bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۳۶۷۷

مروري بر ادعاهاي اميراحمدي درباره روابط ايران و امريکا

تاریخ انتشار: ۱۱:۴۶ - ۱۷ مرداد ۱۳۸۷
روزنامه اعتماد ادعاهاي اميراحمدي درباره روابط ايران و امريکا  چنين نوشته است:

در ايامي که روزنامه اصولگراي حامي يا هادي دولت کمتر به انعکاس و بزرگ نمايي اخبار مربوط به سفرها، مصاحبه ها و ادعاهاي آقاي هوشنگ اميراحمدي (موسس شوراي ارتباط ايرانيان و امريکاييان) مي پردازد و ترجيح مي دهد به جاي اصطلاح «دلال روابط ايران و امريکا» وي را گاهي «لابيست دون پايه» بخواند، روزنامه اصولگراي معتقد يا غيرحامي دولت از منظري ديگر با اين موضوع برخورد کرده و در عين حال هشدار داده است. 

نام «هوشنگ اميراحمدي» براي محافل سياسي سال ها است که آشناست. او همواره ادعاهايي را درباره امکان برقراري ارتباطاتي ميان جمهوري اسلامي و ايالات متحده مطرح کرده ولي در طول 20 سال گذشته نه در تهران چندان جدي گرفته شده و نه در واشنگتن. تنها روزنامه يي هرازگاهي وي را با عنوان دلال روابط ايران و امريکا و با اتهاماتي چون جاسوسي و خيانت مورد نوازش قرار مي داد و به بهانه او طعنه يي يا تهمتي هم به اصلاح طلبان وارد مي ساخت. هر چند که هيچ گونه رابطه يي چه به لحاظ سياسي و چه دانشگاهي با اصلاح طلبان نداشته و ندارد و در طول هشت سال رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي حتي يک بار نيز به ايران نيامده بود اما در دولت اصولگراي محمود احمدي نژاد مرتباً به تهران سفر مي کند و حتي در شبکه ماهواره يي انگليسي زبان متعلق به سيماي جمهوري اسلامي در برنامه ميزگرد سياسي شرکت مي کند. ظاهراً با تقليل سطح مردان سياسي و خروج چهره هاي درجه اول از دولت، آقاي اميراحمدي نيز فرصت را مناسب تشخيص داده و کوشيده ارتباطاتي برقرار کند. با اين حال او در گفت وگوهاي اخير خود با رسانه هاي نوشتاري، ديداري و الکترونيکي مدعي گفت وگوها و ملاقات هايي با مقامات ارشد نظام قبل از روي کار آمدن دولت احمدي نژاد شد و تکرار اين ادعا واکنش روزنامه جمهوري اسلامي را در پي داشته تا جايي که به تکذيب بپردازد. البته روزنامه هاي مشهور اصلاح طلب نيز با وي گفت وگوهايي انجام دادند اما بيش از آنکه بخواهند از خاطرات خود بگويند به بررسي وزن سياسي او در اين مناقشه 30 پرداخته اند. در اين ميان، سرمقاله تاثيرگذار روزنامه جمهوري اسلامي در دوشنبه همين هفته نکاتي را برشمرده که قطعاً مي تواند بر فضاي سياسي کشور تاثير بگذارد؛ نخست اينکه انتقاد خود را مشخصاً متوجه دولت احمدي نژاد به عنوان دعوت کننده او کرده و يادآور شده است؛ «هر دولتي که بخواهد بدون در نظر گرفتن شرايط جمهوري اسلامي ايران و از طريق روابط غيرشفاف به امريکا نزديک شود، مرتکب دو خطا شده است؛ اول اينکه از قلمرو اختيارات خود خارج و به عرصه يي وارد شده که در حوزه اختيارات رهبري است و دوم اينکه وارد معامله يي شده است که جز خسران چيزي در آن نيست و هشدار که مداهنه با شيطان بزرگ عاقبت خوشي ندارد.»

