي هر سازفروشي به دنبال اين بوده ام که ببينم چه نوع سيمي دارند. هي سيم خريدم و آمده ام توي خانه گذاشته ام که ببينم ويژگي آنها چيست. بر اساس اين سيم ها آمده ام ساز ساخته ام. يعني اول سيمش را گرفتم و بعد ساز را ساختم. خوشبختانه جواب داد. من دو هفته روي بم ساز وقت صرف کردم که ببينم چه سيمي را بايد به کجا بيندازم و تا کجا مي توانم کوک را بالا ببرم. مرتب کوک مي کردم و مي ديدم آن چيزي که من مي خواستم نيست تا به نتيجه رسيدم. بايستي اين ساز طوري مي شد که نوازنده سنتور بتواند با آن ارتباط برقرار کند. با اين حال هر سنتورنوازي الان نمي تواند تا ساز را دستش گرفت مثل ساز خودش آن را بزند.

-يعني آن قدري که ويولن نوازها با صراحي مي توانند راحت باشند، سنتورنوازها با بم ساز راحت نيستند؟

نه راحت نيستند.

-بم ساز براي تکنوازي است يا شما آن را براي گروه نوازي طراحي کرده ايد؟

براي گروه نوازي طراحي کرده ام. منتها بايد نتش را بنويسيم. فرکانس هاي بم خيلي کند حرکت مي کنند. مثلاً توي اين بم ساز وقتي يک مضراب مي زنيد، 30ثانيه صدايش را مي شنويد. براي همين حتماً بايد براي اين ساز نت نوشته شود که صداها قاطي نشود. چون صداها در فضا مي ماند. مثل سازهاي ديگر نيست که شما انگشت گذاري مي کنيد و مثلاً سل را مي نوازيد و بعد که دست روي لا گذاشتيد، ديگر صداي سل نباشد. نت هاي جديد ارتباط نت هاي قبلي را قطع مي کنند، اما «بم ساز» اين طور نيست. وقتي 30 تا نت را اجرا مي کنيد،همه اينها در فضا مي ماند. اين يکي از مشکل هاي بم ساز است. شايد براي اين ساز هم مثل پيانو بايد يک پدال طراحي کنيم که بتوانيم صدا را خفه کنيم.

-يعني در گام بعدي روي پدال براي اين ساز فکر مي کنيد؟

دارم فکر مي کنم که چطور مي توانيم روي اين ساز پدال بگذارم. الان هم مي شود اين کار را کرد، اما ساز ديگر قابل حمل نيست و مثل پيانو بايد هميشه گوشه اتاق باشد. درحالي که قابل حمل و نقل بودن آن برايم مهم است. دارم فکر مي کنم چگونه پدال طراحي کنم که بشود ساز مشکل حمل و نقل نداشته باشد. شايد بايد پدال هايي دستي باشد. حالا بايد ببينيم و بيشتر فکر کنيم. اما فعلاً که اين ساز پدال ندارد، در به کارگيري اين ساز در ارکستر بايد بسيار دقت کرد و فکر کرد که چه نت هايي براي آن بنويسيم. کجا بنوازد. مثل سنتور نيست که همين جور ريز بنوازد. در اين صورت صداها قاطي مي شود. اين مشکلي است که مشغول کار روي آن هستيم که چگونه اين ساز در ارکستر بيايد و کمک کند. به هر حال اين مشکلش را برطرف مي کنيم.

-حالا که شما به طور رسمي سازسازي مي کنيد و در کنسرت تان از اين ساز ها پرده برداري کرديد، فکر نمي کنيد اگر کارگاهي به نام شما و زير نظر شما راه اندازي شود، راحت تر مي توان براي اين ساز تبليغ کرد و آنها را به ارکسترهاي ديگر معرفي کرد؟

چرا. بايد اين کار را بکنيم. ما بايد در کارگاه مان روي سازهاي ديگر هم کار کنيم. اگر اشکالات تکنيکي دارند، مشکلات شان را برطرف کنيم و کمک کنيم به اينکه صداي سازها رنگ بهتري پيدا کند. حتي با خيلي از استاداني که سازهاي جديد طراحي مي کنند و در مقوله ساز فکر جديد دارند، همکاري کنيم و از تجربيات و نظرات آنها استفاده کنيم، فرصتي ايجاد کنيم که جوان هايي که علاقه دارند ساز بسازند بيايند و از اين استادان استفاده کنند، به هر حال من هم دوست دارم آنجا باشم و تجربياتم را منتقل کنم. چون خيلي جاها رفته ام و خيلي سازها را ديده ام. شايد از اين طريق بتوانيم سازهاي جديد درست کنيم که به کار ارکستر بيايد. هنوز هم که هنوز است، بعضي از آن سازهايي که تحت نظارت آقاي قنبري مهر ساخته شده، در دست بچه هاي ما است و نواخته مي شود.
 
الان قيچک باسي که در گروه شهناز توسط دکتر افشاري نواخته مي شود، کار دست استاد قنبري است که در کارگاه فرهنگ و هنر پيش از انقلاب ساخته شده است. قيچکي که صداي باس دارد و کار ويولنسل را در گروه ما مي کند. خب، ما بايد در اين زمينه تجربه کنيم. سازهاي جديد مثل همين صراحي را بياوريم در اين معرکه و در کنار براي نمونه قيچک باس قرار بدهيم. همين اختلاف رنگ اين دو ساز خيلي صداي گروه را زيباتر مي کند.

-با توجه به اينکه احتمالاً حمايت دولتي نخواهيد داشت، فکر مي کنيد خودتان به شکل شخصي اين کار را انجام دهيد؟

بله. دولت که حمايت نمي کند. احتمالاً خودم با کمک چندين نفر از دوستان اين کار را مي کنيم. دوستاني که ساز مي سازند تا بتوانيم از تجربيات شان استفاده کنيم. کارگاهي داشته باشيم که به ديگران هم آموزش داده شود و در آنجا سازهايي ساخته شود و به ديگران هم معرفي شود. سازهايي مثل همين صراحي و بم ساز و سازهايي که ديگران ساخته اند و فکر مي کنند جواب مي دهد، شروع کنيم به ساختن و تکثير کردن.

-به هر حال موفقيت نهايي آن زماني به وجود مي آيد که چند سال بعد بچه يي به پدر خودش بگويد من مي خواهم صراحي بنوازم و بروند توي مغازه و چند صراحي آنجا باشد. اين مستلزم اين است که يک مقدار در ارکسترها اين ساز جا بيفتد و رويش کار و تبليغ شود. با توجه به وجود برخي از حاشيه ها، به خصوص حاشيه هايي که بين برخي از استادان وجود دارد احتمال واکنش منفي هم هست. خود شما چنين احتمالي را مي دهيد؟ البته بايد بگوييم که صراحي خيلي خوش شانس بود چون در اولين گام شما خيلي تبليغ محکمي براي آن کرديد.

به هر حال اين واکنش ها هست. ببينيد، جوانان ما هميشه دنبال چيزهاي تازه هستند. خب، استادان ما با همان سنت هايي که داشتند زندگي کرده اند، بزرگ شده اند و نمي خواهند از آن سنت ها عبور کنند. نمي خواهند پا از آن سنت ها فراتر بگذارند. خيلي از آنها ممکن است ارتباط برقرار نکنند، اما جوانان امروز ارتباط برقرار مي کنند. جوان يک چيز تازه مي خواهد.
 
الان خيلي از سازهايي که استادان ديگر ساخته اند توي استوديوها و بعضاً کنسرت ها استفاده مي شود. منتها روي آنها تبليغات نشده و کمتر درباره آن صحبت شده است. حالا من دارم تلاش مي کنم ساز هايي را که ساخته ام معرفي کنم. ديگران را هم که ساز ساخته اند سعي مي کنيم از طريق خانه موسيقي معرفي و تشويق شان کنيم

-نقش پررنگ صراحي در کنسرت اخيرتان که دونوازي داشت، جواب آواز داد، در جهت تبليغ ساز بود، يا واقعاً به اين جنس صدا نيز نياز داشتيد؟

اگر صراحي صدايي نداشت، من اصلاً معرفي اش نمي کردم.

-يعني حاشيه را مدنظر قرار نداديد؟

نه، ابداً. بچه ها همه خوش شان آمد. علامت ساز خوب مي دانيد چيست؟ نوازنده وقتي ساز خوب دستش مي گيرد، زمين نمي گذارد. نوازنده با آن ارتباط برقرار مي کند. اگر نوازنده دو ساعت ساز را بزند بگذارد کنار، يعني ساز خوب نيست. 

ولي وقتي نوازنده هي ساز را مي زند و مي گويد که ساز پيش من باشد، يعني ساز خوبي است. اين ساز وقتي به دست دو، سه تا از بچه ها که قيچک و کمانچه مي زنند، رسيد همه خوش شان آمد. گفتند ما توي صحنه با اين ساز بياييم. پيشنهاد آنها بود که ما بياييم و اين ساز را معرفي کنيم. گفتم خب، حالا که خوشتان آمد اين کار را مي کنيم چون من که نمي خواهم بزنم، من ساختمش، حالا که استقبال کرديد بياييد و بزنيد و معرفي اش کنيد. اين حضور براساس نظر نوازندگان بود. همان کساني که روي صحنه نواختند.

-ايده ساز ديگري هم در ذهن تان داريد؟

سازهاي باس دارم، ولي براي رنگ ديگر فعلاً نه. وقت اين را که به آنها فکر کنم ندارم. فعلاً به رنگ ها و اندازه هاي ديگر صراحي فکر مي کنم. يک سوپرانو هست که از اين کوچک تر و مثل ويولن و کمانچه است. اين مثل قيچک و آلتو است. دو جور ديگر هم ساخته مي شود يکي مثل ويولن سل است و يکي مثل کنترباس. آنها را هم طراحي کرده ام و مي خواهم بسازمشان. بايد ببينيم صدايشان چه مي شود، صفحه ها و پوست هايشان را عوض کنم تا ببينيم چه صدايي مي دهند که کدام صفحه پوست منطبق بر صدايي خواهد بود که ما مي خواهيم آنها را هم معرفي کنيم.

-اخيراً تحولاتي در سازهاي کوبه يي داشته ايم که از دايره هاي کوک شونده روي پايه استفاده مي کنند.

بله. واقعاً هم خيلي خوب کار کرده اند.

-خب، به برخي از اينها اين اتهام وارد مي شود که از موسيقي ايراني فاصله گرفته اند و از سازهاي کوبه يي غربي الگوبرداري مي کنند.

چه کسي اين حرف ها را مي زند؟

-همان کساني که روي حفظ موسيقي در شکل و شمايل قاجاري پافشاري مي کنند.

بگوييد بيايند من جوابشان را مي دهم. من به شما مي گويم مشکل شان چيست. دارند از تخصص شان دفاع مي کنند. از سازي که آن را مي نوازند دفاع مي کنند. چون ساز جديد را دوست ندارند و با آن ارتباط برقرار نمي کنند، ردش مي کنند.
 
