bato-adv
کد خبر: ۱۱۸۰۲۸

خاطره هاشمی‌ از سفر شمال، شنا، آمپول ضد کزاز و پلاژهای مختلط

هنگام پرش از روی اسکله، ناخن انگشت پایم شکست و زخم شد. بعد از شنا آقای ابراهیمی بهیار که همراه تیم آمده است، پانسمان کرد، می‌خواست آمپول ضد کزاز بزند، موافقت نکردم...
تاریخ انتشار: ۱۷:۰۶ - ۱۷ تير ۱۳۹۱
هنگام پرش از روی اسکله، ناخن انگشت پایم شکست و زخم شد. بعد از شنا آقای ابراهیمی بهیار که همراه تیم آمده است، پانسمان کرد، می‌خواست آمپول ضد کزاز بزند، موافقت نکردم...

فارس نوشت: در خاطرات سال 68 آیت الله هاشمی رفسنجانی در اواخر تیرماه هاشمی به برخی خاطرات خود از سفر به شمال کشور اشاره می کند، که مرور برخی از آن ها خالی از لطف نیست.
 
روز پنجشنبه 29 تیر ماه:
چمدان را بستم و به مجلس رفتم در گزارش‌ها مطلب مهمی نیافتم فیزیوتراپی انجام شد. مصاحبه‌ای نیم ساعته با صدا و سیما در مورد برنامه هایم برای ریاست جمهوری جهت تبلیغات انتخابات انجام دادم.

به آیت الله خامنه‌ای تلفنی اطلاع دادم که دو روز به سفر خواهم رفت به فرودگاه رفتیم و با هواپیمای فرند شیپ به سوی بیشه کلا استراحتگاه لب دریای خزر نیروی هوایی حرکت کردیم بین راه به (سرتیپ منصور ستاری)فرمانده نهاجا (نیروی هوایی ارتش) درباره مسائل ارئش مذاکره داشتیم.
 
جمعه 30 تیر:
همراهان عموما بعد از نماز خوابیده بودند. کمی در باغچه‌های اطراف ویلا پیاده روی کردم. ساعت هشت صبح صبحانه خوردیم. برای شنا به دریا رفتیم. قلاب ماهی گیری به آب انداختیم، اما صیدی نکردیم.

هنگام پرش از روی اسکله، ناخن انگشت پایم شکست و زخم شد. بعد از شنا آقای ابراهیمی بهیار که همراه تیم آمده است، پانسمان کرد. می‌خواست آمپول ضد کزاز بزند، موافقت نکردم می‌خواست بقیه ناخن را بردارد، با این هم موافقت نکردم. چون به نظرم مهم نمی‌آید.
سواحل این طرف خیلی آبادتر و پرجمعیت‌تر است. تقریبا همه جا را گرفته و پلاژ و ویلا ساخته‌اند؛ بیشتر آنها شخصی است. از ارتش و ارگان‌ها هم هست. معمولا با دیوارهایی از حصیر، محل شنا زنان و مردان جدا شده است، ولی در مواردی زنان و مردان با هم در دریا هستند ولی آنان با لباس و روسری یا چادر در آب می‌روند؛ به آن صورتی که شنیده بودم سخت گیری نیست.
 
شنبه31 تیر ماه:
ساعت دو و نیم بامداد بیدار شدم. تشنه بودم و پایم هم درد گرفته بود. کمی راه رفتم و آب خوردم. بعد از نماز صبح دیگر نخوابیدم بعد از صبحانه به دریا رفتیم. سپس در کنار باغچه ویلا، خاطرات دیروز را نوشتم. در وان آب گرم برای معالجه درد کمر استحمام کردم. باند انگشت زخمی ام را عوض نمودم. یکی از دوستان یاسر به نام صحرا پور، که وقت عقد داشت، از تهران تلفنی کسب تکلیف کرد. گفتم شب به خانه بیاید.

بعضی از همراهان برای تبریک عید غدیر آمدند. گفتم به همه افراد موجود در این اقامتگاه به هر یک از مبلغ پنجاه تومان عیدی بدهند. ظهر در نماز خانه، پس از اقامه جماعت با جمعی از پرسنل و همراهان صحبت کردم و از پذیرایی و نگهداری مجتمع تشکر کردم. تا ساعت شش و نیم به استراحت گذشت و سپس به سوی تهران حرکت کردیم مغرب به منزل رسیدیم؛ هوای تهران مساعد و معتدل است.

برچسب ها: هاشمی خاطرات شنا
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
اين نوع پردازش مطالب در خاطرات مرد بزرگي چون هاشمي به اين منظور است كه حقايق زندگي يك مسوول را بازگو كند كه با تمام ويژگيهاى بزرگ و كادرهاى مهم وقت براى دو روز استراحت و با چه انضباطي از طبيعي ترين امكان استفاده كه براى هر فرد عادى ممكن است ، با چه محدوديتي استفاده مي كند.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو