bato-adv
کد خبر: ۱۲۷۲۷۶

نقض حکم قصاص ناپدری دانیال کوچولو

حکم قصاص ناپدری که متهم به قتل کودک خردسال است از سوی قضات شعبه 15 دیوان عالی کشور نقض شد.
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۳ - ۰۴ مهر ۱۳۹۱
حکم قصاص ناپدری که متهم به قتل کودک خردسال است از سوی قضات شعبه 15 دیوان عالی کشور نقض شد.

پنجم اردیبشهت 89 ماموران پلیس از مرگ کودکی به نام دانیال در بیمارستان الغدیر تهران باخبر شدند. هر چند مادر دانیال به کادر بیمارستان گفته بود کودکش به خاطر خونریزی شدید بینی جان خود را از دست داده است اما وجود زخم‌های روی بدن این کودک مرگ وی را مشکوک نشان می‌داد.

بررسیهای اولیه حکایت از آن داشت بدن این کودک بارها به وسیله اجسام داغ سوزانده شده و آثار فراوانی از کبودی روی نقاط مختلف بدن وی وجود دارد. گزارش پزشکی قانونی نیز علت مرگ را خونریزی شدید مغزی به خاطر وارد شدن ضربه شدید به سر وی اعلام کرد.

به همین خاطر پرونده‌ای برای این مرگ مشکوک تشکیل شد. در ادامه تحقیقات میدانی ماموران نشان داد دانیال به کرات از سوی ناپدری و مادر خود مورد آزار قرار گرفته است همسایه‌ها به کارآگاهان گفتند بارها صدای گریه این کودک را شنیده‌اند و بعضی از شاهدان هم در اظهاراتی تلخ اعلام کردند بارها و بارها صدای ناپدری دانیال را شنیده‌اند که خطاب به وی گفته است: گریه کن، دوست دارم صدای گریه ات را بشنوم.

ادامه تحقیقات حاکی از آن بود که عباس، ناپدری دانیال در قتل وی و صدیقه مادردانیال در این کودک آزاری فجیع شرکت داشته وهر دو از نظر قانونی مجرم هستند. با تکمیل تحقیقات پرونده برای محاکمه به شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.

در جلسه دادگاه پدر دانیال به جایگاه آمده و در حالی که با گریه‌های خود جو دادگاه را به شدت متاثر کرده بود به قضات گفت: چیزی به 7 سالگی دانیال نمانده بود و من می‌خواستم پس از رسیدن وی به این سن او را پیش خود ببرم. خیلی وقت بود دانیال را ندیده بودم چون صدیقه او را از من مخفی می‌کرد. روز حادثه صدیقه با خواهرم تماس گرفته و گفته بود برای دانیال مشکلی پیش آمده و در بیمارستان بستری شده و 500 هزار تومان پول برای درمان وی نیاز است. خود را که به بیمارستان رساندیم متوجه اتفاق تلخی شدیم که برای پسرم افتاده بود. من کاری به جدایی خود از صدیقه ندارم و اینکه او شوهر کرد هم به خودش مربوط است اما اگر او نمی‌خواست دانیال را نگهداری کند بچه‌ام را تحویل من می‌داد. من که از خدایم بود او را خودم نگه دارم. آقای قاضی دانیال پاره تن من بود و این زن و مرد او را به بی‌رحمانه‌ترین شکل از من گرفتند. من از خون او نمی‌گذرم و برای عباس طلب قصاص و برای صدیقه طلب مجازات قانونی دارم.

در ادامه دادگاه صدیقه که خود متهم به کودک آزاری بود به عنوان یکی از اولیای دم از عباس همسر صیغه‌ای‌اش به اتهام قتل دانیال شکایت کرده و خواهان قصاص وی شد.

سپس رئیس دادگاه از متهم ردیف اول خواست به جایگاه آمده و به دفاع از خود پرداخت. متهم گفت: دانیال شب‌ها جایش را خیس می‌کرد و شب ادراری داشت. آن شب هم همین اتفاق افتاد. من برای اینکه او را تنبیه کنم مجبورش کردم چند ساعت ساکت باشد و حرفی نزند.پس از چند ساعت که می‌خواستم سر کار بروم او یکمرتبه شروع به فحش دادن به من کرد. من وقتی دیدم دانیال این فحش‌های زشت را تکرار می‌کند با پشت دست به دهن وی زدم که باعث شد سرش به اوپن آشپزخانه بخورد. بعد از چند دقیقه بود که او دچار خون دماغ شد. چون این اتفاق زیاد می‌افتاد ما نگران نشدیم آخر او زیاد خون دماغ می‌شد. مادرش برای شستن صورتش او را به دستشویی برد اما او بیهوش شده و سرش به کاسه توالت خورد. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم. من او را از دستشویی بیرون آورده و نبضش را لمس کردم ولی او نبض نداشت. او را احیا کردم ولی فایده‌ای نکرد و دستانش شل شد و افتاد. فهمیدم مرده است.وقتی هم که او را به بیمارستان رساندیم این موضوع تایید شد.

نوبت به صدیقه رسید که تا از خود در مقابل اتهام کودک آزاری دفاع کند. صدیقه به دادگاه گفت: سال 81 بود که من با شاهرخ پدر دانیال ازدواج کردم. من سر کار می‌رفتم و پزشکیار بودم ولی پدر دانیال از من خواست سر کار نروم و قبول کردم. ما از همان ابتدا با هم درگیری داشتیم و بعد از اینکه دانیال به دنیا آمد شاهرخ او را از من گرفته و مرا از خانه بیرون انداخت. بعد از مدتی با پادرمیانی بزرگ‌ترها با هم آشتی کردیم اما دوباره دعوایمان شد و این بار من دانیال را برداشته و با خود بردم. سال 85 از شاهرخ جدا شدم و حضانت دانیال را تا 7 سالگی بر عهده گرفتم. از طریق یکی از دوستانم با عباس آشنا شده و به صیغه وی درآمدم. عباس دروغ‌های زیادی به من گفته بود.  او وعده داده بود مرا به استخدام سفارت ایران در سوئیس درآورد. عباس خودش را مامور امنیتی معرفی کرده و با دستبندو گاز اشک آور به خانه می‌آمد.او مدعی بود لیسانس حقوق دارد و 10 واحد درس کودکیاری پاس کرده و نحوه برخورد با کودکان را بلد است. یکروز که به خانه آمدم دیدم عباس دارد تریاک می‌کشد و چسبی هم روی دست دانیال زده است. پرسیدم چه شده گفت دست دانیال را سوزانده است. صبح روز حادثه داشتم نماز صبح می‌خواندم که دیدم دانیال خود را خیس کرده است. لباس‌هایش را عوض کردم و سعی کردم عباس متوجه نشود چرا که او را آزار می‌داد. بر حسب اتفاق عباس بیدار شد و دانیال را مجبور کرد تا صبح بیدار بماند. چند ساعت بعد صبحانه عباس را آوردم و خودم برای شستن ظرف‌ها به آشپزخانه رفتم. یکمرتبه جیغ دانیال را شنیدیم خود را به اتاق رساندم و دیدم عباس دانیال را سوزانده است. با عباس جر و بحث کردم که چرا این کار را کرده است و رفتم پماد سوختگی بیاورم که دیدم عباس چند ضربه پشت سر هم به دهن دانیال زد که باعث شد سر دانیال محکم به اوپن بخورد.

در ادامه زن همسایه به عنوان شاهد به جایگاه آمده و گفت من بارها و بارها فریاد عباس را می‌شنیدم که پس از کتک زدن دانیال به او می‌گفت گریه کن تا صدای گریه‌ات را بشنوم.

در پایان دادگاه هیئت قضات وارد شور شد و عباس را به قصاص محکوم کردند. عباس و صدیقه همچنین به اتهام کودک آزاری به 6 ماه حبس محکوم کردند.

با اعتراض متهمان پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد که قضات شعبه 15 دیوان عالی کشور حکم قصاص عباس و شش ماه زندان صدیقه را نقض کردند . اما حکم شش ماه زندان عباس تائید شد. با نقض حکم متهمان بار دیگر پای میز محاکمه قرار خواهند گرفت.
منبع: فرادید
مجله خواندنی ها
مجله فرارو