پيشتر اميراحمدي درباره اينکه آيا اسفنديار رحيم مشايي معاون احمدي نژاد و رئيس سازمان گردشگري (و در ضمن نماينده رئيس جمهور در شوراي ايرانيان مقيم خارج از کشور) او را به ايران دعوت کرده است يا ديگري، گفته بود؛ «آقاي مشايي مرا دعوت نکرد. بلکه بالاتر از مشايي و شخص آقاي احمدي نژاد لطف کردند و امکان آمدن مرا با هماهنگي با نهادهاي خاص فراهم کردند.» وجه دوم انتقاد به همين «نهادهاي خاص» است که چگونه سال پيش افرادي را به اتهام براندازي نرم زنداني و سپس با وثيقه آزاد کرديد، ولي از ديگري اين گونه استقبال مي کنيد؟ پيش از اين مصطفي تاج زاده فعال سياسي اصلاح طلب به طعنه گفته بود؛ «درباره دانشجويان و روزنامه نگاران زنداني نيز خيال کنيد تابعيت امريکا را دارند و آنها را نيز آزاد کنيد.» اشاره اخير روزنامه جمهوري اسلامي به «پيرزني که به اتهام براندازي نرم دستگير شد و سپس او را با قيد وثيقه آزاد کردند و به امريکا بازگشت» و نيز طعنه تاج زاده مربوط به تبليغات گسترده يي است که درباره چند شهروند ايراني که تابعيت مضاعف امريکا يا کانادا داشتند در گرفت و به جز خانم مورد اشاره، چهره سرشناس ديگر اين گروه «رامين جهانبگلو» استاد ايراني يکي از دانشگاه هاي کانادا بود. از مقايسه آن رفتار با آن اشخاص و استقبال و احترام به هوشنگ اميراحمدي «سياست يک بام و دو هوا» نتيجه گرفته شده است. صراحتي که در فضاي کنوني مطبوعات ايران تنها از عهده روزنامه جمهوري اسلامي ساخته است. مورد ديگر نقل قول از مهندس ميرحسين موسوي نخست وزير دهه 60 و تکذيب ادعاي آقاي اميراحمدي مبني بر ملاقات با اوست. در اين مطلب تصريح شده است که ميرحسين موسوي رسماً تکذيب کرده و هاشمي رفسنجاني نيز تقاضاي او را براي ديدار رد کرده و درباره ادعاي ملاقات با آيت الله خامنه يي نيز بعيد به نظر مي رسد و حداکثر اين است که در ملاقات هاي عمومي و در قالب مردم ديگر صورت پذيرفته باشد. اين در حالي است که پيش از اين اميراحمدي گفته بود در امريکا با چهره هاي ارشد نظام اعم از کمال خرازي، علي اکبر ولايتي، منوچهر متکي و محمدجواد ظريف ملاقات داشته است.

سفرهاي پس از انقلاب

هوشنگ اميراحمدي مي گويد پس از پيروزي انقلاب، اول بار در سال 1358 به ايران آمده است. دومين مرتبه در سال 1365 و به دعوت مهدي چمران که در آن زمان رئيس دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بوده و به منظور شرکت در کنفرانسي درباره بازسازي مناطق جنگي به تهران مي آيد. اين ادعا در حالي است که جنگ جريان داشته و به نظر مي رسد تاريخ آن را با سال 67 اشتباه کرده که باز به ايران مي آيد و اين بار با دعوت رسمي سفارت ايران و درباره «به کار نبردن زور در دنياي جديد». در همين سال است که مدعي ملاقات با رئيس جمهور، رئيس مجلس و نخست وزير وقت مي شود. او حتي از مقام معظم رهبري که در آن زمان رئيس جمهور بودند، نقل قول مي کند که دو نکته را به من يادآور شدند؛ «اول اينکه به امريکايي ها بگو به دنبال عقب راندن اين مملکت نيستيم و هر چه را که در جنگ خراب شده دوباره مي سازيم.» ديگر اينکه شخص او را توصيه مي کنند «هميشه ايراني بمان و ايران را فراموش مکن.»

اصرار اميراحمدي به انجام اين ملاقات ها در دهه 60 با سه انگيزه قابل تحليل است؛ اول اينکه فشار را از روي اصولگرايان و محمود احمدي نژاد بردارد و سابقه ديدار در سال 87 را به 20 سال قبل ببرد، دوم اينکه سطح و وزن سياسي خود را بيشتر از آنچه در عالم واقع وجود دارد نشان دهد.