اينها هستند که ايراد مي گيرند. جامعه ما اين طور نيست که يک هنرمند براي همه نسخه بپيچد و تکليف همه را روشن بکند. نه ، اين گونه نيست. ما پيشنهاد مي کنيم، جامعه مي پذيرد يا نمي پذيرد. ما نمي توانيم نسخه بپيچيم. بچه هايي را مي بينم که سازهاي مختلف را در ارکستر هايشان آورده اند، حتي سازهاي کوبه يي غربي مي بينم و گوش مي کنم و خيلي لذت هم مي برم. تنبک و دهل و دف مان سر جايشان هستند، از آنها هم استفاده مي کنيم، ولي چه دليلي دارد سازهاي ديگر را استفاده نکنيم و گوش نکنيم؟ مگر ما فقط چلوکباب و آبگوشت مي خوريم. همه جور غذايي مي خوريم. همه جور موسيقي هم گوش مي کنيم. 

اين خودش تنوع است. ما نمي گوييم که سازي را دور بريزيم. اصلاً چنين چيزي نمي گوييم. ما مي خواهيم براي اينها برادر و خواهرهاي ديگر بياوريم. ما مي گوييم سازهاي کوبه يي ديگر هم بيايند. ما حتي از تکنيک هاي غربي هم استفاده مي کنيم. ما در همه زندگي مان از چيزهاي غربي استفاده مي کنيم. مگر اين طور نيست؟ الان همين که ارکستر مي آيد و تنظيم مي شود مال غربي ها است، اصلاً مال ما نيست. مي آيند مخالفت مي کنند که اين کار غربي است ما گوش نمي کنيم. خب، نکن. شما گوش نکن ولي مردم گوش مي کنند.

به هر حال ما بايد در همه زمينه ها با هم همفکري کنيم و کمک کنيم. نسل جوان ما يک چيز تازه مي خواهد. ما نمي توانيم به آنها بگوييم آنچه از 1000 يا500 سال پيش مانده، تو جوان هم محکومي که فقط از همان استفاده کني. ما نمي توانيم اين حرف را به او بزنيم. او راه خودش را مي رود. بياييم راهي را برويم که اگر جوان ها سنت ها را مي شکنند، اجازه دهيم بشکنند، اما از اصالت ها دور نيفتند. ما روي اين مساله فکر مي کنيم. در هر زمينه. از شعر گفتن و آهنگ ساختن و تشکيل گروه و ارکستر و نوع سازهايمان تا هر چيز ديگري. دنيا دارد به شکل ديگري جلو مي رود. ما ديگر درها را نمي توانيم ببنديم. 

اينترنت و ماهواره و سينما در دنياي جوان حضور دارد و جوان امروز با همه جاي دنيا ارتباط برقرار مي کند. او ديگر نمي خواهد تنها به ساز خودش اکتفا کند. چيزهاي ديگر هم گوش مي کند. الان به من مي گويند آقا شما چرا ديگر از ويولن استفاده نمي کنيد؟ گفتم حقيقتش آن نوازنده قدري که از او در کنارم استفاده کنم و لذت ببرم، پيدا نمي کنم وگرنه استفاده مي کنم. چرا نکنم؟ مردم ويولن را دوست دارند. هرچند ويولن يک ساز غربي است. پيانويي که مرتضي محجوبي مي نواخت، ساز غربي بود اما به قدري نوع و نوازندگي و جمله بندي ساز اين مرد لهجه ايراني داشت که آدم از هر ساز ايراني بيشتر با ساز او ارتباط برقرار مي کرد. بستگي دارد که نوازنده چه کار دارد مي کند.

-به موضوع نوازنده ها اشاره کرديد. شما در دو گروه قبلي در کنار آقاي عليزاده و کلهر و همين طور در گروه آوا، از نوازنده هاي شناخته شده يي در کنارتان استفاده مي کرديد. بعد ناگهان با ارکستر بزرگ و نوازنده هاي جوان روي صحنه رفتيد. اين نظر شخصي من نيست و در واقع من به نمايندگي از نظراتي که در پيرامون کنسرت شما بود صحبت مي کنم. خيلي ها اعتقاد داشتند اين نوازندگان جوان در مقايسه با آواز در سطح پاييني قرار داشتند. جان کلام اينکه جواب آوازها در سطح آوازها نبود.

البته اين حرف درست است. اما من بايد توضيحي بدهم. ببينيد، 30 سال پيش را در نظر بگيريد. ما يک تعداد جوان بوديم که از يک خانواده موسيقي معرفي شديم. کارهاي خوبي هم ارائه کرديم. فرض کنيد يک تيم فوتبال بوديم و يک عده بازيکنان خوب در کنار يکديگر و شگفتي هم ايجاد کرديم.
 
اما آيا فوتباليست هاي 30 سال پيش الان هم مي توانند در کنار هم شگفتي ايجاد کنند؟ نمي توانند. 30 سال پيش ما در کنار هم شگفتي ايجاد مي کرديم، حالا نمي توانيم. آن موقع به صورت يک خانواده بوديم، حالا هر کدام جداگانه تشکيل خانواده داده ايم و دست ديگران را گرفته ايم و با ديگران زندگي مي کنيم. حالا اگر بخواهيم اين ديگران را کنارمان هستند رها کنيم و دوباره بياييم کنار هم قرار بگيريم، هيچ کاري نمي توانيم بکنيم. هيچ کاري. آن وقت مردم عصباني مي شوند، مي گويند اينها را ببين که ديگر کارشان تمام شده. چون آن چيزي که آنها انتظار دارند، ديگر بر نمي آيد. به همين خاطر بايد راه خودمان را دنبال کنيم.
 
فرض کنيد آقاي عليزاده با يک گروهي کار مي کند، آقاي لطفي با يک گروه ديگر، آقاي مشکاتيان به همين شکل و من هم همين طور. هر کدام با يک گروهي داريم کار مي کنيم و هر کدام هم کار خودمان را مي کنيم. در حد توان و همتي که داريم مي توانيم جايگاه مان را پيش مردم نگه داريم. 

من با گروه هاي مختلف از گروه استادان گرفته، گروه پايور، گروه هايي که در راديو قبل از انقلاب بودند کار کرده ام. از ارکسترهاي بزرگ که رهبر داشته، تا ارکسترهايي که دو يا سه نفر بوده ايم. مثلاً من، آقاي لطفي و همايون، رفتيم در دنيا کنسرت داديم و آمديم. يا چهار، پنج نفري روي صحنه بوده ايم. با هرکدام از اين گروه ها ايده متفاوتي داشتيم. مثلاً با آقاي لطفي که روي صحنه مي رويم هدف تصنيف خواندن نيست. آنجا مي رويم که دو نفري با هم مثل دو تا کشتي گير روي صحنه کشتي بگيريم. آنجا اصلاً تصنيف مطرح نيست. حتي تنبک نواز هم مطرح نيست. 

ما داريم آواز را مطرح مي کنيم. خب، با چنين ايده يي من بايد با يک نوازنده قدر روي صحنه بروم که با من بيايد و من با او مي توانم اين کار را بکنم. ولي گاهي اوقات مي آييم با دو تا نوازنده مثل آقاي عليزاده و کيهان کلهر يا آقاي پيرنياکان و عندليبي روي صحنه مي رويم، يا دوستان ديگري مثل آقاي فرج پوري و طلايي. اين هم براي اين بود که دو تا تکنواز با هم سوال و جواب داشته باشند و ما مي خواهيم اينجا دو چيز ارائه کنيم؛ هم آواز است و هم اينکه دو نوازنده قدر با هم سوال و جواب کنند. اين به خصوص براي خارجي ها خيلي جالب بود و سال هاي زيادي من به اين شکل روي صحنه رفته ام. ولي در ايران دوست داشتند ما تعداد افرادمان بيشتر باشد. 

در برنامه هاي خارج از کشور کار با گروه بزرگ امکان نداشت، چون مخارج سفر طوري بود که اصلاً نمي توانستيم برويم. در داخل هم من با گروه هاي هفت، هشت نفري روي صحنه رفته بودم. تا اينکه چندي پيش به اين نتيجه رسيدم که با وجود آقاي درخشاني که سال ها است با هم دوست هستيم و ايشان خيلي علاقه به ارکستر بزرگ ايراني دارد گروه شهناز را تشکيل بدهيم. ايشان پيشنهاد داد که با حمايت شما يک ارکستر بزرگ تشکيل دهيم که خيلي حرف ها مي توانيم داشته باشيم. 

تعدادي جوان هاي خيلي خوب هستند که بايد مطرح شوند. ديدم پيشنهاد خوبي است. سال ها است که من به اين موضوع فکر مي کنم. اين بود که رفتيم به اين سمت که دوستاني را انتخاب کنيم که از هر جهت شايستگي داشته باشند. الان هم روي اين جوان ها که در گروه شهناز هستند، به لحاظ فکري سرمايه گذاري کرده ام که خيلي با آنها کار کنم. در حالي که من با گروه هاي ديگر هم ارتباطم را دارم. ممکن است با گروه آوا دوباره کنسرت هاي خارج از ايران را داشته باشيم، چون گروه فعلي را من نمي توانم خارج از ايران ببرم. مگر اينکه يک سازماني بيايد تمام مخارج گروه را بپذيرد. ارتباطم را با همه دارم. حتي با استادان قديم هم ارتباط داريم، منتهي هر کدام گرفتار خانواده يي هستيم که در کنارمان است. هر کدام يک خانواده موسيقي داريم.

-يعني نوازندگان گروه شهناز شما را راضي کردند؟

بله. واقعاً مرا راضي کردند. نه از نظر جواب آواز. براي جواب آواز هنوز خيلي کار دارند. من به هر حال بايد رعايت حال آنها را روي صحنه بکنم. هر کاري را روي صحنه نمي توانم انجام بدهم. براي اينکه از قرارهايي که با هم گذاشتيم عدول نکنيم و اينها هم بتوانند با من روي صحنه بيايند. من الان 50 سال است آواز مي خوانم. يک نوازنده جوان که هفت، هشت، 10 سال است ساز مي زند نمي تواند جواب آواز من را به راحتي بدهد. با حال و هواي من هنوز نمي تواند بيايد.
 
يا قدر است و تکنيک دارد و مي خواهد خيلي تند ساز بزند که باز با ريتم من سازگار نيست. اينکه با ريتم و حال و هواي من بخواهد بيايد، يک مقدار پختگي مي خواهد. سال ها وقت مي خواهد تا بتوانند، آن جوري که شنونده هاي کارهاي من قبلاً شنيدند، با من بيايند. بله، اين موضوع هست. اما در کار گروه نوازي شان خيلي خوب هستند. وقت گذاشتند و تمرين کردند، همه هوش خيلي خوبي دارند، همه تحصيلکرده اند که در کارگروهي مهم است.
 
اينها استادان آينده هستند. ما بايد اينها را معرفي کنيم، براي آنها انگيزه ايجاد کنيم که مبادا دچار سرخوردگي شوند، همين ها در آينده موسيقي ما را نگه مي دارند.اگر سرخورده شوند، مي روند سراغ کار ديگري. براي همين است که من به جوان ها بها مي دهم، براي کارشان ارزش قائل مي شوم.
 
مردم هم بايد بپذيرند که يک جوان تازه کار نمي تواند جواب آواز مرا آن طور که آنها مي خواهند بدهند و آن چيزي را که قبلاً در کار من و استادان مي ديدند، توقع نداشته باشند. به اين هم توجه کنند که اين گروه چقدر با هم هماهنگ است و چقدر خوب کار مي کند. اينها را ببينند و رويش فکر کنند. به مرور زمان اينها هم به آنجايي مي رسند که بتوانند خوب جواب آواز بدهند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین