روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «نشانهاي از آن موج بلند»،«راه حلها روشن است عزمي براي اقدام وجود ندارد»،«تأمل در ريشه استهزاء نبي»،«انقلاب هايي که مهار نشد»، «لزوم برخورد قاطع با سوء مديريتها»،«رئيس جمهوريازدهم چه ويژگيهايي داشته باشد؟»،«دستاورد جنبش تسخیر برای مردم «آمریکا»،«استيصالي پنهان در انتشار فيلم موهن امريكايي» و...كه برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان: نشانه اي از آن موج بلند
«نشانه اي از آن موج بلند»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛
1- «در اينجا مايلم پندي خيرخواهانه به سياستمداران آمريكايي كه تاكنون همواره به عنوان مدافع و پشتيبان رژيم صهيونيستي در صحنه حاضر شده اند، بدهم. اين رژيم تاكنون براي شما دردسرهاي بي شماري داشته است. چهره شما را در ميان ملت هاي منطقه، منفور و شما را در چشم آنان شريك جنايات صهيونيست هاي غاصب معرفي كرده است.
هزينه هاي مادي و معنوي كه در طول سال هاي متمادي از اين رهگذر به دولت و ملت آمريكا تحميل شده است، سرسام آور است و احتمالا در آينده اگر همين روش ادامه يابد، هزينه هاي شما سنگين تر هم خواهد شد. بيائيد به پيشنهاد جمهوري اسلامي درباره همه پرسي بينديشيد و با تصميمي شجاعانه، خود را از گره ناگشودني كنوني نجات دهيد. بي شك مردم منطقه و همه آزادانديشان گيتي از اين اقدام استقبال خواهند كرد.»
اين «پندخيرخواهانه» بخشي از سخنان راهگشا و پرنكته اي بود كه رهبرمعظم انقلاب در اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران ايراد كرده بودند. پند و موعظه اي كه با آميزه اي از «هشدار»همراه بود و گويي حضرت آقا از موج بلندي خبر مي دهند كه در حال برخاستن است و به دولتمردان آمريكايي گوشزد مي كنند كه مقاومت در برابر اين موج بلند، غير از «تحميل هزينه سنگين تر» به مردم آمريكا نتيجه اي در پي نخواهد داشت.
اين روزها در خروش يكپارچه و سراسري جهان اسلام عليه فيلم موهني كه در آن به ساحت مقدس پيامبر اعظم(ص) اهانت شده بود، اولين نشانه هاي شكل گيري و برخاستن آن موج بلند را مي توان ديد. «چرا بايد هزينه كينه توزي هاي اسرائيل نسبت به مسلمانان از جيب ماليات دهندگان آمريكايي تأمين شود»؟ «صهيونيست ها جنگ افروزي مي كنند و بهاي آن را از خون جوانان آمريكايي مي پردازند». «يك نفر توضيح بدهد كه اسرائيل غير از دردسر و هزينه كلان براي ما آمريكايي ها چه دستاوردي داشته است»؟ «پايتخت آمريكا، واشنگتن است يا تل آويو»؟ «چرا بايد تنفر از جنايات اسرائيل به حساب ما آمريكايي ها نوشته شود»؟ «كداميك از مسلمانان به حضرت مسيح اهانت كرده اند كه آمريكايي ها مجبور باشند هزينه سنگين و شرم آور اهانت يهوديان به پيامبر اسلام را تحمل كنند»؟ و... امروزه اين اظهارنظرها را- علي رغم سانسور شديد رسانه ها- به فراواني در ميان مردم آمريكا مي توان ديد. كافي است كه فقط سري به دنياي پرحجم و گسترده اينترنت بزنيد. سال گذشته براي اولين بار در تظاهرات مردم آمريكا- در فيلادلفيا، واشنگتن و نيويورك- و در ادامه جنبش وال استريت، پلاكاردهايي با مضمون «مرگ بر اسرائيل»، «صهيونيست هاي قاتل دست از سرآمريكا برداريد» و ... در ميان تظاهركنندگان ديده شد و...
2- همزمان با اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران، نشريه آمريكايي و معروف «فارين پاليسي»، بخشي از گزارش 82 صفحه اي 16 نهاد اطلاعاتي آمريكا را منتشر كرد. اين گزارش چند ساعت بعد در بسياري از رسانه هاي ديگر آمريكا نيز منتشر شد كه واكنش شديد و سراسيمه مقامات رژيم صهيونيستي را در پي داشت. در اين گزارش كه با عنوان «ايالات متحده براي خاورميانه بدون اسرائيل آماده مي شود» منتشر شده آمده بود؛
«اسرائيل بزرگترين خطر براي منافع ملي آمريكاست و به دليل ماهيت خود مانع از روابط طبيعي واشنگتن با 57 كشور اسلامي شده است... بهار عربي و بيداري اسلامي بخش مهمي از جمعيت 2/1 ميليارد نفري مسلمانان را به حركت درآورده است تا پيگير موضوع اشغال فلسطين باشند... دولت آمريكا ديگر نه امكانات مالي آن را دارد كه از اسرائيل حمايت كند و نه افكارعمومي مردم آمريكا از چنين اقدامي حمايت مي كنند... اسرائيل به يك رژيم آپارتايد تبديل شده و مخالفت با آن در سطح بين المللي در حال گسترش است و آمريكا نبايد در ائتلافي شركت كند كه بيشتر جامعه جهاني با آن مخالف است...»
16نهاد و مركز اطلاعاتي آمريكا با چه انگيزه اي اين گزارش را تهيه كرده اند؟ به نوشته «دويچه وله»، مستندات اين گزارش تازه نيست و از قبل نيز وجود داشته است، آنچه تازه و جديد است انتشار اين گزارش است، اين گزارش با استراتژي اعلام شده آمريكا نسبت به اسرائيل از آغاز تشكيل اين رژيم اشغالگر تاكنون بي سابقه است. به عنوان گزارش توجه كنيد «ايالات متحده براي خاورميانه بدون اسرائيل آماده مي شود» و به نتيجه نهايي آن؛ «اسرائيل بزرگترين خطر براي منافع ملي آمريكاست» و...
3- جمعي از دانشجويان دانشگاه نيويورك كتابي با عنوان «نقش لابي اسرائيل در سياست خارجي آمريكا» منتشر كرده و در آن آورده اند «مردم منتظر پاسخ به پرسش هايي هستند كه تاكنون بي جواب مانده است.» در بخشي از اين كتاب كه بازتاب گسترده اي در رسانه هاي آمريكايي داشته، آمده است «اسرائيل به طور فزاينده اي به دردسر راهبردي بزرگ آمريكا تبديل شده و زمان آن فرا رسيده است كه آمريكا با اين رژيم روابط عادي و نه ويژه، داشته باشد».
سال گذشته، پايگاه استراتژيك «اينتلجنت اسكواد» با انتشار گزارشي پيشنهاد كرد؛ «آمريكا بهتر است در روابط خود با اسرائيل تجديدنظر كند. اين روابط براي اسرائيل حياتي است ولي براي آمريكا فقط دردسرآفرين است».
پايگاه آمريكايي «فورث مديا» در گزارش تحليلي خود بر ضرورت تغيير رابطه آمريكا با اسرائيل از سطح «ويژه» به «عادي» تاكيد مي كند و مي نويسد؛ «افكار عمومي مسلمانان نمايانگر حس دشمني با آمريكاست. وقتي از آنها سؤال مي شود كه واشنگتن چگونه مي تواند جايگاهش را در ميان ملت هاي مسلمان ارتقاء دهد، اكثريت آنان پاسخ مي دهند «آمريكا بايد از حمايت اسرائيل دست بكشد» و ده ها نمونه ديگر از اين دست كه نقل آن به درازا مي كشد و همه از چرخش بي سابقه افكار عمومي مردم آمريكا نسبت به اسرائيل حكايت مي كند.
4- اكنون به نكته اي كه در آغاز اين نوشته آمده و با عنوان «موج بلندي كه در راه است» از آن ياد شده بود بازمي گرديم. نگاهي گذرا به عكس العمل آمريكا و متحدان اروپايي آن در برابر اهانت هاي قبلي به ساحت مقدس رسول خدا(ص) و مقدس ترين شخصيت- از آغاز تا پايان جهان- و مقايسه واكنش هاي قبلي با عكس العمل امروزه آنان به وضوح از يك تفاوت و چرخش بزرگ حكايت مي كند. چرخشي كه اگر 180 درجه اي نباشد به يقين بيش از 100 درجه است.
چند سال قبل- سال 2005 ميلادي- وقتي «كورت وسترگارد»، كاريكاتوريست دانماركي، كاريكاتوري موهن از رسول گرامي اسلام(ص) كشيده و منتشر كرد، اين اقدام زشت و پليد او اگرچه با خشم ملت هاي مسلمان روبرو شد ولي آمريكا و متحدانش نه فقط اين حركت پليد را محكوم نكردند، بلكه از كاريكاتوريست دانماركي تجليل! و تقدير! هم به عمل آوردند.
«آندرس فوگ راسموسن» نخست وزير وقت دانمارك از كاريكاتوريست ياد شده تقدير كرد و اقدام وي را نشانه آزادي بيان در كشورش دانست! «آنگلا مركل» صدراعظم آلمان به كاريكاتوريست دانماركي مدال شجاعت و دفاع از آزادي بيان اعطاء كرد! «ولفگانگ شويبله» وزير كشور آلمان از همه نشريات اروپايي خواست كه كاريكاتور اهانت آميز به ساحت مقدس پيامبر اسلام(ص) را بازنشر دهند! با پيشنهاد و اصرار آمريكا، آندرس فوگ راسموسن، نخست وزير وقت دانمارك به دبيركلي ناتو انتخاب شد و...
اما، اين روزها بعد از خروش ملت هاي مسلمان عليه آمريكا و اسرائيل كه در اعتراض به اهانت عليه رسول اعظم(ص) صورت گرفته است، بسياري از مقامات عاليرتبه آمريكايي و اروپايي، زبان به نكوهش اين اقدام گشوده اند. بازيگران فيلم از كارگردان شكايت كرده و مي گويند موضوع اعلام شده فيلم «نبرد صحرا» بود و كارگردان به ميل خود روي آن صداگذاري كرده است. مقامات آمريكايي كه فراموش كرده اند در آغاز ماجرا هويت دوتابعيتي آمريكايي- اسرائيلي كارگردان را فاش كرده اند، اصرار دارند كه او را نه آمريكايي و نه اسرائيلي! معرفي كنند. اوباما، در سخنراني خود در جمع خاخام هاي آمريكايي، از دردسرآفريني اسرائيل گلايه مي كند. رسانه هاي آمريكايي، اهانت به پيامبر اسلام(ص) را غيرقابل توجيه ارزيابي مي كنند و... اين چرخش آشكار چه نشانه اي در خود دارد؟! آيا آمريكا و متحدانش تغيير ماهيت داده و به توصيه امام راحل ما(ره) «از خر شيطان پياده شده اند»؟! كانون اين چرخش را در كدام نقطه بايد جستجو كرد؟
5- بيداري اسلامي، سقوط ديكتاتورهاي وابسته و دست نشانده، جنبش وال استريت و شعار محوري مقابله آن با نظام سرمايه داري، رسيدن موج بيداري به غرب- كه حضرت آقا پيش بيني كرده بودند- بحران اقتصادي و مالي بي سابقه آمريكا و اروپا كه از نگاه مردم، نتيجه جنگ افروزي هاي بي حاصل و حمايت از رژيم اشغالگر قدس است و.... از جمله رخدادهاي تعيين كننده و سرنوشت سازي هستند كه ديگر به آمريكا و متحدان اروپايي آن اجازه دست اندازي و زبان درازي نمي دهد.
به اين چند نمونه كه فقط اندكي از بسيارهاست نگاه كنيد؛
روزنامه اينديپندنت در مقاله اي به قلم «رابرت فيسك» روزنامه نگار بلندآوازه غرب ضمن ملامت تهيه كنندگان فيلم ياد شده مي نويسد «تحريك كنندگان ملت هاي مسلمان بايد مي دانستند كه در خاورميانه كنوني اسلام ايراني - بخوانيد اسلام ناب محمدي(ص)- حاكم است. در اين اسلام، سياست آميخته به ديانت نيست، بلكه سياست و ديانت عين يكديگرند».
خبرگزاري رويترز در گزارشي خواندني خطاب به دولتمردان آمريكايي و اروپايي مي نويسد «خشم فراگير مسلمانان از اهانت به پيامبر اسلام بايد هشداردهنده باشد. موج بزرگي در راه است. آمريكا بايد در ارسال اسلحه براي مخالفان دولت سوريه نيز تجديدنظر كند» وال استريت ژورنال قلم به توبيخ مي چرخاند كه «آيا يهوديان آمريكايي فراموش كرده اند كه ديگر خاورميانه در اختيار حسني مبارك و بن علي و قذافي نيست» و....
6- آيا موج بلندي كه رهبر معظم انقلاب در اجلاس تهران از آن خبر مي دادند در راه نيست؟ و آيا همه روزه بر ارتفاع و دامنه اين موج افزوده نمي شود؟ به يقين موجي كه از آن ياد شد، در حد و اندازه تسخير سفارتخانه هاي آمريكا و آتش زدن پرچم اين كشور متوقف نمي ماند. وقتي از سرنگهبان كنسولگري آمريكا در بنغازي سؤال شد كه چرا از حمله مردم به كنسولگري جلوگيري نكردي در پاسخ گفت؛ رسول خدا، اولين و آخرين پايبندي من است، نه حفظ جان سفير و كاركنان كنسولگري آمريكا. اين ديدگاه در تمامي جهان اسلام فراگير است.
بنابراين بايد منتظر گام هاي بعدي بود. آيا آل سعود مي تواند از يكسو داعيه خادم الحرمين داشته باشد و از سوي ديگر همپيمان دشمنان و دشنام دهندگان به رسول گرامي اسلام(ص) باقي بماند؟ برخي ديگر از كشورهاي اسلامي كه هنوز ديكتاتورهاي دست نشانده آمريكا بر آن حكومت مي كنند نيز حال و روز مشابهي دارند. از هم اكنون در عربستان زمزمه قطع صدور نفت به آمريكا شنيده مي شود و در اردن بركناري ملك عبدالله اردني و...
و بالاخره، آيا از راه رسيدن اين موج بلند يكي از تابلوهاي آن پيچ بزرگ تاريخ نيست كه در حال نصب شدن است؟
خراسان: انقلاب هايي که مهار نشد
«انقلاب هايي که مهار نشد»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛با اوج گيري بيداري اسلامي در کشورهاي تونس، ليبي، بحرين، يمن و... که تبعاتي چون «پررنگ شدن حضور جريان هاي اسلامي در صحنه سياسي»، «تضعيف پايگاه هاي منطقه اي آمريکا و متحدانش در خاورميانه» و همچنين «تقويت محور مقاومت در منطقه» را به دنبال داشت، دستگاه امنيتي - ديپلماسي ايالات متحده و همپيمانان منطقه اي آن همچون قطر، ترکيه و عربستان را بر آن داشت که مهار خيزش هاي عظيم مردمي را در برنامه کار خود قرار دهند.
حفظ نهادهاي امنيتي، نظامي و سياسي در تونس به دنبال فرار بن علي؛ مداخله نظامي ناتو در ليبي و تلاش براي به حاشيه راندن نيروهاي مردمي و انقلابي در جريان شکل گيري دولت انتقالي؛ حفظ ارتش و نهاد امنيتي در مصر و در تنگنا قرار دادن اخوان المسلمين به عنوان رهبر جريان هاي اسلامي در اين کشور براي به چالش نکشيدن منافع آمريکا در قاهره؛ تلاش براي کنترل بحران در يمن به عنوان ستون فقرات امنيت ملي عربستان سعودي، مهمترين همپيمان عرب آمريکا در منطقه؛ سرکوب قيام مردم بحرين با سياست مشت آهنين و تلاش براي بازگرداندن ثبات به اين کشور از طريق ارسال سلاح و مستشار نظامي به بحرين؛ و دست آخر هم بحران آفريني و ماجراجويي در سوريه براي فرار به جلو و ضربه زدن به محور مقاومت باعث شد تا بسياري از کارشناسان سياسي از مهار انقلاب هاي مردمي توسط سياستمداران آمريکايي سخن به ميان آورند.
در حوزه تئوريک نيز جريان هاي همسو با نظام سلطه تلاش نمودند تا با ايجاد ادبيات مورد نياز براي مطالعات نظري در رابطه با قيام هاي منطقه به قلب واقعيت بپردازند. طرح تئوري «پسا اسلام گرايي» و يا «عبور از گفتمان آمريکا ستيزي» به عنوان چارچوبي براي تحليل خاورميانه نوين از جمله اين تلاش ها مي باشد.آصف بياتگ استاد دانشگاه «ليدن» هلند در تحليل انقلاب هاي عربي با تأکيد بر عبور از اسلام گرايي در خاورميانه مي نويسد: «جنبش هاي مدني خاورميانه بيش از همه در صدد پررنگ کردن حقوق شهروندي است. ايجاد دولتي دموکراتيک و جامعه اي باز، از اهداف انقلاب پسااسلام گرايي در کشورهاي عربي است.»
«اليو روي» شرق شناس فرانسوي نيز در رابطه با ماهيت تحولات ۲۰۱۱ در خاورميانه مي نويسد: «عدم طرح شعارهايي چون «اسلام تنها راه حل است» و يا «مرگ بر امپرياليسم و صهيونيسم» نشان از ماهيت غيرايدئولوژيک جنبش هاي عربي دارد.»اين در حالي است که پخش اذان از رسانه هاي تونس پس از نيم قرن، تأکيد انقلابيون ليبيايي بر شريعت به عنوان مبناي قانون گذاري در آينده اين کشور، پيروزي چشمگير نيروهاي اسلام گرا در انتخابات مصر و تقويت اسلام سياسي در منطقه داستان ديگري را در رابطه با ماهيت و چيستي قيام هاي عربي روايت مي کند.با اين حال طغيان دوباره درياي خشم مردم مسلمان خاورميانه در دفاع از ساحت مقدس نبي اکرم(ص) در روزهاي اخير خط بطلاني شد بر تصورات غلط آناني که سوداي مهار خيزش هاي اسلامي منطقه را در سر داشتند.
قطعا چنان چه هنوز امثال مبارک ها، قذافي ها و بن علي ها بر سرير قدرت بودند، هيچ کس جرأت نگاه چپ کردن به سفارت آمريکا را هم نداشت. واقعيت اين است که عزت امروز مسلمين ميوه بيداري اسلامي منطقه است. شروع آتشين اعتراض هاي ضدآمريکايي آن هم از بنغازي، شهري که ظاهرا بايستي مديون واشنگتن و متحدانش براي رهايي از ديکتاتوري قذافي باشد، نشان داد هويت اسلامي جهان اسلام قابل معامله نيست.اهتزاز پرچم لا اله الا الله بر فراز سفارت خانه هاي آمريکا در قاهره و بنغازي چيزي نيست جز تداوم انقلاب اذان تونس، انقلاب تکبير ليبي و انقلاب نماز جمعه مصر؛ انقلاب هايي که مهار نشدند.
جمهوري اسلامي: راه حلها روشن است عزمي براي اقدام وجود ندارد
«راه حلها روشن است عزمي براي اقدام وجود ندارد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛تكرار شوكهاي قيمتي در بازار ارز كشور طي دو سال گذشته بدون شك نشانه باقي بودن ريشهها و علل ايجاد كننده اين شوكها در زير پوست اقتصاد ايران است.
بكار بردن تعبير ريشهها و زيرپوستي خواندن علل ايجاد شوكهاي ارزي، از رهگذر بازي با كلمات و استفاده از واژههاي مترادف و غيرتكراري نيست بلكه اندك تأملي در شرايط حوزههاي مختلف اقتصاد كشور در سالهاي اخير به وضوح نشان ميدهد كه در تحليل التهابات ارزي بايد دو لايه از عوامل و بازيگران سطحي و عمقي را از يكديگر تفكيك كرد چرا كه هر بار كه دولت، بانك مركزي يا ساير نهادهاي مسئول به اقداماتي در راستاي مديريت بازار دست زدهاند يا موفقيتي حاصل نشده و يا عمر توفيقاتشان بسيار كوتاه بوده است. از همين رو بايد متذكر بود كه التهابات دو سال اخير در لايههاي زيرين اقتصاد ايران ريشه دارد و همين گستره و عمق باعث ميشود راهكارهاي مقطعي، سطحي و موقتي نتوانند مشكلات را حل كنند.
اما اينكه اين ريشههاي عميق و ساختاري چه عواملي هستند؟ سؤال مهمي است كه بايد به آن پاسخ داد.
كليديترين عاملي كه بايد به آن توجه كرد، عدم تنظيم بهنگام و عقلايي نرخ برابري ريال با ساير ارزها، خصوصاً دلار، طي يك دهه اخير است.
به عبارت ديگر اگر قيمت دلار را در برابر ريال همان اختلاف قدرت خريد ريال و دلار در كشورهاي مورد استفاده بدانيم، به روشني متوجه ميشويم كه قيمت دلار طي حداقل ده سال اخير به صورت مصنوعي پائين نگه داشته شده است. طي يك دهه اخير تورم در كشور ما همواره دو رقمي بوده درحالي كه نرخ تورم در آمريكا به عنوان كشوري كه پول ملي آن دلار است، تك رقمي بوده است. اين اختلاف يعني قدرت خريد يا همان ارزش پول ملي ما به طور مستمر در برابر دلار كاهش يافته است. با اين حال، دلار طي اين سالها تقريباً در محدوده قيمتي هزار تومان باقي مانده بود. اين اتفاق يعني فشردهتر كردن فنر قيمت، حال كه عوامل ديگري مانند برخي محدوديتها در جابجايي ارز يا... در بازار تأثيرگزار شده اند، در واقع ضامن اين فنر آزاد شده و شاهد جهش قيمتي دلار در برابر ريال هستيم.
يكي ديگر از عواملي كه در ايجاد شرايط فعلي به شدت تأثيرگزار است، رشد بيرويه نقدينگي طي سالهاي اخير است. در مقام تمثيل اهميت نقدينگي در نوسانات بازار ارز حكم هيزم آتش را دارد و ساير عوامل مانند جو رواني، محدوديتهاي جابجايي، سوء مديريت و... بنزيني هستند كه روي اين آتش ريخته ميشوند و باعث بالا رفتن شعلهها ميگردند.
به ديگر سخن بايد گفت اگر نقدينگي طي سالهاي اخير رشدي فزاينده و نامتناسب با ظرفيت اقتصادي كشور نداشت، امروز آتشي در بازار ارز پا نميگرفت چرا كه عواملي مانند جو رواني، رفتارهاي سفته بازانه و... تنها زماني امكان بروز و ظهور پيدا ميكنند كه نقدينگي يا به عبارت سادهتر همان پول اضافي در جامعه وجود داشته باشد و صاحبان اين پولها به دنبال راهي براي كسب سود بيشتر يا حداقل حفظ قدرت خريد پولشان هستند و در شرايطي كه ساير بازارها و فعاليتهاي سودآوري لازم را ندارند، ناگزير به بازار داراييهاي مالي رو ميآورند. در اين ميان البته نبايد از آثار سوء و تلخ عدم مديريت صحيح دولت در بازار ارز نيز غافل شد.
مديران و وزراي دولتي در اين مدت به جاي پايبندي به اصل تفكيك مسئوليتها كه در سخنان رهبري هم در ديدار با اعضاي دولت بر آن تأكيد شده بود، با تشكيل كارگروهها و كميتههاي غيرتخصصي و بدون جايگاه قانوني، بانك مركزي را از انجام وظيفه قانوني خود كه حفظ ارزش پول ملي است، باز داشتهاند. مسئولان بانك مركزي در رفتاري مماشات گونه به جاي ممانعت از اين حداقلها، در مسير مورد نظر دولت حركت كرده است.
محصول اين اقدامات و خطاهاي مديريتي چيزي نيست جز افزايش دنبالهدار قيمت ارز كه دود آن به چشم توليد كنندگان و مصرف كنندگان ميرود.
واقعيت آن است كه به علت ميزان بالاي تأثير قيمت ارز بر قيمت كالاها در بازار داخلي، طي دو سال اخير، شاخص قيمتها در تمامي بازارها افزايش داشته كه معناي آن همان افزايش تورم و كاهش قدرت خريد مردم است.
در اين شرايط به نظر ميرسد دلسوزان نظام و مسئولان و كارشناسان بايد هرچه سريعتر دولت را نسبت به عواقب ادامه وضعيت فعلي هوشيار كنند و با هم افزايي و همفكري روند نوسانات را به سمت تعادل و ثبات پيش ببرند. گرچه راهحلها و راه چارهها تقريباً روشن است و تنها به تصميم دولت براي اصلاح سياستها نياز داريم و متأسفانه به نظر ميرسد عزمي براي اقدام وجود ندارد.
رسالت:تأمل در ريشه استهزاء نبي
«تأمل در ريشه استهزاء نبي»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجي حيدري است كه در آن ميخوانيد؛ قضيه فيلم آماتور "معصوميت مسلمين" (Innocence of Muslims) که با عناوين "معصوميت بنلادن"، "جنگجوي صحرا"، و "زندگي حقيقي محمد" نيز منتشر گرديده است، يک پديده منحصر به فرد نيست.
فيلم آماتور "معصوميت مسلمين"، يک پديده منحصر به فرد نيست.فيلم آماتور "معصوميت مسلمين"، ادامه يک سلسله است که متعلق به بشر امروز است، که عميقاً بيمار است.
توجه به اين نکته که فيلم "معصوميت مسلمين"، يک پديده منحصر به فرد نيست، اين فايده را دارد که ما را متوجه ريشهاي کند که اين شاخ و برگهاي بظاهر متفاوت از آن آب ميخورد.
در واقع، وقتي آقاي محمد خاتمي، رئيس جمهور پيشين، نامهاي به دبير کل سازمان کنفرانس اسلامي در محکوميت فيلم "معصوميت مسلمين" مينويسد، بايد بداند که فيلم آماتور "معصوميت مسلمين"، يک پديده منحصر به فرد نيست.
آقاي محمد خاتمي، رئيس جمهور پيشين، بايد به فکر ريشههايي باشد که علاوه بر اين فيلم، خود را در رويدادهاي عاشوراي هشتاد و هشت و اکبر گنجي و هاشم آغاجري و بي.بي.سي. اصلاحطلبان و... نشان ميدهد.
آقاي محمد خاتمي، رئيس جمهور پيشين، بايد ريشههاي اين پديده را در عمق جان جماعت اصلاحطلب و هواداران بي.بي.سي. هم بجويند.
در واقع، جماعت اصلاحطلب، گل خيرهاي شنيعتر از فيلم آماتور "معصوميت مسلمين" را در کارنامه خود دارند، که توجه رئيس جمهور پيشين را ميطلبد.
بله؛ فيلم آماتور آماتور آماتور "معصوميت مسلمين"، يک پديده منحصر به فرد نيست.
و محمد خاتمي بايد از خود بپرسد که وقتي، سم باسيل و اکبر گنجي و عبدالکريم سروش و هاشم آقاجري و "مردم خداجوي فتنه هشتاد و هشت"، از استهزاء نبي و رسول و ولي و حکيم سر در ميآورد، آنها را چه شده است؟
و فکر اصلي من در ريشهيابي اين پديده اين است که اين بشر و آن اصلاحطلب، به اندکي از زندگي رضايت داده است، و گمان ميکند، و فقط گمان ميکند که به آخر تاريخ و آرمانهاي انساني رسيده است. پس، ديگر به نبي و رسول و ولي و حکيم نيازي ندارد. پس، ميتواند آنها را استهزاء کند.
او فقط رسول الله (ص) و امام هادي (ع) را استهزاء نميکند. پيش و پس از آن، بسياري ديگر را استهزاء کرده است. اين جامعه، پر از بيماراني است که حتي يکديگر را نيز مدام استهزاء ميکنند.
اساساً، براي جامعهاي که مشحون از اين افراد "بيآرمان" است، استهزاء به يک معضل اجتماعي بدل ميشود و جامعه به قهقرا تهديد ميگردد. اين جامعه پر از بيماراني است که دوردستها را نزديک مييابند.
برهان بشر ، خصوصاً وقتي به پيامبران اديان ابراهيمي نظر ميکند، ناچار بايد اذعان کند که لااقل با بزرگترين تئوريسينهاي تاريخ بشر مواجه است. کساني که الگوهايي براي فهم جهان و انسان ارائه دادهاند که بيش از هر نظريه علمي ديگر ارزش بقا داشته است و پابرجا و معتبر باقي مانده است.
موضوع رسالت و نبوت، عبارت است از آرمانها و ايدهآلهاي اعلاي انساني که با شعار "آنچه که بايد بشود"، عامل تحريک انسانها به پيشرفت و قانعکننده او به زندگي جاري بوده است. اين آرمانها، در دو قلمرو بروني و دروني، در همه دورانها و تمدنها، با اشکال و کميتهاي گوناگون به وجود خود ادامه ميدهند: 1- "آرمانهاي ذاتي". 2- "آرمانهاي ظاهري".
"آرمانهاي ذاتي"، که رسالت نماينده آنهاست، عبارتند از استعدادها و خواستههاي عميق انسانها که در امتداد تاريخ با صراحت روشن يا به وسيله رمز و علامت و کنايه، بروز ميدهند. اين استعدادها و خواستههاي عميق، همواره، موضوعاتي را به عنوان هدفها و آرمانهايي تلقي نموده و براي به دست آوردن آنها تلاش ميکنند، مانند واقعيابي، سعادت يا فضيلت، به جاي آوردن و تحصيل ارزشها، آزادي در مسير کمال، کشف آهنگ هستي براي به دست آوردن هدف اعلاي حيات... .ولي آرمانهاي ظاهري، عبارتند از رنگآميزي شدن زندگي معمولي با رنگي از آرمانهاي ذاتي که نتيجه قطعي آن، ابتذال زندگي و رضايت دادن به قدر اندک آن است.
و هر موقع که آرمان ذاتي بر يکي از امتيازات زندگي معمولي تطبيق گشت، به جهت يکي از دو عامل اساسي، جاذبيت آرمان بودن خود را از دست ميدهد: عامل يکم- سلطه و اختيار آدمي است. هر وقت موضوعي در سلطه و اختيار آدمي قرار گرفت، و آدمي خود را مالک آن موضوع ديد، گويي آن موضوع جزئي از موجوديت آدمي گشته، جاذبيت هدفي خود را از دست ميدهد، اگر چه مطلوب معمولي زندگي باشد.
عامل دوم- آگاهي کامل به همه ابعاد يک موضوع است اين آگاهي هم اگر چه موضوع را در اختيار آدمي نميگذارد، ولي، نوعي از احاطه به موضوع را در بر دارد و همين که انسان خود را محيط به آن موضوع ديد، بزرگتر بودن خود را از آن موضوع احساس نموده، از شعاع جاذبيتش بر کنار ميگردد.
نتيجه اينکه آرمانهاي ذاتي، به رغم آرمانهاي پوشالي و ظاهري، ميتواند تحرک و نشاط دائمي به انسانها ببخشد که وابستگي واقعي به بينهايت داشته باشد.
از قديمترين تاريخ زندگي دسته جمعي انسانها تا کنون، هيچ فرد و جامعهاي ديده نشده است که به آرمانهاي عينيت يافته قناعت ورزيده و خود را در حالتي از زندگي مطلوب، مطلق احساس نمايد.
قناعتها و رضايتهاي موجود در زندگي معمولي افراد و جوامع، غالباً ناشي از رنگآميزيهاي آرمانها ظاهري با آرمانهاي ذاتي ميباشد، نهايت امر اين رنگآميزي، استغناي کاذبي است که از ابتذال و استهزاء سر در ميآورد.
تهران امروز: نگراني از فردا در نبود حمايت هاي اجتماعي
«نگراني از فردا در نبود حمايت هاي اجتماعي»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مرتضي طلايي است كه در آن ميخوانيد؛اين يك واقعيت است كه در گوشه و كنار شهرها افرادي ديده ميشوند كه در روزگار توانمندي از عهده مشاغل سختتري بر ميآمدهاند اما امروز از كارافتاده و ناتوان شدهاند و به ناچار به دستفروشي روي آوردهاند. منصفانه نيست، اما بسياري را ميشناسيم كه سالها كارگر بودهاند و اين روزها چند كارتن بيسكويت كنار خود گذاشته و آن را كنار خيابان ميفروشند تا امرار معاش كنند.
بدون شك وجود دستفروشان در كنار خيابان در سراسر كشور نه شايسته مردم ايران است و نه زيبنده نظام. قرار گرفتن همه مردم در سطحي از رفاه و خدمات اجتماعي كه نتيجه آن برخورداري از زندگي مطلوب و متعارف باشد از آرمان هاي نظام جمهوري اسلامي بوده و از تكاليف دولت هم هست.
مطالعات نشان داده جوامعي وجود دارند كه فرد در آنها نگران فرداي خود نيست ولو اينكه روزي در جرگه از كارافتاده ها باشد،چون مي داند كشورش از نظام خدمات اجتماعي منسجمي برخوردار است كه او را تحت پوشش قرار مي دهد. اين موضوع بايد از دغدغه هاي اصلي مسئولان و مجريان امور باشد. اما تا زماني كه تصميم گيري ها در بخش سياست هاي اقتصادي و در پي آن سياست هاي خدمات اجتماعي بر يك مدار حركت نكند و در سامانهاي هدفمند، ساماندهي نشود ، هر روز شاهد نوسان گوناگون در ابعاد مختلف زندگي مردم هستيم و همه قولهاي مساعدي كه براي حل مشكلات مردم داده ميشود در حد شعار است.
قانون اساسي در اين باره تكليف را بر همه روشن كرده است. همانطور كه آموزش و خدمات درماني رايگان در قانون اساسي آورده شده است، توجه به مباحث معيشتي وجود دارد اما متاسفانه به قوانين موجود آن طور كه بايد و شايد عمل نمي شود.
يكي از مشكلات بزرگ جامعه امروز ايران نگران فردا بودن است. از آنجاكه فرداي مردم در جامعه نامشخص است با سرعت هر چه تمام تر و چه بسا با حرص و ولع، ميتازيم تا مبادا فردا از كار افتاده شويم و در شرايطي سخت، بي پناه رها شويم. مردم همواره به اين موضوع فكر مي كنند كه در چنين شرايطي چه كسي دست ما را ميگيرد؟ همين موضوع است كه احساس ناامني را بر روح و روان شهروندان حاكم ميكند. در پي اين احساس ناامني والديني دو شغله و حتي سه شغله در شهرها داريم كه وقتي براي تربيت و مراقبت از فرزندان خود ندارند.
بايد راهكاري انديشيد كه افراد نگران روز مبادا و فرداي خود نبوده و از حداقلهاي زندگي برخوردار باشند. تنها راهكار موجود اين است كه همه افراد از بيمه رفاه و خدمات اجتماعي برخوردار باشند تا اگر روزي دچار مشكلاتي چون از كارافتادگي شدند بدانند با حداقل ها مي توانند امرار معاش كنند. وگرنه اين نگراني جزء لاينفك زندگي افراد جامعه مي شود چرا كه آن ها مي بينند در شرايط موجود حتي افرادي كه تحت پوشش نهادهاي حمايتي قرار دارند نمي توانند گذران زندگي كنند و هر روز براي دريافت كمك به فلان نهاد يا دستگاه مي روند، در واقع به نوعي تكدي گري از سازمان ها را تجربه مي كنند.
مردم سالاري:لزوم برخورد قاطع با سوء مديريتها
«لزوم برخورد قاطع با سوء مديريتها»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ولي درويشي است كه در آن ميخوانيد يادم ميآيد که چند سال قبل، در يکي از دانشگاهها، کارمندي را کميته انضباطي جريمه کرده و سپس 6 ماه تعليقش کردند.جرمش اين بود که حدود 150 هزار تومان پول فروش ناهار دانشجويي را به حساب دانشگاه واريز نکرده بود. اما سال گذشته در همان دانشگاه، سيستم برق ساختمان ساعتها دچار نوسان شده بود و مسئول سايت اينترنت دانشگاه بدون آنکه حداقل رايانهها را خاموش کند و برق ورودي سايت را قطع نمايد، درب اتاق را بسته و رفته بود. در نتيجه آن، خسارت وارده به 30 دستگاه رايانه بيش از 10 ميليون تومان برآورد شده بود. اما نکته قابل توجه آنجاست که بر خلاف برخوردي که با موضوع 150 هزار تومان شده بود، مسئول سايت فقط يک گزارش چند سطري نوشته و علت را نوسانات شديد برقي اعلام کرده بود و اين قضيه بدون پيگيري خاص ديگري - به همين سادگي - تمام شده بود.
کل بحث نوشته حاضر، اين برخوردهاي دوگانه و البته نامتناسب با يک نوع جرم است که شايد يکي را عمد بدانند و ديگري را غير عمد. در حاليکه حکم قانون در مورد يک سارق جزء با قاطعيت تمام و بدون اغماض اجرا ميشود اما کساني که سوء مديريتشان زيانهاي جبران ناپذيري را بر جاي ميگذارد، در اغلب موارد از مجازات عادلانه مصونند؟آيا آن مسئولي که به دلايل شخصي ميليونها تومان از بيت المال را صرف پروژه اي کارشناسي نشده کرده و در ميانه کار- به دلايلي- آنرا کنار ميگذارد، هم اندازه آن سارق خياباني مجازات ميشود؟
آيا آن مديري که پيمانکار پروژه راهسازي اش، به علت عدم نصب تابلوهاي هشدار دهنده لازم، باعث بروز تصادف شديد بين يک کاميون و يک خودروي سواري شده و باعث مرگ 4 جوان متخصص اين مملکت ميشود، هيچگاه مورد مؤاخذه مستقيم قرار ميگيرد؟
آيا آن مسئولي که تنها زماني دل نگران سازه تاريخي به جاي مانده از دوره ساسانيان ميشود که بيش از 70 درصد آن تخريب شده است، به خاطر تخريب آثار تمدني مملکتش مورد بازخواست قرار ميگيرد؟
قطعا نمونههايي از اين موارد که بر برخي از آنها بايد نام "فاجعه” نهاد، در همه جاي کشور ديده ميشود، اما آيا به تعداد اين خطاهاي نابخشودني، مسئول و متولي مقصر نيز در راهروهاي محکمههاي مربوطه مشاهده ميشود؟ شايد حداکثر برخوردي که در برخي موارد با اينگونه مسئولين شود، عزل آنها از مقامشان باشد.البته اگر پست بهتري در جاي ديگر به آنها پيشنهاد نشده باشد. هر چند اين کار در جاي خود قابل تقدير است. اما بايد توجه داشت که اين امر "لازم” بوده ولي به هيچ روي «کافي» نخواهد بود و بايد نقطه آغاز برخوردهاي قانوني باشد نه حکم نهايي مجازات.
واقعيت اين است که ريشه بسياري از جرمها و بزههاي اجتماعي در اهمال، سوءمديريت و اتخاذ تصميمات اشتباه برخي مديران است و بسياري از ناراستيها و معضلات اجتماعي، معلول همين سوءمديريتهاي رايج در جامعه است. مگر نه اينکه وقتي هزينههاي زندگي به دليل مديريت نادرست مديران بيشتر از توان مالي افراد جامعه شود، آمار پرخاش و دزدي و قتل و فساد و فحشا و هزاران درد بي درمان ديگر! در جامعه رشدي شتابنده خواهد داشت؟ وقتي افراد در تأمين سرپناه درمانده شوند، قطعا همپاي هزاران فساد مختلف، بر فساد اداري موجود در جامعه نيز افزوده خواهد شد. وقتي فرهنگهاي مبتذل حريم خصوصي خانوادهها را تسخير کنند، آمار طلاق و کودکان بي سرپرست و بحرانهاي روحي و اجتماعي هر روز بالاتر و بالاتر خواهد رفت. وقتي دروغ - که مادر همه گناهان است - و قول و قسم، به آلتي براي حفظ منصب و توجيه خطا تبديل شود، اخلاقيات به سرعت از جامعه رخت بر خواهند بست...
تا کنون چند بارهزينه سوء مديريتهايي که اينچنين آثار مخربي در جامعه دارند، محاسبه شده است؟ مديراني که تنها با ابلاغ يک دستورالعمل چند سطري باعث خانه خراب کردن هزاران هموطن شده اند چقدر هزينه پرداخته اند؟
آيا اين شيوه که ما دزد را گرفته و آويزانش کنيم ولي کسي که باعث افزايش فقر در جامعه شده و غير مستقيم آمار دزدي را در جامعه غير قابل باور کرده است، همچنان قدر بيند و بر صدر نشيند، رويه اي درست و عادلانه است؟ مگر نه اينکه يکي از فلسفههاي جاري شدن حکم در مورد سارق خياباني، اين است که به جامعه پيام داده شود که از انجام چنين اعمالي اجتناب گردد؟آيا بهتر نيست در مورد مسوولان نيز چنين شود؟ آيا نبايد پس از محرز شدن تقصير و به تناسب قصور صورت گرفته، مسوولان نالايق را شديدا مجازات کرد؟ مجازاتهايي آنچنان سخت و قاطع، که به تمام مترصدين کسب پستهاي مديريتي جامعه اين پيام به روشني داده شود که اگر توان عهده داري مسئوليتي را ندارند - حتي اگر تمام جاذبههاي مملکت آنها را براي پذيرش آن مسئوليت وسوسه نمايند- از عهده دار شدن آن بپرهيزند و ميدان را به آناني واگذارند که توانايي انجام بهينه آن کار را در خود ميبينند و با چشمان باز متوجه عواقب پذيرش آن مسئوليت هستند.
قطعا اگر مديران و مسئولان، با تصوير روشني از سنگيني بار مسووليت و اهميت و خطر تصميماتشان به پذيرش آن مسئوليت مبادرت ورزند مداقه و مراقبه مدام آنان در امور مربوطه، باعث خواهد شد که هم از تحميل هزينههاي گزاف و بعضا غير قابل محاسبه سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ... بر جامعه به طور چشمگير کاسته شود و هم کشور با شتاب بيشتري به سوي اهداف و چشم اندازها پيش رود. در اين صورت کارها به افراد کاردان سپرده خواهند شد و ميتوان باور داشت که مسئولاني که پاي در چنين ميدان خطيري ميگذارند، تشنگان خدمتند نه شيفتگان قدرت.
وطن امروز: دستاورد جنبش تسخیر برای مردم آمریکا
«دستاورد جنبش تسخیر برای مردم آمریکا»عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم ثمانه اكوان است كه در آن ميخوانيد؛امروز دوشنبه هفدهم سپتامبر سال 2012 نخستین سالگرد برپایی جنبش تسخیر والاستریت در پارک زاکوتی در محله منهتن نیویورک است. به راه افتادن جنبش تسخیر والاستریت جزو رویاهای کاله لاسن و میکا وایت، 2 تن از کارمندان مجله ادباسترز در کانادا بود؛ مجلهای با موضوعات هنری که وظیفه اصلی آن استفاده از جایگاههای بازرگانی و رسانهای برای مبارزه با سرمایهداری بوده است. این افراد احساس میکردند آمریکا نیز به قیامهایی مانند قیامهای موجود در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیاز دارد. لاسن و وایت به همین دلیل روزی را تعیین کردند، تصویری از یک مشت بسته را که در مقابل والاستریت یعنی قلب تجاری نیویورک بود در پوستر مربوط به جنبش گنجاندند و شعار «تسخیر والاستریت» را نیز برای این حرکت انتخاب کردند و حالا دیگر وقت نشستن و تماشا کردن بود.
همین پوستر و فراخوان و این شعار بعد از 17سپتامبر به رویای میلیونها آمریکایی تبدیل شد. یک سال تمام آمریکا در گیر و دار جنبش تسخیر والاستریت بود. چادرها و کمپهای تسخیر مناطق اقتصادی کشور به سرعت در منهتن و سایر شهرها برپا شد، محیطهای دانشگاهی و خانههای اجارهای در بیشتر مکانها رها شد و مردم برای خوابیدن به پارکها و اماکن تسخیر شده شتافتند.
کسانی که نمیتوانستند با وجود سرمای هوا در چادرها بخوابند کار کمکرسانی به متحصنان را بر عهده گرفتند و کمکهای مالی و غیرنقدی جمعآوری شده صرف تهیه غذا و امکانات تجمعکنندگان شد. هر کس بنا بر امکانات و هنری که داشت وارد میدان شد و یک جمع چند نفره دانشجویی به سرعت تبدیل به جمعی هزاران نفره شد که سرانجام توانست بعد از چندماه رسانهها را نیز به تسخیر خود در بیاورد. جنبش تسخیر والاستریت جنبشی برای مبارزه با نظام سرمایهداری بود اما گسترش ابعاد آن و جمع شدن و بازگو شدن مشکلات جامعه آمریکا و بعد از آن جامعه بشری، اهداف و ابعاد جدیدی از جنبش را پیشروی معترضان قرار داد که تا امروز در تاریخ ایالات متحده اینگونه بازگو نشده بود.
جوانان و دانشجویان برای اعتراض به سیستم اقتصادی و بحران اقتصادی به وجود آمده در جامعه آمریکا به خیابانها ریختند اما در ادامه کسانی را دیدند که در اعتراض به سیستم بانکی ایالات متحده، در اعتراض به بازپرداختهای سنگین وامهای مسكن یا در اعتراض به سیستم وامهای دانشجویی با تمام توان و قدرت و هنر خود به میدان آمده بودند. بزودی در میدان اصلی غوغایی برپا شد.
در یک سو معترضان به سیستم سرمایهداری در نزدیکی ساختمانهای والاستریت طبل میزدند و با صدای طبلها، صدای تپیدن قلب جنبش را به سرمایهداران و سیستم سرمایهداری گوشزد میکردند و در سوی دیگر بیخانمانها و فقرا در صف غذا از خاطرات خود درباره اینکه چطور در بحران اقتصادی به وجود آمده خانه و زندگی خود را از دست داده بودند، صحبت میکردند، در گوشهای هم عدهای به نژادپرستی در سیستم اجتماعی آمریکا اعتراض میکردند.
با راهپیمایی پل بروکلین و زد و خورد شدید پلیس با معترضان، کمکم رسانهها نیم نگاهی به تجمع بر پا شده در پارک کردند و با دستگیر شدن حدود 1700 نفر از معترضان نگرانی از کشیده شدن این اعتراض به سایر شهرها و ایالات آمریکا بالا گرفت.
حالا دیگر «بلومبرگ» شهردار نیویورک خط اول سیستم تهاجم به معترضان را ساماندهی میکرد و پلیس و شرکتهای خصوصی و حقوقی راهبری انواع مبارزات با این نوع اعتراضات را بر عهده گرفتند. جنبش تسخیر والاستریت اما جنبشی مادی برای تسخیر مکانی فیزیکی نبود.
جنبشی بود که قصد داشت اعلام کند شرایط اصلی جامعه آمریکا، چیزی که در رسانههای وابسته به نظام سرمایهداری بیان میشود نیست. مردم به دنبال حقیقت درباره چگونگی ایجاد شدن این نوع تبعیضها در سیستم اجتماعی و اقتصادی بودند که به رسانهها رسیدند.
در واقع جنبش تسخیر والاستریت ارائهدهنده کیفرخواستی جدی از طریقه برخورد نظام سرمایهداری و رسانههای تحت حاکمیتش با تودههای مردم بود، به همین دلیل اعضای جنبش ضمن پیگیری اهداف اولیه به مسائل بزرگتری نیز رسیدند.
ابتكار: رئيس جمهوريازدهم چه ويژگيهايي داشته باشد؟
«رئيس جمهوريازدهم چه ويژگيهايي داشته باشد؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن ميخوانيد؛واقعيت اين است که ايران در بسياري ازحوزهها کشور قدرتمندي شده است.توان نظامي و دفاعي ما خواب خوش را از رژيم جعلي اسرائيل و هواداران غربي آن گرفته است.از نظر علمي و تکنولوژي نيز پيشزفتهاي خوبي داشته ايم. اما در زمينه اقتصادي هنوز جايگاه شايسته خود را متنا سب با استعدادهاي طبيعي و انساني خويش پيدا نکرده ايم.نفت پاشنه آشيل اقتصاد ماست.
اکنون دشمنان نظام اسلامي از همين نقطه کشور ما را هدف گرفته اند و با تنگ تر کردن حلقه تحريمها گلوي اقتصاد ضربه پذير ما را با تمام توان ميفشارند.با شناخت همين وضعيت بوده که طرح اقتصاد مقاومتي مطرح شده و اگر خوب اجرا شود ميتواند نقشه شوم دشمنان را خنثي کند.اما مسئولان مربوط در اين زمينه تا کنون کارکرد موثري نداشته اند.اختلافات سياسي گروهها و احزاب را به سمت چند پارگي و فرسودگي سوق داده است.در همين راستا ااصولگرايان به بن بست مشروعيت برخورده اند و آستين شان براي بيرون آوردن چهرههاي مقبول و شاخص تهي ميباشد و دايره ي گمانه زنيها پيرامون ميزان شانس افراد واجد شرايط نامزدي هر روز تنگ تر و تنگ تر ميشود.
بخشي از نيروهاي سياسي کشور که در جناح اصلاح طلب خيمه زده، دچار بلا تکليفي در سر و يأس در بدنه شده اند.تورم و گراني دو اسبه ميتازد و گرد و غبارش راه نفس کشيدن رابر مردم آسيب پذير بسته است. در کنار همه اينها،شخصيتهايي را که نظام و ملت عمرخويش را به پاي پرورش آنان ريخته بودند؛ با ندانم کاري، حسادت و طمع ورزي به دست خودمان ويران کرديم.به طور مثال اگر هاشمي،خاتمي و احمدي نژاد راعصاره ي سه نوع تفکر و سليقه در نظام بدانيم،هوا خواهان هر يک با کمال بي رحمي کوشيدند تا ديگري را با تمام توان بکو بند و تخريب نمايند.بر پيشاني يکي مهر خواص بي بصيرت زدند،ديگري را ليبرال و سردسته فتنه گران قلمداد نمودند و سومي را هم منحرف به شمار آوردند.
اگر چه برخي با به کارگيري"جدا بودن حساب احمدي نژاد از جريان انحرافي"تعارف تکه پاره ميکنند، ولي واقع امر اين است که با آدرسهاي که ميدهند و علايمي که در سخنان شان هست؛چيزي جز اين نيست که وي را هم در جمع همان انحرافيها جاي ميدهند. نبايد از ياد ببريم که هر سه شخصيت معايب و محاسن خويش را دارند.در باره اشتباهات و عيوب آنان زياد سخن رفته است؛ از جمله اينکه اولي با توسعه اقتصادي مصرف گرايي را رواج داد ودومي با سياست توسعه سياسي متهم به ترويج ولنگاريهاي اجتماعي شد و سومي با تاکيد بر توزيع ثروت به توزيع فقر رسيد،با همه اينها، اما لازم است رئيس جمهور بعدي،ويژگيهاي اعتدال و سياست هاشمي،خردمندي و نجابت خاتمي و جنگندگي و شجاعت احمدي نژاد را در خود جمع کند و اين آخرين رئيس جمهور بهتر است ترکيبي از محاسن سه رئيس جمهور قبلي باشد تا بتواند از پس چالش هاو گردنههاي سخت پيش رو برآيد.اگر چه چنين آرزويي، خوش خيالي تلقي ميشود؛اما پرهيز از زياد ه خواهي و روي آوري به عقلانيت و ترجيح منافع ملي بر مطامع شخصي و جناحي اين آرزو را به واقعيت بدل ميکند.
از آن جا که به دليل سياليت فضاي سياسي هنوز رويکرد گروهها و جريانات سياسي به انتخابات يازدهم مشخص نيست به گونه اي که به رغم محدوديت زماني تا شروع فعاليت رسمي انتخابات معلوم نيست که متناسب با معيارهاي اقتصادي و شرايط کنوني،بايد به سراغ شخصيت اقتصادي براي فايق آمدن بر مشکلات کنوني رفت يا همانند گذشته که درب فعاليتهاي سياسي در ايران همواره بر يک پاشنه ميچرخد همچنان بايد منتظر ظهور و بروز چهره اي سياسي صرف باشيم، يا اينکه کليد حل مشکلات را اين بار به دست چهره اي فراتر از رويکرد صرف اقتصادي يا گرايشهاي خاص سياسي بسپاريم.در هر صورت تصورات و گمانه زنيهاي مبهمي در باره ي شرايط و چگونگي انتخابات يازدهم در محافل سياسي و عرصه ي رسانهها در جريان است.
برخي بر آنند که اين بارنيز اصولگرايان از خمره ي هفت رنگ خويش به سال انتخابات نهم در سال 84چهره اي کم تر شناخته شده نظير احمدي نژاد بيرون خواهند آورد و باز معجزه ميآفرينند، امّا دسته اي ديگر معتقدندکه ديگر حناي اصولگرايان نزد مردم رنگ ندارد و اين بار نه هفت رنگ که هزار رنگ هم بسازندچشمان تيز ملت را خيره نخواهند کرد،و بر عکس گروهي معتقدند که اين بار اصلاح طلبان هستند که به سان سال 76 ميتوانند، دوم خرداد ديگري را در 24 خرداد 1392 تکرار کنند و اذهان و چشمان را به سوي خويش خيره نمايند.
ملت ما: استيصالي پنهان در انتشار فيلم موهن امريكايي
«استيصالي پنهان در انتشار فيلم موهن امريكايي»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم مصطفي افضليفرد است كه در آن ميخوانيد؛در سنوات پيشين و زماني كه كشورهاي امريكايي و غربي از قدرت قابل توجهي برخوردار بودند، كمتر شاهد اتفاقات و به كارگيري راهكارهايي مانند انتشار فيلمهاي موهن توسط امريكا و رژيم صهيونيستی بوديم و حتي اگر موردي هم مشاهده ميشد، به صورت زنجيروار نبوده و موردي انجام ميشد. اما هماكنون در شرايط فعلي حاكم بر جهان، شاهد كاهش قدرت نفوذ غربي و امريكا در خاورميانه بهويژه بين كشورهاي اسلامي هستيم.
كاهش فوقالعاده قدرت نفوذ امريكا و غرب در كشورهاي اسلامي باعث شد تا آنها با بهكارگيري ابزارهايي مانند ساخت و انتشار فيلمهاي موهن براي اهانت به اعتقادات مسلمانان به مقابله با اسلام برخيزند. همچنين خشم و انزجار امريكا و غرب زماني افزايش يافت كه آنها موفق نشدند كشورهايي مانند جمهوري اسلامي ايران را به انزوا كشانده و به اهداف خود دست يابند. نقشههاي شومي كه از ابتداي انقلاب اسلامي ايران عليه اين كشور اتفاق افتاد ميتواند به عنوان بهترين مصاديق دشمني آنان با اسلام به شمار برود.
پس از برگزاري اجلاس عدمتعهد در تهران كه موفقيت ايران را به رخ جهانيان كشيد، امريكا به همراه رژيم صهيونيستي بار ديگر در انجام اموري مانند عدم حضور سران كشورها بهويژه دبيركل سازمان ملل ناكام ماند و اين موضوع بر انجام اقداماتي مانند ساخت و انتشار فيلم موهن دامن زد. اين اقدام امريكا نشاندهنده استيصال و درماندگي رژيم صهيونيستی و امريكا در رسيدن به اهدافشان است
اما بايد توجه كرد كه اين اقدام نه تنها براي آنها موفقيتي به ارمغان نخواهد آورد بلكه منجر به شناسانده شدن هويت پنهان دشمنان براي جهان اسلام شده و هر دو طرف را مقابل هم قرار خواهد داد. انجام اقدامي مانند انتشار فيلم اهانتآميز به اعتقادات و عقايد مسلمانان جهان، توصيفكننده خشم دروني امريكا و غرب است
و آنها با بهكارگيري يك مدل ليبرال دمكراتيك قصد دارند مسلمانان را در باتلاق گرفتار كنند اما در صورتي كه با استفاده از ابزارهاي اهانتآميز، خود را گرفتار خواهند كرد. در اين خصوص ميتوان به آياتي كه در كتاب آسماني آمده اشاره كرد خداوند در قرآن ميفرمايد: از پيشرفت اسلام كساني كه دوست هستند دچار اعجاب و شگفتي ميشوند و كساني كه دشمن هستند، به خشم و تكاپو ميافتند.
آرمان: بایستههای نطق رئیسجمهور در مجمععمومی
«بایستههای نطق رئیسجمهور در مجمععمومی»عنوان ياددات روز روزنامه آرمان به قلم محسن جلیلوند است كه در آن ميخوانيد؛اصولا تریبون سازمان ملل متحد فرصتی به سران کشورها میدهد که بتوانند مواضع خود را بیان کنند. طبیعی است که سران کشورها به این حضور علاقه داشته باشند و بعضی اوقات اساسا موظف هستند که در آنجا مواضع کشور خود را بیان کنند.
در این میان، ما باید دو موضوع را تفکیک کنیم. یکی صرف حضور است که تاثیر حاضر شدن یک مقام سیاسی در این تریبون بینالمللی است و دیگری مضمون سخنانی است که بازتابهای خاص خود را دارد. یعنی به صرف حضور انتقادی نیست، اما به مضمون سخنرانی و زوایای گوناگون آن میتواند انتقاداتی مطرح باشد.
برای رسیدن به این هدف در این مسیر، اولا باید دید این سخنرانی با چه هدفی انجام میشود زیرا این سخنرانی در سطح بینالمللی پخش میشود و بازتابهای مخصوص به خود را دارد. اما مخاطب حضور سران هستند که در سازمان ملل هستند. بنابراین این موضوع یک سطح عام دارد و یک سطح خاص. در حقیقت اعلام مواضعی که در اینجا صورت میگیرد، یک کشور را در اینجا مطرح میکند که آمده و مواضعش را در سطح بینالمللی بیان میکند.
هر چقدر سطح این هیات بالاتر باشد، طبیعتا تاثیر آن بیشتر است. کشوری که در حد سفیر صحبت میکند، خیلی متفاوت است با کشوری که در حد وزیر خارجه و یا در حد رئیسجمهور صحبت میکند. سخنران ایالات متحده که خودش میزبان است، همواره رئیسجمهور آن کشور است. این مساله استثنا هم ندارد. درباره مضمون صحبت هم این نکته را بگویم که در سازمان ملل متحد کسی وارد جزئیات نمیشود.
معمولا در این سخنرانی این کلیات است که مطرح میشود. در سخنرانیهایی از این دست معمولا چندین موضوع مطرح میشود و برخی از محورها، طبیعتا مناقشهبرانگیزند. حتی شخصی مثل جورج بوش هم که روی نطقش دوسه ماهی کار میکنند، در مجمع عمومی میآید صحبت از «محور شرارت» میکند که جنجال به پا میکند.
بعد هم طوری ماجرا بیخ پیدا میکند که مجبور میشوند حرفشان را تصحیح کنند. هر نطقی که نوشته میشود، طبیعتا روی آن کار میشود و گامها و محدوده نفوذ آن تعریف میشود. بخشی از مخاطب شما افکار عمومی و رسانهها هستند. بخشی دیگر کسانی هستند که پای صحبت نشستهاند. این موضوع بدینخاطر است که نطقها طبقهبندی دارد. شما وقتی از موضوعی صحبت میکنید که به منافع ملی باز میگردد و منافع دیگران در آن نیست، طبیعتا طرح آن برای طرف مقابل مناقشهبرانگیز خواهد بود.
ای بسا که در روابط آمریکا و روسیه نیز چنین مسالهای مطرح است. موضوعی که برای آمریکا در حیطه منافع ملی تعریف میشود، شاید برای روسیه مناقشهبرانگیز باشد و برعکس. یا مسالهای که برای افکار عمومی مناقشهبرانگیز است، شاید در سطح تصمیمگیری برای کشوری مناقشهبرانگیز نباشد. حال سنجیدن مساله مناقشه برانگیزی نطق و چگونگی تاثیرگذاری، موضوعی است که باید روی آن کار کارشناسی شود. سخنرانی در مجمع عمومی معمولا برای اعلام مواضع است و برای تاثیرگذاری بیشتر، ضروری است با بینشی دقیقتر این سخنرانی را پیریزی کنیم.
آفرينش: آذربايجان چشم به راه بخش خصوصي
«آذربايجان چشم به راه بخش خصوصي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛درچند وقت اخير به سبب تحولات سياسي و اقتصادي مختلف در كشور، خبري از آذربايجان و مردم زلزله زده به چشم نمي خورد. برگزاري اجلاس تهران، پوشش خبري حضور سران كشورها، اتفاقات و حواشي اجلاس، ركورد زدن هاي دلار وسكه، تعطيلي سفارت كانادا و... كمي يادها را از آذربايجان غافل كرد. درحالي كه دراين ايام بسياري از نهادها و بخش هاي دولتي و مردمي در حال فعاليت سنگين بودند تا وضعيت اسكان مردم تا قبل از فرارسيدن فصل سرما مشخص شود.
مردمي كه كم و بيش در چادر هاي امدادي پناه گرفته اند چشم به راه سرماي زود رس شمال غرب ايران، نشسته كه ببينند كي ديوار هاي قابل اعتماد دوباره بالا مي رود. درحال حاضر مهمترين موردي كه در مناطق زلزله زده قابل توجه است بحث ساخت و سازخانه هاي ويران شده است. براساس وظايف تعريف شده بنياد مسكن انقلاب اسلامي، همواره مسئول بازسازي و نوسازي مسكن در روستاها بوده است و در جريان بلاهاي طبيعي قبلي هم بازسازي روستاها را به عهده داشته است.
روال كار اين گونه است كه بنياد مصالح مورد نياز بازسازي خانه ها را تهيه مي كند و به روستا ها مي رساند، مردم هم با توجه به تسهيلات در نظر گرفته شده و با استفاده از مصالح فراهم شده توسط بنياد خودشان براي بازسازي منازل اقدام مي كنند. لذا بحث "كيفيت و سرعت" ساخت سازها بسيار حائز اهميت است كه به آن مي پردازيم.
نمي توان انتظارداشت كه روش بنياد براي ساخت و سازها مثمرثمر واقع شود واز سرعت كافي براي برخورد نكردن بافصل سرما برخوردار باشد. چون تضميني وجود ندارد كه با دراختيارگذاشتن مصالح، روستاييان خانه هاي خود را بر اساس اصول و ضوابط مهندسي و ايمني بسازند. اين روال نمي تواند مانع از بروز حوادث آتي گردد و مجددا جان مردم درخطر خواهد بود.
درثاني، با توجه به تسهيلات خردي كه دولت براي بازسازي به خانوارها اختصاص داده، انتظار نميرود سرعت چشمگيري در امر ساخت و سازها حاصل گردد و طولاني شدن مدت ساخت و ساز علاوه بر مشكل سرما، احتمال حادثه آفريني براثر پس لرزه هاي مجدد وجود دارد.
اما راهكاري كه براي اين امر متصور و ضروري است، ورود بخش خصوصي و انبوه سازان در امر ساخت و ساز مناطق زلزله زده مي باشد. همانطور كه گفته شد تسهيلات خردي كه دولت به زلزله زدگان اهدا كرده به تنهايي نمي تواند "كيفيت و سرعت" ساخت و سازها تضمين كند. اما اگر دولت اين حمايت هاي نقدي خود را به طور كلي دراختيار انبوه سازان بخش خصوصي قرار مي داد، انتظار مي رفت پيشرفت بيشتري حاصل شود. حداقل محاسن حضور بخش خصوصي و انبوه سازان درامر ساخت و ساز مناطق زلزله زده اين است كه مي توان تضمين قطعي درمورد اصولي و ايمني بودن سازه هاي خانه هاي جديد الاحداث داد و مطمئن بود كه خانه هاي حاضر از استقامت قابل قبولي برخوردار خواهند بود.
به گفته كميته ويژه نظارت بر بازسازي مناطق زلزلهزده كميسيون عمران، در مجموع حدود 20 هزار واحد مسكوني تخريب شده است كه براي بازسازي هر كدامشان حدود 18 تا 20 ميليون تومان اعتبار نياز است، بنابراين براي بازسازي منازل مسكوني حدود 400 ميليارد تومان هزينه نياز است؛ همچنين براي بازسازي راهها، زيرساختهاي تخريب شده، ادارات و ساير موارد مورد نياز حدود 600 ميليارد تومان هزينه در بر خواهد داشت كه در مجموع، هزينه هاي بازسازي را به هزار ميليارد تومان مي رساند.
لذا دخالت انبوه سازان در بازسازي مناطق زلزله زده علاوه بر سرعت بخشيدن به كار و انجام اصولي آن هزينه ها را هم كاهش خواهد داد و راه حل منطقي تري براي مديريت خسارات وارده و ترميم آن ها خواهد بود. از طرفي ديگر وقتي پاي انبوه سازان به اين مناطق باز شود، بحث نظارت و كنترل كيفيت ساخت و كنترل هزينه ها براي نهادهايي مثل بنياد مسكن آسان تر و مفيدتر خواهد بود. بايد توجه داشت كه مي شود با كمك گرفتن از بخش خصوصي در ترميم خسارت هاي زلزله، هم الگوي مناسبي براي برخورد مجدد با اين مساله ايجاد كرد، و هم براي روستاييان واحد هاي استاندارد و مقاوم با كيفيت مطلوب و مهم تر از هر چيزامنيت كافي فراهم كرد.
دنياي اقتصاد:جهش نرخ ارز؛ پرداخت هزینه زندگی لوکس
«جهش نرخ ارز؛ پرداخت هزینه زندگی لوکس»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم یاشار حیدری است كه در آن ميخوانيد؛افزایش اخیر نرخ ارز که بنا به تعبیری معادل کاهش 55درصدی ارزش پول ملی در مدتی کوتاه است، بیش از آنکه نتیجه تصمیم سیاستگذار در پیروی از نظر اقتصاددانان باشد محصول مکانیزمهای طبیعی اقتصادی است.
آقای حامد قدوسی، در سرمقاله تاریخ 21/6/1391 این روزنامه ضمن معادل قرار دادن شرایط فعلی بازار ارز با آنچه «گروه بزرگی از اقتصاددانان ایرانی» در دو دهه گذشته بر آن تاکید داشتهاند – افزایش نرخ ارز معادل تفاوت نرخهای تورم داخلی و خارجی – آنان را به اعلام خشنودی یا عدم خشنودی از شرایط حاضر فرا میخواند.
پرواضح است که تاکید اصلی حامیان تنظیم نرخ رشد قیمت ارز بر اساس تفاوت نرخهای تورم داخلی و خارجی، بر حفظ مزیت رقابتی تولیدکنندگان داخلی در برابر واردات است که میتواند نتایج مثبتی در راستای کاهش بیکاری داشته باشد. به نظر نگارنده آنچه باید در شرایط حاضر برای مردم و سیاستگذار بازگو شود مزایای افزایش نرخ ارز نیست، چرا که بازگو کردن این مزایا در «پانزده سال گذشته» تاثیر چندانی بر ارزیابی اقتصادی مردم و سیاستگذار نداشته است. بلکه لازم است اقتصاددانان حامی افزایش نرخ ارز، با تلاش در جهت توصیف مکانیزمهای مخربی که بازار را ناچار از واکنش ناگهانی ساخته است، به یادگیری اصول اولیه اقتصادی توسط جامعه کمک کنند. این مهم از حوصله این نوشتار خارج است، لذا تنها به بیان چند نکته بسنده خواهد شد.
نرخ ارز و توان اقتصاد ملی: در تفسیرهای عمومی، از نرخ ارز به عنوان معیار قدرت اقتصادی کشور در عرصه جهانی یاد میشود؛ به این معنی که پایین بودن نرخ ارز (بالا بودن ارزش پول ملی) امری مطلوب تلقی میشود. از دید اقتصادی، میتوان ریشه این باور را در واقعیات بازار و در سمت عرضه ارز جستوجو کرد. ارزان بودن ارز خارجی قاعدتا میتواند نتیجه فراوانی ارز در نتیجه عرضه زیاد آن در بازار باشد. در ادبیات اقتصادی، صادرات و ورود سرمایه خارجی دو منبع اصلی عرضه ارز تلقی میشوند.
بنابراین، ارزش پول ملی در اقتصادی بالاست که از نظر توان صادرات و جذب سرمایه خارجی نسبت به دیگر کشورها دارای مزیت باشد. طنز تلخ آن است که بعضا در کشور ما بالا بودن نرخ ارز عامل قدرت رقابت در اقتصاد جهانی و نه نتیجه آن دانسته شده و از این منظر برای کاهش نرخ ارز، فشار اجتماعی وجود دارد. میتوان با این منطق ادعا كرد که اقتصاد ایران به دلیل توان صادرات فراوان نفت در مقایسه با اندازه اقتصاد، در میان کشورهایی است که باید پول ملی پرارزشی داشته باشند.
ایراد اساسی تفسیر اخیر آن است که توان ایران در کسب درآمد ارزی نه بر اساس قدرت تولید و ایجاد ارزش افزوده بلکه غالبا بر مبنای استخراج و فروش منابع طبیعی ذاتا کمیاب حاصل میشود. لذا سهم اقتصاد ما (مردم ما) در ایجاد ثروت در اقتصاد جهانی چشمگیر نیست و آنچه عمده توان صادراتی اقتصاد ما را ایجاد میکند، درآمدی است که از محل فروش حق نسلهای آتی از منابع طبیعی کشور ایجاد میشود.
به عبارت دیگر، اقتصاد ما در رقابتی نابرابر با اقتصادهای مبتنی بر تولید صنعتی، کشاورزی یا خدماتی که مولد ارزش افزوده هستند قرار دارد، چرا که در این اقتصاد فروش دارایی نسلهای حاضر و آتی منبع ایجاد درآمد است و در دیگری ارزش افزوده ناشی از کار و مدیریت نسل حاضر.
محدودیت دولت وابسته به نفت: با مقایسه روند فزاینده رشد مخارج دولت و ثبات (حتی نزول) تولید نفت، میتوان به راحتی پیشبینی کرد که حتی در صورت عدم کاهش درآمد صادرات نفت در نتیجه مسائل سیاسی و تحرکات خصمانه بیگانگان، شرایطی پیش روست که دخل دولت، کفاف خرج را ندهد و با توجه به دیربازده بودن سرمایهگذاری در صنعت نفت، تنها راه تامین بودجه افزایش نرخ ارز باشد.
آنچه امروز در بازار ارز رخ میدهد تجلی این پیشبینی ساده است و زنگ خطری برای سیاستگذاریهای آتی. ممکن است در آینده نزدیک با کاهش تنشهای سیاسی، جریان کسب درآمد نفت صادراتی به حالت عادی بازگردد، اما لازم است از تجربه حاضر به عنوان آزمون تثبیت نرخ ارز در سطوح پایین با تکیه بر دلارهای نفتی درس بگیریم.
تساوی ریکاردویی: در ادبیات اقتصاد کلان مفهومی به نام تساوی ریکاردویی (Ricardian Equivalence) وجود دارد که نشان میدهد در یک بازه زمانی بلندمدت باید مجموع درآمدها و مخارج دولت با هم برابر باشند. مصداق بیرونی این تساوی مانند حالتی است که دولت خاصی تصمیم به پرداخت یارانه مستقیم به مردم گرفته و منابع آن را با انتشار اوراق قرضه تامین میکند. با توجه به اینکه سود تضمینی اوراق قرضه (مشارکت) مقدار ثابتی است، دولت(های) آتی باید مقداری بیش از آنچه امروز به مردم پرداخت میشود را در آینده (به صورت مالیات) از اقتصاد جمعآوری کنند تا منابع لازم برای تسویه بدهی دولت به مردم تامین شود. تثبیت نرخ ارز در اقتصاد ما نیز مانند پرداخت یارانه برای خرید محصولات تولید خارج (!) است. منابع لازم برای تثبیت نرخ ارز از محل درآمدهای نفتی تامین میشود حال آنکه میتوان به جای تزریق این منابع در بازار ارز، با اعطای اعتبارات ارزی در شرایط رقابتی به بخش خصوصی به گسترش سرمایهگذاری مولد و افزایش پایه مالیاتی دولت یاری رساند.
به این ترتیب دولت خواهد توانست برای تامین کسری بودجه آتی خود که منتج از اقتصاد تورمی (دولت بزرگترین مصرفکننده در اقتصاد است) است، به صورت پویا، منابع جدید مالیات ایجاد کند. در دو دهه گذشته، دولتها غالبا از اهرم تثبیت نرخ ارز و ایجاد دسترسی ارزان به کالاهای وارداتی برای کنترل تورم استفاده کردهاند که علاوه بر هدر دادن فرصت ایجاد منابع مالیاتی جدید، به بروز ترکیب سبد مصرفی ناسازگار با توان تولیدی کشور منجر شده است.
نگاهی به حضور بی بدیل کالای لوکس در سبد مصرفی خانوارهای شهری کشور و مقایسه آن با سبد مصرفی خانوارهای شهری کشورهای توسعه یافته نشان میدهد در بسیاری موارد، مصرف محصولات لوکس در کشور ما از استانداردهای بالاتری برخوردار است.
به زبان ساده، مردم ما در سالهای گذشته توانستهاند به لطف دسترسی به منابع طبیعی نسلهای آتی به استاندارد مصرفی بالایی دست پیدا کنند، غافل از آنکه نهایتا روزی ناچار از پرداخت هزینههای واقعی این سبد مصرفی خواهند بود؛ چرا كه اقتصاد تورمی به افزایش مستمر کسری بودجه دولت دامن زده و نهایتا دولت را، که منبع درآمد دیگری ندارد، ناچار از افزایش نرخ ارز خواهد ساخت.