هر چند تعبير کيهان درباره او (لابيست دون پايه) تحقيرآميز است اما در بيان محترمانه نيز نمي توان او را در زمره رجال سياسي احصا کرد و به نظر مي رسد بيشتر در پي ارتقاي جايگاه خود و طرح در رسانه ها است. اوج تلاش وي را در ارديبهشت ماه سال 1384 و با ثبت نام براي انتخابات رياست جمهوري شاهد بوديم. هر چند پس از اندکي نگاه ها از وي بازگشت. سومين انگيزه اين است که با سکوت برخي يا تاييد بعضي ديگر کل ادعاها در افکار عمومي پذيرفته شود.

در خدمت اصولگرايان

با اينکه هوشنگ اميراحمدي در رسانه هاي رسمي متهم شده و رسانه هاي اصلاح طلب نيز چندان به او نپرداخته اند، اما اصولگرايان اصرار داشتند که او را به نوعي با اصلاح طلبان و حتي شخص سيدمحمد خاتمي مرتبط نشان دهند. حال آنکه در گفت وگوي اخير خود با تارنماي تابناک تصريح کرده است در انتخابات سال 76 او طرفدار ناطق نوري بوده است. احتمالاً در بهار 76 و همزمان با تلاش هايي که محمدجواد اردشير لاريجاني در بريتانيا انجام مي داد تا انگليس ذهنيت مثبتي به جناح محافظه کار داشته باشد در امريکا نيز اميراحمدي در پي القاي همين موضوع منتها بدون هيچ گونه ماموريت يا انتساب رسمي بوده است. او حتي مدعي است که ايده «جامعه مدني» را اول بار در اوايل دهه 70 و در مقالات خود در «ايران فردا» و «اطلاعات سياسي - اقتصادي» مطرح کرده و جالب اينکه به جاي حمايت از خاتمي و جامعه مدني از ناطق نوري حمايت مي کرده است. هرچند آقاي اميراحمدي مدعي است که در ديدار و گفت وگويي با آقاي خاتمي که زمان و مکان آن را مشخص نمي کند، شکوه مي کند که فلان روزنامه به من اتهام جاسوسي مي زد و پاسخ مي شنود و در واقع دلجويي مي شود که اهميتي ندارد زيرا آن روزنامه درباره او نيز مي نويسد اما تعابير او درباره رئيس جمهور اصلاح طلب ستايش آميز نيست در حالي که بارها گفته است؛ «از احمدي نژاد خوشم مي آيد و مي خواهم به او کمک کنم.» ادعاي ديدار با خاتمي در حالي است که تصريح مي کند 10 سال اجازه حضور در ايران را نداشته و 8 سال از اين 10 سال دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي است هرچند توضيح مي دهد که شخص رئيس جمهور مانع نمي شد بلکه «نيرويي بود که مي گفت نيايد.»

بر اين اساس مي توان نتيجه گرفت که چنانچه ديداري ميان او و خاتمي صورت پذيرفته باشد نه در تهران که در نيويورک و در حاشيه اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل و احتمالاً در چارچوب ملاقات هاي معمول با ايرانيان مقيم امريکا بوده است و گفت وگويي که شايد در حاشيه براي دقايقي به صورت غيررسمي انجام شده و آقاي اميراحمدي به آن پر و بال مي دهد تا خود را مهم تر از آنچه هست، تصوير کند. با اين همه روشن نيست که او چرا تا اين اندازه به سرنوشت اصولگرايان و شخص و دولت احمدي نژاد علاقه مند شده است. به جز عبارت مکرر «دلال روابط» و اتهام جاسوسي، در برنامه تلويزيوني «هويت» نيز از او ياد شده بود. اين خاطره او اما جالب تر است که پس از وقايع 18 تير 78 منوچهر محمدي در جريان اعترافات تلويزيوني خود و براي اينکه ثابت کند ماجرا با آن سوي مرزها ارتباط داشته رابطه با فردي به نام «رامين احمدي» سخن به ميان آورده که ظاهراً تحليلگران روزنامه هاي محافظه کار اين نام را به صورت «اميراحمدي» شنيده و براساس آن تفاسيري ساخته و پرداخته بودند،

آتش بس

با اينکه تصور مي شد مدعي ترين بنگاه مطبوعاتي اصولگرا بر حجم انتقادات خود از رابطه اميراحمدي با دولت بيفزايد اما پس از چندي اخبار مربوط به او به حاشيه رفت و به جاي سرزنش دولت، رحيم مشايي نکوهش شد و بعدتر هم خود او کافي بود و ديگر به ارتباط با دولت نپرداختند. خود آقاي اميراحمدي اين پرسش را مطرح مي کند؛ «من چگونه جاسوسي هستم که وزارت اطلاعات با من کار ندارد؟» وي از پاسخ به حملات و انتقادات مستمر برخي اصولگرايان خودداري مي کند و رسماً از علاقه به احمدي نژاد و آتش بس با رسانه هاي مخالف خود سخن به ميان مي آورد. ظاهراً اين آتش بس را طرف مقابل نيز رعايت مي کند که به جاي وي سراغ مسعود کيميايي مي رود و سي سال پس از انقلاب کارگرداني را که پس از پيروزي انقلاب مديريت شبکه دوم تلويزيون را نيز عهده دار شد، کارگردان طاغوتي لقب مي دهد و از روابط خانوادگي تا فيلم هايش را محکوم مي کند. با اين نگاه حمله به کيميايي هم توجيه مي يابد زيرا قرار نيست به سوژه هايي چون اميراحمدي پرداخته شود و بعيد نيست نام هايي ديگر هم به ميان آيند،

اصلاح طلبان و محافظه کاران

نحوه مواجهه دولت احمدي نژاد و نوعي کار تبليغاتي که در برخورد با سفرهاي اميراحمدي مشاهده مي شود، موجب شده که جناح محافظه کار حساب خود را جدا کند. موضع اصلاح طلبان نيز که مشخص است. آنان از مذاکرات و گفت وگوهايي دفاع و حمايت مي کنند که اولاً شفاف و روشن باشد و ثانياً طرف ايراني نماينده يک دولت يا مجلس دموکراتيک باشد. بر اين اساس هيچ يک از دو چهره اصلاح طلب و محافظه کار حاضر در ميزگرد تلويزيوني شبکه «پرس تي وي» که ميهمان برنامه «خاورميانه امروز» بودند، نتوانستند استدلالات و توجيهات آقاي اميراحمدي را بپذيرند.

در اين برنامه که دکتر معصومه ابتکار عضو اصلاح طلب کنوني شوراي شهر تهران (و معاون رئيس جمهوري و رئيس سازمان حفاظت از محيط زيست در دولت خاتمي) و دکتر حسن غفوري فرد نماينده محافظه کار مجلس شرکت داشتند با آنچه آقاي هوشنگ اميراحمدي مي گفت هم آوايي نکردند و حتي براي لحظاتي کار به جدال لفظي هم کشيد. سخن بديعي که اميراحمدي در اين برنامه گفت، اين بود؛ «دولت بوش در قبال ايران دو گونه سياست را پيش گرفت؛ يکي سياست هاي عمومي و معمول و ديگري سياست هاي اين کشور در شوراي امنيت و بر پايه رقابت با روسيه و ايران بايد به سياست هاي عمومي بنگرد و نه آنچه در شوراي امنيت و در تقابل با سياست هاي روسيه اتخاذ مي کند.» خانم ابتکار در مقابل اظهار داشت؛ «آقاي خاتمي ايده گفت وگوي تمدن ها را مطرح کرد و در مقابل بوش ايران را در محور شرارت قرار داد. آيا اين سياست، عمومي و معمول بود يا در چارچوب شوراي امنيت؟» به هر رو هرچند هم رسانه هاي اصلاح طلب و هم سايت ها و روزنامه هاي محافظه کار با او مصاحبه کردند، اما هم زباني نکردند و اين مردان دولت نهم بودند و هستند که از اين رابطه مشعوفند و شعف خود را نيز پنهان نمي کنند. شايد به اين خاطر که هر دو طرف مي خواهند از اين فرصت استفاده کنند تا سطح خود را بيشتر و بالاتر و بلندتر از آنچه که در عالم واقع وجود دارد، نشان دهند.

اطلاعات تازه

با اين همه و در خلال مصاحبه هاي متعدد آقاي اميراحمدي و با تفکيک آنچه درباره خود و ملاقات هاي مختلف مي گويد، از نکات ديگر برخي از اطلاعات يا ادعاها قابل توجه است؛ از جمله اينکه او از استمرار رفت وآمد امريکايي ها به ايران خبر مي دهد. همين شورايي که وي خود را با عنوان باني و موسس آن معرفي مي کند، رئيس هيات مديره يي به نام آقاي «جانستون» دارد که به گفته اميراحمدي در دولت احمدي نژاد به ايران آمده است. او همچنين از اقامت دو هفته ايي «توماس پيکدينگ» معاون و مرد شماره3 سابق وزارت امور خارجه امريکا به ايران و سفر او به اصفهان خبر مي دهد. در مقابل ترجيح داده است توضيحات چنداني درباره يک دفتر ديپلماتيک ايران در يکي از ايالت هاي امريکا ندهد که ظاهراً سرپرستي آن با عباس ملکي از دوستان دکتر ولايتي است.

همزماني ها

به جز حساسيت هاي قبلي که درباره سفر اميراحمدي به خاطر انواع و اقسام اتهامات يک روزنامه به او ايجاد شده بود و نيز مصاحبه هاي متعدد و حضور مدام رسانه يي در بيان آنچه نگاه ها را متوجه او کرد، مي توان اين موضوع را نيز يادآور شد که بخشي از آن بدين سبب بود که همزمان و براي اولين بار يک مقام ارشد وزارت خارجه امريکا (ويليام برنز) نيز به مذاکرات هسته يي پيوسته و بحث گشايش دفتر حافظ منافع امريکا در تهران مطرح شده بود و اين تصور ايجاد شد که سفر اميراحمدي نيز به اين موضوعات ارتباط دارد. خود او هم انکار نکرد و در مصاحبه يي گفت؛ به هرحال من سمبل اين رابطه شناخته شدم. از سوي ديگر و درست در اوج جدال هاي لفظي ايران و اسرائيل که پس از تهديد تل آويو صورت گرفت، اميراحمدي در نيويورک با شائول موفاز معاون نخست وزير اسرائيل که در واقع ايراني و متولد اصفهان است گفت وگو کرد. اخيراً با کنار رفتن ايهود اولمرت از موفاز به عنوان يکي از کانديداهاي نخست وزيري نيز ياد مي شود. اميراحمدي مي گويد به «موفاز» گفتم؛«ايرانيان پس از 1400 سال يزيد را لعنت مي کنند. شما چگونه مي خواهيد يزيد ديگري باشيد؟ از او پرسيده بودم که يزيد را مي شناسد و گفت آري و خاطراتي از ايران نيز تعريف کرد.» سفر به ايران پس از اين ملاقات و همزمان با تهديدها اين ذهنيت را ايجاد کرد که در اين عرصه هم مي خواهد واسطه باشد اما خود انکار مي کند و مي گويد از عبارت دلال روابط ايران و امريکا ناراحت نمي شود، اما هيچ ارتباطي با اسرائيل ندارد اگرچه خبرگزاري دولت نيز اظهار عقيده کرده بود «برخي رسانه ها نقش او را بزرگ مي کنند در حالي که مقامات ايران او را به عنوان واسطه يي با حسن نيت قبول ندارند.»

چوب دوسرطلا

طرح اين سوال طبيعي و اجتناب ناپذير است که با اين وضعيت چه منافعي دارد که اين روند را پيگيري مي کند. سوالي که يک بار با او درميان گذاشته شد؛ «شما مي گوييد خط قرمزتان طرح اتهام جاسوسي و خيانت است به جز دردسر هم که عايدتان نشده است. پولي هم که در بين نيست» و خودش اضافه مي کند «چوب دوسر طلا شده ام،» بنابراين چه انگيزه يي وجود دارد؟ پاسخ مي دهد؛«من عاشق ايران هستم و آدمي سياسي و سياست نيز جزء حقوق بشر است. ضد نظام نيستم و احساس مي کنم احمدي نژاد بيش از قبلي ها تلاش کرده به امريکا نزديک شود.»

شهرت و موفقيت شخصي

اگر اين گفته نيچه را به ياد آوريم که يکي از سه آرزوي ازلي بشر «شهرت» است، مي توانيم بگوييم آقاي اميراحمدي به يکي از اين سه دست يافته زيرا واقعاً مشهور شده است، آن دو ديگر نيز قدرت و ثروت هستند. اگر چه قدرتي حاصل نيامده اما ارتباط با قدرت نيز اگر تمام عيش نباشد، نصف آن است. واقعيت يا تصور يا ادعاي ديدار با عالي ترين مقامات ايران و امريکا، رشحاتي از آن را در کام آدمي مي ريزد. با اين نگاه و فارغ از وزن و جايگاه سياسي هوشنگ اميراحمدي و ميزان درستي يا نادرستي ادعاهاي وي مي توان به لحاظ شخصي او را موفق توصيف کرد. زاده روستاي «شيخ نشين» از «شاندرمن» استان گيلان (از توابع شهرستان تالش) اکنون در دانشگاه «راتگرز» امريکا تدريس مي کند. سال 1354 که محمدرضا پهلوي سرمست از پول بادآورده و سرشار نفت و با گمان سرکوب کامل مخالفان همه را ملزم کرد که عضو حزب رستاخيز باشند و گفت هر که نمي خواهد عضو اين حزب تازه شود (که از ادغام فرمايشي احزاب ايران نوين و مردم حاصل آمده بود) همين امروز پاسپورت خود را بگيرد و از اين مملکت برود، هوشنگ اميراحمدي نيز تصميم خود را مي گيرد. براساس روايتي که راوي آن خود اوست در آن زمان مهندس کشاورزي و معاون کارخانه قند ياسوج بوده و موظف بوده مانند ديگر کارمندان عضو حزب رستاخيز شود. اما ترجيح مي دهد که گذرنامه اش را بگيرد و همان گونه که شاه گفته بود از ايران برود و مي رود. در امريکا به تحصيل مي پردازد و موفق به اخذ مدرک دکتراي برنامه ريزي و توسعه بين المللي مي شود. شهرت او اما حاصل بنيان گذاشتن انجمن يا شورايي با عنوان «ارتباط ايرانيان و امريکاييان» است که به گفته او در يک دوره رياست اين انجمن با «سايروس ونس» وزير امور خارجه پيشين ايالات متحده بوده است. با اينکه انتظار مي رود شخصي با مشخصات اميراحمدي آثار بسياري تاليف کرده باشد اما به جز کتابي که در واقع مجموعه مقالات و مصاحبه هاي سال هاي اخير اوست و در سايت شخصي وي نيز قابل دسترسي است، کتاب اصلي او با اين عنوان در امريکا منتشر شده است؛ «جزاير کوچک سياست هاي بزرگ».

اگر بخواهيم نقشي را که وي براي خود تعريف کرده توصيف کنيم ناگزيريم عنوان کتاب او را وارونه کنيم؛ جزاير بزرگ سياست هاي کوچک زيرا 30 سال جداافتادگي ايران و امريکا چنان است که آنها را به جزاير بزرگ دور از هم تبديل کرده است و در مقابل به تلاش هاي مرداني با اعتبار و اشتهار بين المللي و پشتگرم به حمايت هاي گسترده داخلي نياز دارد و فراتر از واسطه گري ها و ادعاهايي از اين دست است. هوشنگ اميراحمدي در مقاله يي چهار حلقه پيوسته جامعه را نخبگان حاکميت، نخبگان رانده شده، نخبگان نخبه ساز و نخبگان مياني برشمرده بود. او قطعاً خود را نخبه مي داند اما مشخص نمي کند به کدام يک از اين حلقه ها تعلق دارد، خاصه در دولتي که با هيچ يک از اين نخبگان ميانه يي ندارد و حتي بخش مياني (مديران برنامه ريز) را نيز حذف مي کند. با سرمقاله اخير روزنامه جمهوري اسلامي ادامه بازي آقاي احمدي نژاد با اين برگ دشوار به نظر مي رسد هر چند دستاوردهاي بسياري براي سفرها و مصاحبه هاي اخير او مترتب است. اينکه يک اتفاق واحد در دو بازه زماني دو معناي متفاوت مي تواند داشته باشد. در مقطعي بتوان به بهانه يي آسمان را به زمين آورد و با ريسمان بافت و قصه ها ساخت و پرداخت که ارزش ها به قربانگاه رفت و در دوراني ديگر به تماشا نشست و نيز اينکه با کاهش منزلت و مرتبت سياستمداران، سطح ارتباط آنان نيز نازل مي شود و دست آخر اصولگرايي آرمان خواهانه با عمل گرايي قدرت مدارانه تا چه اندازه قابل جمع است يا چه نسبتي دارند؟ ميني ماليست ها مي گويند؛«کوچک، زيباست» اما در عرصه ديپلماسي کوچک هميشه زيبا نيست. چه در هر دو سو به مردان بزرگ نياز است...

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین